▂▃▅▇█▓▒ فانتزی های من و دوستام ▒▓█▇▅▃▂

honey2009

کاربر بیش فعال
یکی از فانتزی هام هم اینه که با نامزدم/شوهرم همکار باشیم بعد هی موقعی که مشغوله برم از پش دستمو حلقه کنم دور گردنش سرمو بیارم جلو فیس تو فیس بگم خستههههه نــــــباشیییی
:biggrin:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که یکی داره می ره زیر ماشین رو نجات بدم

بعد سرم رو بندازم پایین برم. وقتی داد زد: «اسمت چیه؟»

یه لحظه سرم رو بچرخونم و دوباره برگردم و کم کم تو افق ناپدید شم !
 

honey2009

کاربر بیش فعال
یکی از فانتزی هام هم اینه که نامزدم/شوهرم وختی عصبانی م و شاکی م از زمین و زمان و آدما
بگه چته الهه؟میخوای بزنیش؟بگم آره
بگه بیا منو بزن دلت خنک شه...منم که اخلاق ندارم بگم میزنمااااااااا
بگه بیا بزن...بگم جدی میزنماااااااااا
بگه منم جدی میگم
خلاصه که شوخی شوخی شرو کنم به زدن:دی...زورم که ندارم:))...آرومتر از زورم هم بزنم دیگه میشه نوازش:)))))
هیچی دیگه دو سه تا میزنم
بعدش به فراخور موقعیت یا خنده م میگیره و کلاً فضا عوض میشه
یا هم بغضم میشکنه و میرم تو بغلش گریه میکنم:دی

 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فاتنزیام اینکه ..
از اون جاهل های دهه 50 باشم با شلوار مشکی دمپا گشاد و کفش پاشنه تخم مرغی و کلاه شاپو با یه دستمال یزدیم دور گردنم با یه زخم 10 سانتی رو صورتم (واسه دعوا پارسال با اسی خوش دسته و دار و دستش )

ودر حالی که به دیوار تکیه دادم و زیر غروب خورشید تو سایه در حال فکر کردن باشم یهو ببینم یه دختره با چادر گلگلی با پدرش دارن رد میشن

که یهو دارو دسته اصغر باج گیرو ممد پلنگ بهشون حمله میکنن (دختره همونیه که من خاطرشو میخوام و باباش ته بازار 10 تا مغازه داره که چند بارم با ننم رفتم خاستگاریش باباش جواب ردمیدادو میگفت کسی که پول نداشته باشه مرد نیست )

تو همون لحظه باباشو با چاقو میزنن منم در حال دویدن چاقو دسته سفید ضامن داره رو در میارمو داد میزنم نا مــــــــــردا ولشون کنین

و تو 1 دقیقه همشونو نفله میکنم و دختره عاشقانه و با ذوق نیگام میکنه منم قند تو دلم آب میشه سرمو بندازم پایین یهو داد بزنه امیرخان باباااااااام (اصن یه لحظه انقد فضا رمانتیک بود باباشو فراموش کردم ..)

منم میشینم و باباشو بغل میکنمو میگم : حاجی طاقت بیاررررررر
حاجی در حال خرخر کردن بگه امیرجان حلالم کن مرد ..
مرد واقعی تویی و دخترشو صدا کنه و دستشو بزاره تو دستم (هممون اشک تو چشامون حلقه زده ) بگه میسپرمش دست خودت مرد
هرچی دارمم مال شما دوتا که یهو دیگه نفسش بند میاد و منم چشاشو ببندمو بزارمش رو زمین و به دخترش که هنوز در حال گریه کردنه بگم :
پاشو زن بالا سره میت گریه شهون نداره
اونم بگه هرچی آقامون بگن
و
2تایی تو در حالی که خورشید دیگه کامل غروب کرده تو تاریکی کوچه محو بشیم ..)))
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که دستم بشکنه و بعد گچش بگیرم ...

بعد که خوب شد بردم دکتر گچشو باز کنه ازش بپرسم : یعنی می تونم بعد این که گچ دستمو باز کردین ویولن بزنم ؟

دکتر جواب بده : بله البته که می تونی ....

