دختر شرقی
پسندها
5,929

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روی شما مثل هندونه ، خنده هاتون مثل قاچ هندونه ، روزگارتون مثل پوست هندونه ، جیبتونم پر تخم هندونه , یلداتون مبارک
    مشاهده کوچکترین قرآن جهان با میکروسکوپ (دستش درد نکنه)
    میان همهمه برگ های خشک پاییزی فقط تو مانده ای که از بهار لبریزی...
    روز آخر پاییزت پر از خش خش آرزوهای قشنگ..
    یلدا مبارک



    یلدا نام‌ فرشته‌ای‌ است، بالا بلند. با تن‌پوشی‌ از شب‌ و دامنی‌ از ستاره. یلدا نرم‌نرمک‌ با مهر آمده‌ بود...
    با اولین‌ شب‌پاییز و هر شب‌ ردای‌ سیاهش‌ را قدری‌ بیشتر بر سر آسمان‌ می‌کشید
    تا آدم‌ها زیر گنبد کبود آرام‌تر بخوابند. یلدا هر شب‌ بر بام‌ آسمان‌ و در حیاط‌ خلوت‌ خدا راه‌ می‌رفت‌ و لابه‌لای‌ خواب‌های‌ زمین‌ لالایی‌اش‌ را زمزمه‌ می‌کرد. گیسوانش‌ در باد می‌وزید و شب‌ به‌ بوی‌ او آغشته‌ می‌شد.
    یلدا شبی‌ از خدا پاره‌ای‌ آتش‌ قرض‌ گرفت. آتش‌ که‌ می‌دانی، همان‌ عشق‌ است. یلدا آتش‌ را در دلش‌ پنهان‌ کرد تا شیطان‌ آن‌ را ندزدد. آتش‌ در وجود یلدا بارور شد.
    فرشته‌ها به‌ هم‌ گفتند: «یلدا آبستن‌ است. آبستن‌ خورشید. و هر شب‌ قطره‌قطره‌ خونش‌ را به‌ خورشید می‌بخشد و شبی‌ که‌ آخرین‌ قطره‌ را ببخشد، دیگر زنده‌ نخواهد ماند.»
    فرشته‌ها گفتند: فردا که‌ خورشید به‌ دنیا بیاید، یلدا خواهد مُرد.
    یلدا همیشه‌ همین‌ کار را می‌کند؛ می‌میرد و به‌ دنیا می‌آورد. یلدا آفرینش‌ را تکرار می‌کند.
    راستی، فردا که‌ خورشید را دیدی، به‌ یاد بیاور که‌ او دختر یلداست‌ و یلدا نام‌ همان‌ فرشته‌ای‌ است‌ که‌ روزی‌ از خدا پاره‌ای‌ آتش‌ قرض‌ گرفت.

    «عرفان نظر آهاری»
    از کتاب هر قاصدکی یک پیامبر است
    چنین باشور و نغمه، شعر و دستان

    خرامان می رسد از ره زمستان

    شمردم من زچله تابه نوروز

    نمامده هیچ جز هشتاد و نه رور

    کنون معکوس بشمارید یاران

    که در راه است فصل نو بهاران
    اولین روز بارانی را بخاطر داری؟
    غافلگیر شدیم
    چتر نداشتیم
    خندیدیم
    دویدیم
    و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم!
    دومین روز بارانی چطور؟
    پیش بینی اش را کرده بودی
    چتر آورده بودی
    من غافلگیر شدم
    سعی میکردی من خیس نشوم و شانه ی سمت چپ تو کاملا خیس بود.
    سومین روز چطور ؟
    گفتی سرت درد می کند.حوصله نداشتی سرما بخوری
    چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی
    و شانه ی راست من کاملا خیس شد
    و چند روز پیش را چطور ؟
    به خاطر داری ؟
    که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های
    چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم
    فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم،
    تنها برو!!!
    (دکتر علی شریعتی)
    قبول کن ...

    همه چیز امکانپذیر هست ...

    وقتی در آخر تو را ...

    به خاطر مهربانیت رها خواهند کرد !!!
    زمان ما حمومم نمي رفت حالا ببين به كجاها كه نرسيده!:D

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا