▂▃▅▇█▓▒ فانتزی های من و دوستام ▒▓█▇▅▃▂

*Behi

عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه
یه شب ساعت 1شب برم تو خیابون با خیال راحت بگردم واسه خودم شعربخونم
بارون بیاد بعد من همه جدولای خیابونارو زیر نور مهتاب متر کنم با کفشای کتونی
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
Big lick

و حالانوبته فانتزییه منههه/

یه روز بعد از یه مدت خیلی زیادی
بلند شم برم توکیوووو
اخه خیلی وقته ارزوشو داششتم
وایییی خدایییی منننن یعنی الان ژاپنممم
باورم نمیششه /
بهبه چه فرودگاهیی چه ادمایی/
درسته که کله زندگیمو فروختم تا بیام اینجا ولی فکر کنم ارزششو داشتت/
>> じゃぁl;あ;あ;
==با منییی
>> شما ایرونیی هستیی
== بله چطور مگهه
>> روابطه ایرانو ژاپن شکرابه
تا اطلاع ثانویی ورود ایرانی ها به خاکه ژاپن ممنوعهه
== بغض تو گلوم جمع میشه

با تمام وجوددد داد میزنم
اخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اب دهنمو دیگه نمی تونم قورت بدمم
اشکام قطره قطره میریزن رو زمیینننن
همه چش بادومی ها دارن منو میپانن/
///////
اصلنم فانتزییی نبودددد
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیهام این بود که به آواتارم یه جمله بامزه یاد بدم و کاری کنم که هر وقت خواستم تکرارش کنه ....

بهش یاد بدم بگه عروس مامانم می شی .....

بعدش ببرمش تو خیابون ا بغل دست هر ضعیفه ای که رد می شیم بهش ندا بدم که تکرار کنه ....

بعدش از تماشای صحنه های بوجود اومده آسفالتو گاز بزنم ...

گفتم یکی از فانتزیام بود چون انجامش دادم....

;)
 

shamim 71

عضو جدید
یکی از فانتزیهام این بود که به آواتارم یه جمله بامزه یاد بدم و کاری کنم که هر وقت خواستم تکرارش کنه ....

بهش یاد بدم بگه عروس مامانم می شی .....

بعدش ببرمش تو خیابون ا بغل دست هر ضعیفه ای که رد می شیم بهش ندا بدم که تکرار کنه ....

بعدش از تماشای صحنه های بوجود اومده آسفالتو گاز بزنم ...

گفتم یکی از فانتزیام بود چون انجامش دادم....

;)
چه باحال چه صحنه خنده داری میشه
 

danaye2

عضو جدید
فنتزییهه دییگه/
اینکه بیامم اینجاا
تا دلت میخوادد اسپپمم
کنم
بعدش مدیر سایتت
بگه به دلیلهه اسپمه بیش از حدددددددددددددددددددددددددد
امتیازت خیلی رفته بالا بیا جا من مدیریتت کنننننننن؟
 

"Dezire"

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که گربه ای که خرگوشمو خورد
در یک حرکتِ ناگهانی گیر بندازم..
محکم ببندمش...
بندازمش تو جعبه...
یه مدت تو تاریکی بدونِ آب و غذا
به عنوان غذا تو دهنش علف بچپونم..
از سقف آویزونش کنم...
و در آخر با طناب ببندمش به تهِ ماشین..
طوری که کشیده بشه رو زمین...
دل و روده ش در بیاد کصافططططط
در آخر هم بندازمش وسطِ خیابون ...
همین...
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی بیام باشگاه اونوقت که می رم تو تاپیکا و صفحه هاشو بالا پایین می کنم دیگه چشم یکی در میون به قیافه این رویانیان نیفته .....

والا.....
 

روژین 1368

اخراجی موقت
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
برم ایتالیا از اونور برم لندن برم آکادمی گوگوش بعد خیلی راحت برم تو ۱۰نفر اصلی و پدیده امسال لقب بگیرم
بعد که کار به رای گیری مردم و ۱۰نفر پایانی میرسه .شب پایانی خودم بگم که من خودم میکشم کنار به نفع بچه ها
خلاصه از اینطرف هومن خلعتبری بیاد بگه نه A2 جان ، عکدمی(بقول خانوم گوگوش) بدون تو معنی نداره امسال.
بعد من بزنم رو شونه هاشو بگم هومن جان به سر بی موت قسم من واسه شهرت نیومدم اینجا من واسه اینکه ارزشهامو تثبیت کنم اومدم.
بعدم سرکچل هومنو ببوسم وتا میام برم تو افق محو شم یهو سالی تالک بگه بیا برا پشت صحنه آکادمی و من بگم نیازی نیست سالی
من خیلی وقته تو این زندگی به پشت صحنه اش رسیدم و برم که برم.