منم که عاشق ویولنم بگم : آخ جون چه خوب شد آخه قبلش نمی تونستم ویولن بزنم.....
 

sara.ceramic

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی ار فانتزیام اینه که
بشم استاد، بعد اولین جلسه یه زهر چشم حسابی از دانشجوهام بگیرم بگم هرکی بیشتر از یه جلسه غیبت داشته باشه پاس بی پاس! سر کلاسم یه جوری تدریس کنم که فقط خودم سر دربیارم! هر کییم بعد من بیاد نذارمش سر کلاس، آخر ترم هم بگم امتحان تستی هستش ولی 4 تا سوال تشریحی از یه رفرنس 10000 صفحه‌ای بدم هر کدوم 5 نمره .... بلکه عقده‌هام خالی شه از دست این استادا !:w25:
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
برم ایتالیا از اونور برم لندن برم آکادمی گوگوش بعد خیلی راحت برم تو ۱۰نفر اصلی و پدیده امسال لقب بگیرم
بعد که کار به رای گیری مردم و ۱۰نفر پایانی میرسه .شب پایانی خودم بگم که من خودم میکشم کنار به نفع بچه ها
خلاصه از اینطرف هومن خلعتبری بیاد بگه نه A2 جان ، عکدمی(بقول خانوم گوگوش) بدون تو معنی نداره امسال.
بعد من بزنم رو شونه هاشو بگم هومن جان به سر بی موت قسم من واسه شهرت نیومدم اینجا من واسه اینکه ارزشهامو تثبیت کنم اومدم.
بعدم سرکچل هومنو ببوسم وتا میام برم تو افق محو شم یهو سالی تالک بگه بیا برا پشت صحنه آکادمی و من بگم نیازی نیست سالی
من خیلی وقته تو این زندگی به پشت صحنه اش رسیدم و برم که برم.

و گوگوش تا اخر عمرش حسرت چنین شاگردی رو دلش بمونه …

شاید بگید چرا رفتم ایتالیا و بعد رفتم لندن ، نه ایندفه نکته انحرافی نیست بلیت مستقیم لندن گیرم نیومد مجبور شدم میفهمی مجبور!
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
یه ماشینه تویوتا داشته باشم
بعد یه روز که میرم بانک واسه چک کردن حـسابم
همون موقع یه سرقت خفن انجام بشه !
بعد یکی از اون دزدا اسلحه شو بگیره سمت یه مشتری
(ترجیحا دخـدر بین ۲۰ تا ۲۲ ساله)
بعد من برم به دزده بگم : دِ عاخه لا مـروّت , چرا سمت ضعیفه اسلحه میکشی ؟؟
شــَــق بخوابونم زیره گوشش اونم عصبانی بشه یه گلوله حرومم کنه …
بعد وختی که دارم جون میدم دخـدره بیاد سرمو بزاره رو پاش بعد با گریه بگه چــرا !
ما میتونستیم با هم خوش بخت بشیم ، چـرررررا !!
بعد من یه لبخند نَـــرم بزنم و بگم
اونجا رو نگا کن اون نوره سفیدُ چه قشنگه ..
اونم سرشو برگردونه بگه کو ؟ کجا ؟
بعد تا سرشو برگردونه من دیگه تموم کرده باشم !
سوال شده که اون ماشین تویوتا چیه ؟!
هیچی گول خوردین ماشین تویوتا نکته انحرافی بود
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻤﻮﻥ ﺁﺗﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﯾـﻪ ﺗــﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻡ
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﯾﻬﻮ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺟـﯿﻎ ﺑﺰﻧﻪ ﺧـــــــﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﻤﻤﻢ ﺩﺧـدﺮﻡ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ !!
ﺩﺧـدﺮﺵ ۱۹ ﺳﺎﻟﺸﻪ ، ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﻣﺎﻏﺸﻮ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻩ ،
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺗـﻪ

ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻢ :
ﯾﻪ ﭘـﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ براااااااام ﺑﻌﺪ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﻭ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺑﺸﻪ ، تیکه هاش بپاشه تو خیابون
ﺑﻌﺪ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ محمد ، محمد :(
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺑﮕﻪ ﻋﺮﻭﺱ ﮔﻠﻢ ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ
ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻫـﯿـﺮﯼ ﻭﯾـﺮﯼ ﯾﻬﻮ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺩ ﺑـﺰﻧﻪ ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻭﻧﺠﺎﺭﻭ !!
ﯾﻬﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺕ و جیـغ ﺑﮑﺸﻦ ﺑﺮﺍﻡ
ﺑﻌﺪ ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﮕﻪ
ﺑﻬﺖ ﺍفتخار ﻣﯿﮑﻨﻢ پسـرم
ﺩﺧـدﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ
یه ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻪ
همین جوری هم آمبولانس توی دود محـو بشه …!
ﺍﺷﮑﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﺑﺸﻮﺭﻡ :’(
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
برم ایتالیا از اونور برم لندن برم آکادمی گوگوش بعد خیلی راحت برم تو ۱۰نفر اصلی و پدیده امسال لقب بگیرم
بعد که کار به رای گیری مردم و ۱۰نفر پایانی میرسه .شب پایانی خودم بگم که من خودم میکشم کنار به نفع بچه ها
خلاصه از اینطرف هومن خلعتبری بیاد بگه نه A2 جان ، عکدمی(بقول خانوم گوگوش) بدون تو معنی نداره امسال.
بعد من بزنم رو شونه هاشو بگم هومن جان به سر بی موت قسم من واسه شهرت نیومدم اینجا من واسه اینکه ارزشهامو تثبیت کنم اومدم.
بعدم سرکچل هومنو ببوسم وتا میام برم تو افق محو شم یهو سالی تالک بگه بیا برا پشت صحنه آکادمی و من بگم نیازی نیست سالی
من خیلی وقته تو این زندگی به پشت صحنه اش رسیدم و برم که برم.

