یک لحظه شامگاه به زیبایی تو بود
جذاب بود و آرام
آرام می گذشت
مدهوش عطرهای نهانش
زیبایی برهنه ی شب رازپوش بود
حتی به ما نگفت که آزادی
ترجیح بر اسارت دارد
یا خیر
شب سرگذشت ما را
از پیش چشم می گذرانید
ما نیز می گذشتیم
زنجیرهای ثانیه بر خواب های ما
و قیچی طلایی
در خاوران مهیا می شد
صبحی که می رسید به تنهایی تو بود