و گوگوش تا اخر عمرش حسرت چنین شاگردی رو دلش بمونه …

شاید بگید چرا رفتم ایتالیا و بعد رفتم لندن ، نه ایندفه نکته انحرافی نیست بلیت مستقیم لندن گیرم نیومد مجبور شدم میفهمی مجبور!

:biggrin:
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که ....


یه پسر خیلی خوشکلو خوشتیپو پولدارو خانواده دارو رمانتیک بیاد خواستگاریم :love:

بعد از چند جلسه از هم خوشمون بیاد بعد من به مامانم با کلی خجالتو سیاهو سفید و سرخ شدن بگم:redface: یه روز برای شام دعوتش کنیم با خانوادش بیان خونمون

بعد من باش کلی سالادو ژله و فانتزی های دیگه درست کنم بعد مامانم خورشو پر گوشت کنه بگه بذار جلو داماد آیندم

بعد من دور از چشم مامان کلی فلفل بریزم تو غذاش
بعد به مامان بگم مامان شاید داماد آیندت دلش ماست بخواد

بعد براش ماستو میکشم تو ظرفو بعد نمکو توش خالی کنم
با انگشت هم بزنم بعد دوتا پارچ آب اماده کنم که یکیش معمولی باشه

و یکیش با عرق نعنا و عرق بید مشکو عرق زیره گلابو و کلا هر عرقیجاتی که تو یخچالمون پرشده باشه
ببرم سر سفره و بذارم جلوش

بعد اون از خورش بخوره درحالی که چشماش به رنگ خون شده و به سرفا افتاده
از تندی خورش بگه میشه ابو بدید بعد من بگم

وسط غذا آب نخورید :Dبعد اون از ماست بخوره و بعد به سرفه بیفته
و بعد ابو برای خودش بریزه و یه سره بره بالا
بعد در حالی که رو به موته و داره

هرچی از قبل غذا تا سه شب پیش خورده بالا میاره لبخند ژکوند بزنه و آز مامانم تشکر کنه و بگه خیلی شام خوشمزه ای بود

بعد من حاضرم باهاش ازدواج کنم
و اون مرد رویاهای منه
و باهم بریم ماه عسل تو مه صبح گاهی محو شیم


..یعنی میشه.....:D:D:D

:surprised::surprised::surprised:
 

IT Engineer2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که:lol:...........برم تو ی عروسی موقعی که دوماد میخاد بعله بگه یهو از وسط جمعیت داد بزنم:w06:....................نهههههههههههههههههههههه باهاش ازدواج نکن:w43:....من هنو دوستت دارم:heart::heart::heart:.........بعد فامیلای عروس جنازمو ببرن سمت افق:w37::crying2:

:biggrin: cool!
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که بفهم اونیکی که می خواد بشه همراه من تا اخر زندگیم کی...جلو جلو...فقط بفهم کی ها...بعدا 10 سال دیگه برم خواستگاریش:D
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ با دختری که دوسش دارم ازدواج کنم
بعد چند سال زندگی شاد یه شب اونو واسه شام ببرم رستوران
بعد حین شام خوردن بهش بگم : امشب میخوام یه اعترافی واست کنم
یادته اوایل ازدواجمون یه شب دیر اومدم خونه
خیلی هم حال داغونو خرابی داشتم
تو گفتی چی شده؟ منم بهت گفتم دلم گرفته بود تا دیر وقت تو جاده ها رانندگی میکردمو آهنگ تقدیر شادمهرو گوش میدادم
که یهو بغض گلوشو بگیره بگه امیرحسین چی شده ؟!!
من بگم سرطان گرفتم و دکترا گفتن امشب آخرین شبی هست که زنده میمونم
اون هم بغض گلوشو بگیره .. و بلند بگه نههههههههه
و درحالی که همه توی رستوران نگاهشون محو ما میشه
من هم بگم هیچی ام ازت نمیخوام فقط برووووووو
بعد
بلند بشم کت ام رو بردارم بی هدف تو خیابونا در حالی که بارون شدید میباره پرسه بزنم
و توی نور ضعیفه چراغای شهر محو بشم .. :cool:
 
آخرین ویرایش:

just mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه بشینم با یه عرب
اسم فامیل بازی کنم
بعد بگم: اسم با" پ"

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ای بش بخندم ای بش بخندم
بعدشو خودتون میدونید دیگه
خوراکم محو شدن تو افق
ولی محو نمیشم آی بسوزه !
:biggrin:
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزیام اینه که
یه آدم بیچاره بد بخت باشم از اونا که تو پارکا رو کارتن می خوابن سرو کلم سیاه و کثیف باشه
بعد یه روز که کنار خیابون رو جدول کنار جاده نشستم در حال خوردن نون خشک (ترجیحن سنگک) یهو ببینم یه دختره از ماشین شاسی بلند پیاده شه