و گوگوش تا اخر عمرش حسرت چنین شاگردی رو دلش بمونه …

شاید بگید چرا رفتم ایتالیا و بعد رفتم لندن ، نه ایندفه نکته انحرافی نیست بلیت مستقیم لندن گیرم نیومد مجبور شدم میفهمی مجبور!

:biggrin: خیلی جالب بود مرسی;)
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
ﺁﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻤﻮﻥ ﺁﺗﯿﺶ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﯾـﻪ ﺗــﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻡ
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﯾﻬﻮ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺟـﯿﻎ ﺑﺰﻧﻪ ﺧـــــــﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﻤﻤﻢ ﺩﺧـدﺮﻡ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ !!
ﺩﺧـدﺮﺵ ۱۹ ﺳﺎﻟﺸﻪ ، ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﻣﺎﻏﺸﻮ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻩ ،
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺗـﻪ

ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻢ :
ﯾﻪ ﭘـﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ براااااااام ﺑﻌﺪ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﻭ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺑﺸﻪ ، تیکه هاش بپاشه تو خیابون
ﺑﻌﺪ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ محمد ، محمد :(
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺧـدﺮﻩ ﺑﮕﻪ ﻋﺮﻭﺱ ﮔﻠﻢ ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯽ
ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻫـﯿـﺮﯼ ﻭﯾـﺮﯼ ﯾﻬﻮ ﯾﮑﯽ ﺩﺍﺩ ﺑـﺰﻧﻪ ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻭﻧﺠﺎﺭﻭ !!
ﯾﻬﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﺑﯿﺎﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺕ و جیـغ ﺑﮑﺸﻦ ﺑﺮﺍﻡ
ﺑﻌﺪ ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺁﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﮕﻪ
ﺑﻬﺖ ﺍفتخار ﻣﯿﮑﻨﻢ پسـرم
ﺩﺧـدﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ
یه ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻪ
همین جوری هم آمبولانس توی دود محـو بشه …!
ﺍﺷﮑﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﺑﺸﻮﺭﻡ :’(
بی نظیر;)
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی های من
یه روز تو راه دانشگاه یه پسره مزاحم بشه
یه مرد خوشمل و ناناسی بیاد جلو یقه اش بگیره
حالا بزن و کی نزن
284519_snap.gif
زیر مشت لگد بگه من عاشقشم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:w22:
خون جلو چشماش بگیره و طرف بکشه !:w47:
برای قصاص که خواستن دارش بزنن وقتی گفتن آخرین آرزوت چیه
بگه می خوام صبــــــــــــا ببینم


منم
تا برای دیدنش !
برم دارش بزنن!!!!402919_samvetesmiley.gif
منم افسرده و زار روبه سوی افق ناپدید بشم
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز

یکی از فانتزیام اینه که با مخاطب خاصم تو خیابون راه برم بعد یه پسره بیاد تیکه بندازه منم عین این فیلما وایسم یواش برگردم و بگم: "هی پسر..... چیزی گفتی؟"
پسره هم با پررویی بگه آره
بعد باهم گلاویز بشیم.... خیلی سنگین همدیگه رو بزنیم... مخاطب خاصم هی جیغ و داد و گریه. ملت دورمون اصن خیلی خفن
بعد که پسررو زدم با لباس خاکی برمیگردم، یه لبخند نرم میزنم و میرم سمت مخاطبم. نزدیکش که میشم صدای گلوله میاد و من میوفتم رو زانوهام.... نگو پسره اسلحه داشته و با سر و صورت خونی نفسای آخرو میزنه و میمیره...
مخاطب خاصمم منو بغل میکنه و فریاد زنان میگه:"نــــــــــــــــــــــه"
منم میگم:"دیدار به قیامت عزیزم" و میوفتم و جان به جان آفرین تسلیم میکنم....
خداییش حقمو خوردن من لایق اسکارم، اصغر خدا ازت نگذره(اصغر فرهادی رو میگم!)
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
من یکی از فانتزیام اینه که شب بخوابم بعد گاز بگیرتم بعد بیان در اتاقمو بشکنن بیان تو اتاقم بالا سرم بشینن گریه کنن... بگن آخی... حیف... خوب آدمی بود... چیطو قدرشو نمیدونستیما... بعد من چشمامو باز کنم بگم هنو وقت دارین... بعد همه بریزن رو سرم تا میتونن بزننم که دلشون خنک بشه
 

