دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در هر لحظه که میگذرد تمام افکارم پیش توست
اما تو خوب ارزش دوست داشتنهایم را نشانم دادی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو فیلمه ورود اقایان ممنوع
خانم مدیر یه حرف جالب زد
هر وقت احساس کردید عاشق شدید یه دوش آب سرد بگیرید
گزارشگرای فوتبال هم میگن ، مثل آب سردی بود که .............
یا ورود مواد مذاب به دریا رو دیدید
هر وقت احساس کردید قلبتون خیلی گرم شده
بگردید آب سرد پیدا کنید
این آب میتونه یه نگاه سرد باشه ، یه ذوست ندارم، یه >>>>>>>>>
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بدرقــــــه چشمان تو نمیتوان غربت را فراموش کرد و

کوچــــــه سرارسر میشود از وداعی عاشقانــــه...
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید .... و توی نگاه نگران مادر ... نه تو [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]دستای منتظر یه غریبه[/FONT]
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چقدر حقیرند کسانی که نه جرات دوست داشتن دارند نه اراده دوست نداشتن [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نه مقاومت دوست داشته نشدن نه لیاقت دوست داشته شدن...اما با این حال باز[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]شعر عاشقانه میخوانند[/FONT]
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چقدر حقیرند کسانی که نه جرات دوست داشتن دارند نه اراده دوست نداشتن نه مقاومت دوست داشته نشدن نه لیاقت دوست داشته شدن...اما با این حال بازشعر عاشقانه میخوانند
راست میگی ...............................................
حقیرند
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، بخیالش تو را از من دور کرده ، نمیداند جای تو امن است .
اینجا در میان قلب من
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در حسرت نگاهت مرا مگذار
با این دل دیوانه که هر روز برایت میتپد چگونه میتوانم زنده بمانم
در تک تک خاطراتم هستی اما هرگز مرا به یاد نمیاوری
این هم از عشق که جز غم چیزی برایت باقی نخواهد گذاشت
 

samiyaran

عضو جدید
دل شده عروسک دست!
او هم اتاق پُرُو دارد!
هر بار یک رنگ می پوشد و جلویمان نمایش می دهد!
عادت شده!
یک رنگی از دل ها رفته!
دیگر همه شان سرخ نیستند!
این روزها سرخی دل هم انواعی دارد!
به چشم نمی شود اطمینان کرد!
 

n.sara

عضو جدید
ديروز از هرچه بود گذشتيم
امروز از هرچه بوديم!
انجا پشت خاكريز بوديم
و اينجا در پناه ميز!
ديروز دنبال گمنامي بوديم
و امروز
مواظبيم ناممان گم نشود!

جبهه بوي ايمان ميداد
و اينجا ايمانمان بو ميدهد!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیاط خوبی ست خدا

اما

دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!...

شاید بی هوا

تنگ به سینه ام کوک زد...


 

masib

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر سخته به اونی که دوسش داری بال و پر بدی وقتی یاد گرفت برای تو نپره...!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم برایت تنگ شده اما میدانی وقتی این دل تنگی را حس میکنم شاد میشوم این طعم دوست داشتن تو هست که هر روز بر دلم حکم رانی میکند
اما میدانی خوب من تنها نام توست که بر زبانم جاریست اشکهای من نیز برای توست
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کنار " او " به من مي انديشد
افسوس
نه " او " را دارد? نه "من "را
و نه من "او" را

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی دلت نامی را بر زبانت اوردی شروع به تپیدن کرد بدان ان شخص برایت از همه دنیا عزیزتر هست
پس هر روز دستم را روی قلبم میگذارم و نامت را میاورم و به صدای تپیدن دلم گوش میدهم
 

Tahmim

عضو جدید
وقــتـي ازم مــي پـرسي که خوبـي و من ميگم: اي بد نيستم..
يعني بدم !
خيلي هم بدم !!
پس نگو خدا رو شکر !
 

n.sara

عضو جدید
حکایت رفاقت من با تو حکایت قهو ه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم
و با هر جرعه بسیار اندیشیدم
ایا این طعم را دوست دارم یا نه؟
انقدر در تردید دوست داشتن و نداشتن بودم که انتظار تمام شدنش را نداشتم!
تمام که شد فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم
حتی تلخ تلخ!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم گریه میخواهد چند روز میشه که هیچ خبری ازت ندارم دلم گرفته از بی وفایی تو که برام خیلی عزیزی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرچند دم خروس را احساس میکنم
اما قسم نخور
چشمان دلم سالهاست که کور شده
mahdi.valve
 

sogand.sogand

عضو جدید
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...
«همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.»

بخشی از كتاب "کاش حقیقت داشت" - مارك لوی





 

sogand.sogand

عضو جدید
هم راه بودیم ...

فاصله از نقطه ای شروع شد که

من به یقین هایم شک کردم

تو به شک هایت یقین!
 

sogand.sogand

عضو جدید
نا گفته هایی هست در سینه ی تنگم

که برای گفتنشان ثانیه هارا می شمارم

و برای نگفتنشان مدام با واژه ها درگیرم

اما بگذار اینها در صندوقچه ی اسرار بمانند...
.
مگر آنهایی را که گفتم تو شنیدی

گفته هایی که واژه هایش را محتاطانه از ذهن بیرون می کشیدم
با ظرافت تمام در سطر ها کنار هم می چیدم
با زیباترین بیان در سخن می گنجاندم
تو مگر آنهایی را که گفتم شنیدی
این ناگفته ها را هم می گذارم به پای آن نشنیده ها ......
 

sogand.sogand

عضو جدید
الاکلنگ ِ زندگی هیچوقت اجازه نمیده هیچکی تا ابد اون بالا بمونه .....



***********




بگذار دوست بمانیم، عشق همه چیز را خراب میکند.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا