گریستن را همچون تمنایی ناممکن و محکوم آموخته ام
و من آن پرنده نازک بالم
تا کی مجال پریدن در آسمان فلزی را دارم؟
گویا تارک دنیا شدم
و بهترین نماد دلتگی ام
باران
و تمام تلاش خود را با سکوتی مات و غمگین گذاشتم
و من همه چیز داشتم و اکنون هیچ ندارم
برگشته ام به زندگی عادی ام
رسیدگی به تنهایی هایم !!!