بیاد سمتم تو چشاش اشک جمع شهو با بغض بگه دکتر امیرحسین شمایی؟ اینجا چیکار میکنی ؟ این چه وضعی دکتر ؟؟(این همون دخترست که تو دانشگاه شاگردم بودو خیلیم عاشقم بود )
منم تو چشاش نگاه کنمو با یه لبخند ملیح بهش بگم آره خودم آره همون دکتر امیرحسین فوق تخصص مغز و اعصاب (البته همون تخصص رفتن روی اعصاب)
آره همون ریس هیت مغز و اعصاب دنیا آره خودمم زندگی رسم خوش آیندیست !!!
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی در خفت و خاری پی شبنم نمیگردم اونم با بگه گریه آخه چرا ؟؟؟

بغض بیاد تو گلومو بگم من از مادیات از شهرت از پول خسته شدم ..چطور این همه آدم فقیر اینجوری زندگی بکنن بعد من تو ثروت غرق باشم ؟؟؟ من همه ثروتم رو بخشیدم به آدمای بیچاره :| اونم پاشه و بگه نه مث اینکه هنوز مردونگی هست هنوز فردین زندست دکتر من هنوز دوست دارم بیا بریم تو شمال یه ویلا بزرگ دارم دور از مادیات با هم زندگی کنیم نا آخر عمر ( البته کلی کلنجار میره تا راضیم کنه ) بعد میرم سوار ماشین میشم آهنگ فیلم همسفر گوگوش رو میزاریم (دقیقا هم نزدیک غروبه ) و توی اون نور نارنجی تو جاده محو میشیم

 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ با دختری که دوسش دارم ازدواج کنم
بعد چند سال زندگی شاد یه شب اونو واسه شام ببرم رستوران
بعد حین شام خوردن بهش بگم : امشب میخوام یه اعترافی واست کنم
یادته اوایل ازدواجمون یه شب دیر اومدم خونه
خیلی هم حال داغونو خرابی داشتم
تو گفتی چی شده؟ منم بهت گفتم دلم گرفته بود تا دیر وقت تو جاده ها رانندگی میکردمو آهنگ تقدیر شادمهرو گوش میدادم
که یهو بغض گلوشو بگیره بگه امیرحسین چی شده ؟!!
من بگم سرطان گرفتم و دکترا گفتن امشب آخرین شبی هست که زنده میمونم
اون هم بغض گلوشو بگیره .. و بلند بگه نههههههههه
و درحالی که همه توی رستوران نگاهشون محو ما میشه
من هم بگم هیچی ام ازت نمیخوام فقط برووووووو
بعد
بلند بشم کت ام رو بردارم بی هدف تو خیابونا در حالی که بارون شدید میباره پرسه بزنم
و توی نور ضعیفه چراغای شهر محو بشم .. :cool:

یکی از فانتزی های منم اینه که تو همون رستوران باشم و حرفاتو بشنوم ... وقتی میزنی بیرون ..بیام با ماشین قشنگ زیرت بگیرم و بمیری ! :)
 

just mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
يکي ديگه از فانتزي هامم اينه که شبکه جم تي وي وصل شه بعد همينجا يه پست بذارم جم تي وي را خدا آزاد کرد،ملت هم بيان دست و جيغ و هورا تو تاپیک خوشحالي کنن :))بعد منم بگم هرکی خوشحاله جم وصل شده بکوبه اون تشکر لامصبو تعداد تشکرا بره بالای 1000 تا :D
و بعدش من کم کم برم محو شم و دوباره جم تی وی قطع شه:دی:biggrin:
 
آخرین ویرایش:

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ30ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﯾﻤﻮ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ (ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻼﺱ ﺩﺍﺭﻩ:ﺩﯼ)
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﯽ ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺳﻦ ﭼﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ 30ﺳﺎﻝ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ؟
ﻣﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺷﺐ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﺎﻡ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﮔﺸﺘﻤﻮ ﺑﮕﻢ
ﺑﻌﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺷﺐ ﺳﺮ ﺷﺎﻡ ﯾﻬﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻢ ﻭ ﺑﮕﻢ :
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺁﺧﺮﻣﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﻌﺪ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﺎﻣﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ
ﻭ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﺸﻢ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﻣﺎﻩ و درحالی که یک پام روی حوضه خونس ﭘﯿپ ﺑﮑﺸﻢ:ﺩﯼ
و با خودم بگم : هیییییییییی روزگاررررررر
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يکي ديگه از فانتزي هامم اينه که شبکه جم تي وي وصل شه بعد همينجا يه پست بذارم جم تي وي را خدا آزاد کرد،ملت هم بيان دست و جيغ و هورا تو تاپیک خوشحالي کنن :))بعد منم بگم هرکی خوشحاله جم وصل شده بکوبه اون تشکر لامصبو تعداد تشکرا بره بالای 1000 تا :D
و بعدش من کم کم برم محو شم و دوباره جم تی وی قطع شه:دی:biggrin:

