Life13
عضو جدید
کفشدوز
چه زیباست هوای بهاری
بلبل و چمن ,گل وقناری
شاد خرم هر جنبنده ای
مست خرامان و شاد هر جنبنده ای
مردمان سخت در تلاش بهاری
کودکان شاد در هوای بهاری
کودکان ندارند غم جز شادی
به بند می کشند غم را با شادی
کودکی را باید گذراند به شادی
لیکن کس نداند که شادی !
کودکی هست که ندارد شادی
اومی خواهد و دارد آرزوی شادی
دیده به کفش است هر روز او
کفش کهنه و کثیف همه آرزوی او
همه آرزوی اوست این کفش
ره آرزوی شادیست این کفش
خوشحال و خرامان است همچو بلبل
آنگه که دارد امر و کفش این بلبل
او می ماند در حسرت شادی کودکی
با کفش می رود از یاد شادی کودکی
تا باشد کفش و امر کودکی را
کودکی کی خواهد شادی کودکی را؟
او شاد است و خرامان با کفش
بی خیال آن همه آرزوست با کفش
افسوس می نهند کفش بر سر او
تا نباشد کفش ره شادی او
این نیک مردان ایرانی
که آباد می سازند هر ویرانی
می نهند کفش بر سر او
تا نباشد کفش ره شادی او
می کوبد و می گوید زور این خوب مرد
که کفش و آرزو و شادی نیست خوب, مرد
این ره شادی نیز گشت دشوار
نماند هیچ رهی برای شادی این رهوار
کودک گریست و برد پناه به غم
غم به او می گوید ره این غم
غم مخور ای کودک کفش دوز
غم بهتر از شادیست امروز
نباش در آرزوی شادی
در دستان توست این شادی
گریه است شادی و شادیست گریه
مخور غم بیهوده , گریه گریه
کودک خرامان و دوان دوان
با دلی شاد و اشکهای روان
در می رود از دست این خوب مرد
می رود به سوی شادی دور از خوب مرد .
30/2/91
چه زیباست هوای بهاری
بلبل و چمن ,گل وقناری
شاد خرم هر جنبنده ای
مست خرامان و شاد هر جنبنده ای
مردمان سخت در تلاش بهاری
کودکان شاد در هوای بهاری
کودکان ندارند غم جز شادی
به بند می کشند غم را با شادی
کودکی را باید گذراند به شادی
لیکن کس نداند که شادی !
کودکی هست که ندارد شادی
اومی خواهد و دارد آرزوی شادی
دیده به کفش است هر روز او
کفش کهنه و کثیف همه آرزوی او
همه آرزوی اوست این کفش
ره آرزوی شادیست این کفش
خوشحال و خرامان است همچو بلبل
آنگه که دارد امر و کفش این بلبل
او می ماند در حسرت شادی کودکی
با کفش می رود از یاد شادی کودکی
تا باشد کفش و امر کودکی را
کودکی کی خواهد شادی کودکی را؟
او شاد است و خرامان با کفش
بی خیال آن همه آرزوست با کفش
افسوس می نهند کفش بر سر او
تا نباشد کفش ره شادی او
این نیک مردان ایرانی
که آباد می سازند هر ویرانی
می نهند کفش بر سر او
تا نباشد کفش ره شادی او
می کوبد و می گوید زور این خوب مرد
که کفش و آرزو و شادی نیست خوب, مرد
این ره شادی نیز گشت دشوار
نماند هیچ رهی برای شادی این رهوار
کودک گریست و برد پناه به غم
غم به او می گوید ره این غم
غم مخور ای کودک کفش دوز
غم بهتر از شادیست امروز
نباش در آرزوی شادی
در دستان توست این شادی
گریه است شادی و شادیست گریه
مخور غم بیهوده , گریه گریه
کودک خرامان و دوان دوان
با دلی شاد و اشکهای روان
در می رود از دست این خوب مرد
می رود به سوی شادی دور از خوب مرد .
30/2/91