varyans

عضو جدید
یکی از فانتزیام اینه که

یه روز صبح که از خواب بلند میشم ببینم همه چی دورو ورم عوض شده
همه چی شیک و ترو تمیزه !
بابام پادشاهه و من دختر شاه پریونم !
 
آخرین ویرایش:

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیا من اینه
برم تو کما تا چند وقت به هوش نیام
بعد که به هوش اومدم
اصلا با هیچ کس حرف نزنم
کارای خاص انجام بدم
همش ی گوشه اتاق بشینم ...........
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که وسط خیابون برم از یه پسر زشت خواستگاری کنم بعد که نیشش باز شد اومد جواب مثبت بده بگم واسه دوربین مخفی دست تکون بده!!!
خو تازه کارم... فانتزیام خیلی فانتزی نیستن... یکم صبر کنید...
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیای من اینه که خوابگاهی باشم بعد هرشب واسه دوستام از روح و جن و این چیزا بگم بعد که حسابی ترسیدن مطمئن شدم خوابشون نمیبره با خیال راحت بخوابم
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آقا یکی دیگه از فانتزیام هم اینه که…
یه روز که دارم با یه پالتوی مشکی و بلند از تو خیابون رد میشم ببینم یه نفرو میخواد ماشین زیر بگیره!
( ترجیحا دختر ۱۹ تا ۲۳ سال :دی )
بپرم پرتش کنم اون ورو نجاتش بدم، بعد طرف که بلند میشه ببینه دارم قدم زنان دور میشم،

داد بزنه بگه ببخشید شما …
منم یه لحظه وایسمو بدونه اینکه برگردم سرمو یکم بچرخونمو یه لبخند بزنمو بگم یه رهگذر !
بعد همون موقع تو افق محو شم
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی های زندگیم اینه که
اینه که با لحن جدی و خسته
به یه دکتر بگم :
لطفا حاشیه نرو دکتر !!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم
و بگم: فقط بگو چند روز دیگه زنده میمونم:))))
 

iQl

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه استاد که شدم

یه روز که میرم سر کلاس تو در بخورم زمین
دانشجو ها جرات نکنن بخندن
:biggrin:
بعد بلند شم یه نیم نگاه به همشون بکنم خشک بشن از ترس
من : :w07:
دانشجو ها:
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که بخوابم و تا سه ماه بیدار نشم ....

بعدش که بیدار می شم ببینم تو دنیا همه چی درست شده ....

آدما مهربونن ....

فقر نیست....
و و و و .....

البته این واقعا یکی از فانتزیامه جوک نگفتم....
 

danaye2

عضو جدید
و حالانوبته فانتزییه منههه/

یه روز بعد از یه مدت خیلی زیادی
بلند شم برم توکیوووو
اخه خیلی وقته ارزوشو داششتم
وایییی خدایییی منننن یعنی الان ژاپنممم
باورم نمیششه /
بهبه چه فرودگاهیی چه ادمایی/
درسته که کله زندگیمو فروختم تا بیام اینجا ولی فکر کنم ارزششو داشتت/
>> じゃぁl;あ;あ;
==با منییی
>> شما ایرونیی هستیی
== بله چطور مگهه
>> روابطه ایرانو ژاپن شکرابه
تا اطلاع ثانویی ورود ایرانی ها به خاکه ژاپن ممنوعهه
== بغض تو گلوم جمع میشه

با تمام وجوددد داد میزنم
اخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اب دهنمو دیگه نمی تونم قورت بدمم
اشکام قطره قطره میریزن رو زمیینننن
همه چش بادومی ها دارن منو میپانن/
///////
اصلنم فانتزییی نبودددد

//
لطفا امتیاز ندیید پررو میششمممم
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا