مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
farnaz_sh عضو جدید Jul 3, 2008 #3,661 مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,662 يا رب مگيرش ار چه دل چون کبوترم افکند و کُشت و حُرمت صيد حرم نداشت حافظ
mmbidhendi مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,663 تازه بهار را ورقت زرد شد دیگ منه ، کاتش ما سرد شد پ.ن. بچه ها یکم داره تکراریات زیاد میشه ، خواهش میکنم یه کتاب کنار دستمون بذاریم ( مثل من که گلستان رو گذاشتم ) هیچ عیب و ایرادی هم نداره ، هم یک مروری به ادبیات کشورمون میکنیم ، هم 2 تا شعر جدید یاد میگیریم . لطف میکنید .
تازه بهار را ورقت زرد شد دیگ منه ، کاتش ما سرد شد پ.ن. بچه ها یکم داره تکراریات زیاد میشه ، خواهش میکنم یه کتاب کنار دستمون بذاریم ( مثل من که گلستان رو گذاشتم ) هیچ عیب و ایرادی هم نداره ، هم یک مروری به ادبیات کشورمون میکنیم ، هم 2 تا شعر جدید یاد میگیریم . لطف میکنید .
mim-shimi عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,664 در جهان خیرات او بیش است از آنک آید اندر وهم و گنجد در ضمیر
يامين عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,665 رنگ می رود از دست بهاری باید... جای عاشق خالی چون گران دیدمت ای دوست، رهایت کردم...
mim-shimi عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,666 مرا از توبه جز پرسش طمع نیست ز دستت این قدر دانم بر آید
shanli مدیر بازنشسته Jul 3, 2008 #3,667 دیده ام میجست و گفتندم نبینی روی دست خود درفشان بود چشمم کاندرو سیماب داشت
mmbidhendi مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,668 توان شناخت به یک روز در شمایل مرد که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم دلی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم دلی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
ie student عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,669 من آن گلبرگ مغرورم،که می میرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری،پی شبنم نمی گردم!
hami_life عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,670 مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
ie student عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,671 من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد،این آشنا کرد...
magsod كاربر فعال مهندسی كامپیوتر کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,672 در بزم تو ای شوخ منم زار و اسیر وز کشتن من هیچ نداری تقصیر با غیر سخن گویی که از رشک بسوز سویم نکنی نگه که از غصه بمیر
در بزم تو ای شوخ منم زار و اسیر وز کشتن من هیچ نداری تقصیر با غیر سخن گویی که از رشک بسوز سویم نکنی نگه که از غصه بمیر
ie student عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,673 روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران،یاد باد
magsod كاربر فعال مهندسی كامپیوتر کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,674 دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد جان نیز هم
ie student عضو جدید کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,675 میروم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش.....
magsod كاربر فعال مهندسی كامپیوتر کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,676 شاها زدعای مرد اگاه بترس وز سوز دل و اه سحرگاه بترس
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Jul 3, 2008 #3,677 شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان و نه پروانه ندارد به سخن پروايي حافظ
hamid_61 عضو جدید Jul 4, 2008 #3,678 یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را وانگه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشتر بوسه دهم دست و کمان را زین دست که دیدار تو دل می برد از دست ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را وانگه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشتر بوسه دهم دست و کمان را زین دست که دیدار تو دل می برد از دست ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
cute عضو جدید کاربر ممتاز Jul 4, 2008 #3,679 آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند............
*parvaneh* عضو جدید Jul 4, 2008 #3,680 حافظ حافظ درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم وکهنه دلقی کاتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است وداو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد عشق و شباب و رندی مجموعه مرادست چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
حافظ حافظ درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم وکهنه دلقی کاتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است وداو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تخیل بر آستان توان زد عشق و شباب و رندی مجموعه مرادست چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
cute عضو جدید کاربر ممتاز Jul 4, 2008 #3,681 دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی رمیدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی رمیدیم
farnaz_sh عضو جدید Jul 4, 2008 #3,682 منعم کنی ز عشق وی ای مفتی زمان معذور دارمت که تو او را نديده ای
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Jul 4, 2008 #3,683 ياري اندر کس نميبينم! ياران را چه شد؟ دوستي کي آخر آمد، دوستداران را چه شد؟
الهه_م عضو جدید Jul 4, 2008 #3,684 در عشق اگر عذاب دنیا بکشی با اشک به دیده طرح دریا بکشی تا غربت من هزار فرسنگ باقیست تنها نشدی که درد تنها بکشی
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی با اشک به دیده طرح دریا بکشی تا غربت من هزار فرسنگ باقیست تنها نشدی که درد تنها بکشی
mrsplym007 عضو جدید Jul 4, 2008 #3,685 یار من باش که زیب فلک وزینت دهر/ازمه روی تو و اشک چو پروین من است
sheida244 عضو جدید Jul 4, 2008 #3,686 تو مپندار كه من شعر به خود ميگويم تا كه هوشيارم و بيدار يكي دم نزنم
mrsplym007 عضو جدید Jul 4, 2008 #3,687 محترم دار دلم. کین مگس قند پرست/تا هوا گیر تو شد فر همایی دارد
ک کافر خداپرست - کاربر ممتاز Jul 4, 2008 #3,688 حافظ حافظ مرا در منزل جانان چه امن و عيش چون هردم جرس فرياد بر ميدارد که بربنديد محملها!
hamid_61 عضو جدید Jul 4, 2008 #3,690 دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت "سعدی"