مشاعرۀ سنّتی

[mmbidhendi]

تو که در بند خویشتن باشی
عشق باز دروغ زن باشی
گر نشاید به دوست راه بردن
شرط یاریست در طلب مردن

 

[magsod]

نامرد به چیزی نخرد مردان را
مردی بایدکه قدر مردی داند

 

[hamid_61]

دل من! چه حيف بودي كه چنين ز كار ماندي

چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاري

همه عمر چشم بودم كه مگر گلي بخندد

دگر اي اميد خون شو كه فرو خليد خاري

سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته است

تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری


به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟

که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

 

[يامين]

حمید جان دلم میخواست 100 بار روی تشکر کلیک کنم فوق العاده زیبا بود



این گریه مستانه من بی سببی نیست
ابر چمن تشنه و پژمرده خویشم

 

[magsod]

ما در ره سودای تو منزل کردیم
سوزیست در اتشیکه در دل کردیم

 

[يامين]

مرمرين پله ي آن غرفه ي عاج !

اين دريغا كه ز ما بس دور است

لحظه ها را درياب

چشم فردا كور است

 

[magsod]

تا ظن نبری کز ان جهان می ترسم
وز مردن و از کندن جان می ترسم
چون مرگ حقست چرا ترسم ازو
من خویش پرستم واز ان می ترسم

 

[ie student]

مسلمانان مرا وقتي دلي بود

كه با وي گفتمي گر مشكلي بود

 

[shanli]

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

[farnaz_sh]

ما را سريست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود ، هم بر آن سريم

 

[mmbidhendi]

مگر ملائکه بر آسمان وگرنه بشر
بحسن صورت او در زمی نخواهد بود
بدوستی که حرامست بعد از و صحبت
که هیچ نطفه چنوآدمی نخواهد بود

 

[Aseman Etemaad]

دردا و دریغا که درین بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
هوشنگ ابتهاج

 

[sara60]

تصوريست که عقلش نمی کند تصديق
اگر چه موی ميانت به چون منی نرسد

 

[almehdi2008]

دل آزرده ما را به نسيمی بنواز
يعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان

 

[Aseman Etemaad]

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
هوشنگ ابتهاج

 

[MMZ]

تب كشاند آن تازه گل را بر سر بالين من
بعد از اين تا زنده باشم حلقه در گوش تبم

 

[m_kh_m]

من مست و تو دیوانه

ما را که برد خانه​

 

[Setayesh]

هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا،دوست جدا می شکند

 

[MMZ]

در دامن اين بحر، فروزان گهري نيست
چون موج به اميد كه آغوش گشاييم؟

 

[بشارت]

مبهوت منم مانده و در بند حصاری
در حسرت پرواز سرا پا هوس و آز

 

[mmbidhendi]

زاهدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهد بلخی !
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی

 

[nazanin_t]

يکی از عقل می لافد ، يکی طامات می بافد
بيا کين داوريها را به پيش داور اندازيم

 

[Setayesh]

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند

 

[mrsplym007]

دل راکه مرده بود حیاتی به جان رسید/تا بوئی از نسیم میش در مشام رفت

 

[cute]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[zarnaz_a]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده گزند مباد
حافظ

 

[mrsplym007]

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت/عمری ست که عمرم همه در کار دعا رفت

 

[zarnaz_a]

تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
حافظ

 

[shanli]

در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

شیخ بهایی

 

[کافر خداپرست]

ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم
واندرين کار دل خويش به دريا فکنم
حافظ