لایک ! ....
فانتزی جالب و جدیدی بود !
 

just mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که
توی بیمارستان،یه پرستار فوق العاده زیبا وجذاب از اتاق عمل سریع میاد بیرون و داد میزنه:
آقای دکتر؟آقای دکتر؟بیمار داره از دست میره ...
من درحالی که لبخندی پرمعنا بر لب دارم سرمو میندازم پایین و از توی کشو دستکشمو در میارم پرستار بلندتر و با التماس میگه:
آقای دکتر عجله کنید ،قلبش از حرکت ایستاده ...
من بازهم با لبخندی معنا دار دستکشارو دستم میکنم ایندفعه همهءپرستارا ودکترا از اتاق میریزن بیرون و فریاد میزنن :
آقای دکتر آقای دکتر بیمار داره میمیره ...
من که دسکشامو دستم کردم با خونسردی به چهرهءتک تکشون نگاه میکنم و میگم:
.
.
.
.
.
.
.
.
آقای دکتر طبقه بالا تشریف دارن ...
بعد سطل آبو با پام هول میدم جلو و همینجور که دارم زمینو تی میکشم توی مه و غبار دور میشم ... :)))
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزیهام اینه که :
بعد از بازی دربی حاج حسین و شرکا رو ببینم
اشکاشو پاک کنم و بقلش کنم
بگم عزیزم عب نداره من چقدر گفتم تو گوش ندادی
جلو ضرر رو از هرجا بگیری منفعته
بعد یهو دس بزاره روی قلبش و قسم بوخوره ک استقلالی شده

بعد من هم جفت پا بیام روش و بگم
لیاقتت همون تیمه قرمزاس
و درحالی که بغضش به گریه تبدیل میشه
بگم خوووو .. عب نداره
به دین مقدس ما خوش اومدی
:دی

(سفارشی بودا حاج حسین:D)
[h=5][/h]​
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیهام اینه که :
بعد از بازی دربی حاج حسین و شرکا رو ببینم
اشکاشو پاک کنم و بقلش کنم
بگم عزیزم عب نداره من چقدر گفتم تو گوش ندادی
جلو ضرر رو از هرجا بگیری منفعته
بعد یهو دس بزاره روی قلبش و قسم بوخوره ک استقلالی شده

بعد من هم جفت پا بیام روش و بگم
لیاقتت همون تیمه قرمزاس
و درحالی که بغضش به گریه تبدیل میشه
بگم خوووو .. عب نداره
به دین مقدس ما خوش اومدی
:دی

(سفارشی بودا حاج حسین:D)

ههههههه ..وای خدایاااااااااااا:biggrin:...خیلی جالب گفتی !
لایک !
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یکیاز فانتزی هام اینه که تا بعد عید نوروز یه ایفون5 بخرم
که البته میخرم;)
دومی اینه که برم اونور اب یه لامبورگینی روترون بخرم دستی بکشیم باهاش
که به اونم میرسم
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیهام اینه که :
بعد از بازی دربی حاج حسین و شرکا رو ببینم
اشکاشو پاک کنم و بقلش کنم
بگم عزیزم عب نداره من چقدر گفتم تو گوش ندادی
جلو ضرر رو از هرجا بگیری منفعته
بعد یهو دس بزاره روی قلبش و قسم بوخوره ک استقلالی شده

بعد من هم جفت پا بیام روش و بگم
لیاقتت همون تیمه قرمزاس
و درحالی که بغضش به گریه تبدیل میشه
بگم خوووو .. عب نداره
به دین مقدس ما خوش اومدی
:دی

(سفارشی بودا حاج حسین:D)

یکی از فانتزیام اینه .... بعد از بازی ...وقتی از استادیوم میایم بیرون ....
امیرحسین از ناراحتی باخت 6-0 تیمشون یهو غش کنه ....
منم اب بپاشم صورتش ..تا بهوش بیاد .... بعد که بهوش اومد بگم بازم تسلیت میگم ... تاریخ (6تایی) تکرار شد !
و امیرحسین همونجا سکته دوم رو بزنه و بمیره ...
و تو قطعه شهدای استقلال خاکش کنیم :)

و بعد با 6 تا گل قرمز برم سر مزارش یه فاتحه بخونم و کُتـــم رو بزارم رو شونه ام و تو اُفق محو بشم :)))
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا