مشاعره با شعر سعدی

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا هرآینه روزی تمام کشته ببینی

گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان

تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت



شرمنده سياوش جان تشكر ندارم
 

siyavash51

عضو جدید
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی

وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم


اختیار داری قربان ! همین حضور از هزار تشکر ارزشمندتره
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
 

siyavash51

عضو جدید
آن نه رویست که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان

راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا مگر یک نفسم بویِ تو آرد دمِ صبح

همه شب منتظرِ مرغِ سحر خوان بودم


شب خوش دوستایِ خوبم.....:gol:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روی و التفات می‌نکنی

سرو هرگز چنین نرفت آزاد

شب خوش عزيزم
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی که عاشق و صادق بود مگر سنگست
زعشق تا به صبوری هزار فرسنگست
 

iman.mpr

عضو جدید
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز / همه شب ذکر تو می​رفت و مکرر می​شد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من / گفتی اندر بن مویم سر نشتر می​شد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم

تو چنان فتنه خویشی که ز ما بی‌خبری
 

iman.mpr

عضو جدید
یار با ما بی​وفایی می​کند / بی​گناه از من جدایی می​کند
شمع جانم را بکشت آن بی​وفا / جای دیگر روشنایی می​کند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو را سریست که با ما فرو نمی‌آید



مرا دلی که صبوری از او نمی‌آید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:

دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف

لیکن رفیق بر همه چیزی مقدّمست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش

جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
 

iman.mpr

عضو جدید
بی روی چو ماه آن نگارین / رخساره من به خون نگارست
خون جگرم ز فرقت تو / از دیده روانه در کنارست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست

یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
اول دفتر به نام ایزد یکتا
صانع پروردگار حی توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ای دیده عاشقان به رویت



چون روی مجاوران به محراب
 

Similar threads

بالا