مشاعره با شعر سعدی

[*setareh66*]

تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها​

 

[blue bee]

اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
ز روزگار من آشفته‌تر چه می‌خواهی

 

[*setareh66*]

یاسمن گفتا نگویی با ، سمن
کین چنین نرگس ز نرگسدان کیست​

 

[blue bee]

تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری
هر زمان صد رهت اندر سر و پا می‌نگرم

 

[salvador]

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

 

[*setareh66*]

تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

[چاووش]

آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمدست

 

[*setareh66*]

سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است شریف
نتوان زیست به ذلت که من اینجا زاده ام​

 

[blue bee]

مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
چو بلبلم هوس ناله‌های زار آید

 

[gh_engineer]

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست​

 

[دختر شرقی]

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

 

[محـسن ز]

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست

 

[دختر شرقی]

تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد

گر خام بود اطلس و دیبا گردد

مندیش که هرکه یک نظر روی تو دید

دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد

 

[salvador]

درد دل با تو همان به که نگوید درویش

ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست

 

[eksir]

تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز

کوته نکنم ز دامنت دست نیاز

هرچند که راهم به تو دورست و دراز

در راه بمیرم و نگردم ز تو باز

 

[*setareh66*]

ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدت ز آتش مباش​

 

[salvador]

شب عاشقان بی ‌دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

 

[*setareh66*]

دلا گر دوستی داری به ناچار
بباید بردنت جور هزاران
​

 

[Ekram]

نا برده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 

[salvador]

در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت

تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت

 

[naghmeirani]

تیغِ جفا گر زنی ؛ضربِ تو آسایش است

روی تُرُش گر کنی ؛تلخِ تو شیرین گوار

 

[eksir]

روی تو خوش می‌نماید آینه ما

کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

چون می روشن در آبگینه صافی

خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

 

[gh_engineer]

آن چنان سخت نیاید سر من گر برود
نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
​

 

[دختر شرقی]

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

 

[Ekram]

دست در دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد

 

[gh_engineer]

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت​

 

[Ekram]

تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگی خفته باشد

 

[دختر شرقی]

دهل زیر گلیم از خلق پنهان

نشاید کرد و آتش زیر سرپوش

 

[Ekram]

شهر یکسر نگار و من تنها
دهر یکدم فنا و ما بر جا

 

[gh_engineer]

شهر یکسر نگار و من تنها
دهر یکدم فنا و ما بر جا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را​