behnam.95
پسندها
4,571

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ساکنان دریا پس از مدتی صدایی امواج را نمی شنوند . چه تلخ است قصه عادت
    با يكي از بچه هاي همين باشگاه بحثمون شد. ازش بدم مياد. بي شخصيته:razz:
    دستانت را در دستانم گره میکنم...
    به کدامین گناه مرا به اسارت چشمانت گرفتی؟
    انقدر در نگاهت غرق شدم، که دیگر نفس کشیدن از یادم رفت...
    ممنون از شما که قبول کردید
    من دوره لیسانسم رو دزفول بودم
    شما دانشجو هستید؟
    چی میخونید؟
    هیی واییی عجب عدالتی چشام چهارتا شد

    بیخیال اما..... بهتر هیچی نگم ممکنه اخراجم کنن
    داداشی رفتی ؟؟ ناراحت نباش خودشون باید تا حالا متوجه میشدن اما نمیدونم چرا ؟؟؟ بیخیال درست میشه
    راستي تم صفحه ي خودتو عوض كن.خيلي وحشناكه آدم ياد جهنم ميفته
    بهنام جان درود بر تو
    خبر جديدي از ياس نيست؟؟؟؟؟؟؟؟خودت چطوري؟
    بهنام داداش من رفتم تا 1ماه دیگه بدرود (حیف که نیستم بیام با بابام کچلت کنم:دی)
    مرسی از ضیافت دیشب ;)با اینکه خودت نبودی اما حسابی ترکوندیم
    بدرووووووووود
    چطوری بهنام جان
    سمت شما دیگه داره هوا کم کم گرم میشه
    درسته/؟
    میگی بازم کنار همدیگه واژه بچین
    راجب چی.... باشه بشین
    چشاتو باز کن..یه لحظه مال من باش
    یه لحظه بیا توی حس و حال من باش
    پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
    از این زمونه و از دلی که تکه تکه است
    هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد
    جز اینم ندارم یه فکر بهتر
    از جومونگی بگم که شده سمبل رشادت
    ایران براش شده مثل صندوق تجارت
    پس هنرمند وطن الان کجاس؟نیس؟
    اون تو زیرزمین می خونه چون که مجاز نیس
    از چی بگم برات
    انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد
    به جز کاغذ سفید پاره
    خب آره رفیق
    حرف توشه ، ولی با خودکاره سفید
    تو هم مثل منی ، تو هم کم درد نداری
    درد اصلیت اینه که تو هم درد نداری
    من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
    ولی این اشک ها رو کی می خواد گردن بگیره
    از چی بگم
    خدا از این بنده های خسته
    از این همه درد تموم دنده هام شکسته
    خنده هامو نبین، این خنده هام یه چسبه رو لبم
    این منم با یه رد پای خسته
    از چی بگم
    بگو از یه روح زخمی
    که باید یه تنه بره تو قلب کوه سختی
    از روزهایی که خط خوردن توی تقویم
    خبر میدن از یه اجتماع رو به تخریب
    از چی بگم
    از بچه های پایین شهر
    که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب
    اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
    تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
    یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
    که هستن تو واردات کالای ساخت چین
    تو به من اینو بگو ، من از چی بگم خب
    ما گفتیم و تموم دردا ریشه کن شد؟
    از چی بگم برات
    شاید قصه دوست داری
    مثل قصه ی اون هم کلاسیان روستایی
    اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
    داستان نرگس و گلای باغ میهن
    که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
    یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
    چراغ افتاد توی کلاس و گر گرفت
    آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت
    یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت
    زود بدویین سمت در، ولی درم قفل بود
    چشام خشک شد یکم بهم اشک بده، ایزد!
    این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن
    کودکی مرد در راه کلاسی که
    سوخت و منتظر یه جراه پلاستیکه
    یاس نمی خواد ته قصه رو هرگز ببنده
    چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده
    از چی بگم
    هنوز صبح نشده غروب زد
    تو قلب بچه های مدرسه ی درودزن
    قصه نخور صدامو بشنو از زیرخونت
    من صداتو به گوش همه می رسونم
    از چی بگم
    از دلی که فقط اسمش دله
    یا عمری که نصفش اشکه نصفش گله
    یا از روح توی زندون که جسمش وله
    آدم مجبوره که با شرایط وفقش بده
    از چی بگم
    بگو از یک روح زخمی
    که باید یک تنه بره توی قلب کوه سختی
    ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
    که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر
    خیلی خشنه زندگی ولی من حوصله کردم
    توو فشن زندگی من یه مدل دردم
    ولی دفتر گذشته هامو ذره ذره کردم
    و اومدم جلو که پی دردسر بگردم
    از چی بگم.....
    ازچی بگم.....

    از چی بگم.....
    اینجا مهمونی بوده؟؟؟؟
    :eek:
    مهمونی میگیری من که دختر خالتم دعوت نمیکنی
    واقعا که:razz:
    پسر خاله بی معرفت
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/361173-شمادوستان-چند-درصد-از-طب-هاي-مكمل-طب-سوزني-وسنتي-استفاده-ميكنيد؟حتما-بيايد?p=4881167#post4881167
    آره بریم الان روح بهنام پرتمون میکنه بیرون :دی بهنام من رفتم بااااااااااااااای
    میگم دیگه مهمونی بسه ...بریم تا بیرونمون نکردن


    شب خبیییر
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا