نوش جونت داداش، بخند تا چربیات آب شه :دی
عیده باید بخندی دیگه...
ولی جدا تا یک دقیقه قبل سال تحویل داشتم صبحانه میخوردم هنوز، موقع سال تحویل میخواستیم روبوسی کنیم
من قرآن دستم بود، یک بوس میدادم یک آیه میخوندم باز بعدی :دی
خدا نکنه...
خو راست میگم، یک صفحه میدادی خو به آدم :دی
آخه من دیرم بیدار شدم تا 10 دقیقه بعد سال تحویل داشتم میخوندم هنوز، همه داشتن شیرینی میخوردن :دی
مرسیییییییییییییی
می شه گفت سخت ترین پایان سال را داشتم
ولی الان کاملا خوشحالم که همش به خیر گذشت
این آخر سالی 3 تا تصادف را توی یه هفته رد کردم
دیگه نزدیک بود برم پیش عزی
تا 1 ساعت قبل عید هم سرکلاس بودم و فاینال داشتم
اصلا آباد بودم اساسی