♡... مـــادر... ♡
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
satren
عضو جدید
مامان دوست دارمممممممممممممممممممممممممم
صورتحساب !!!
سر و صدا نکردن برای ۲ ساعت 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت:
مامان ... دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
نتیجه گیری منطقی: جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه چون مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان !!!
صورتحساب !!!
سر و صدا نکردن برای ۲ ساعت 5.000 تومان
مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان
بیرون بردن زباله 1000 تومان
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان !
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت:
مامان ... دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
نتیجه گیری منطقی: جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه چون مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان !!!
مادر الماسي است گرانبها که در روز ازل، در ظلمات و تاريکي روز اول خلقت به هر انسا ني عطا شده. موهبت خدايي که بدون در نظر داشتن مرزهاي خاکي، بي خبر از همه رفتارهاي نژاد پرستانه، به دور از هر گونه اختلافات طبقاتي و فرهنگي به مستمند و ثروتمند به يک نوع بخشوده شده. مادر رنگ نميشناسد. سياه و سفيد نميشناسد. در پيشگاه مادر رنگ نيست، فرق نيست. مادر تکه اي از خداست.
سلام
سلام
بچه ها معنی مادر تو این عکس کاملا نشون داده شده این پرنده لونشو تو ناودونی درست کرده و مامان این جوجه ها رفته تو ناوتونی نشسته جلوی آب تا بچه ها خیس نشن
سلام
بچه ها معنی مادر تو این عکس کاملا نشون داده شده این پرنده لونشو تو ناودونی درست کرده و مامان این جوجه ها رفته تو ناوتونی نشسته جلوی آب تا بچه ها خیس نشن
پیوست ها
-
madar.jpg
مادر عزیز در برابرت كویری تشنه هستم
ودر انتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو
كه با اشكهای پاكت سیراب می شوم .
در دریای بی كران چشمانت پاكی وعشق را دیده ام و می خواهم
چون كبوتری سبكبال در پهنه این آسمان پرواز نمایم .
و اكنون از تولد مهر صدای بلبلان ترانه ساز زمین است و
این ترانه نوایی است كه قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد.
پس مادر ای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است
و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت حك شده است.
ودر انتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو
كه با اشكهای پاكت سیراب می شوم .
در دریای بی كران چشمانت پاكی وعشق را دیده ام و می خواهم
چون كبوتری سبكبال در پهنه این آسمان پرواز نمایم .
و اكنون از تولد مهر صدای بلبلان ترانه ساز زمین است و
این ترانه نوایی است كه قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد.
پس مادر ای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است
و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت حك شده است.
میانِ ستاره های خاموشِ ذهنم
نام تو الهامِ تازه ای برای شعرم
بی تو پایانی بی فروغم
بی تو روزی بی غروبم
قسم به پاکی آب که تو پاکترینی
قسم به صافی آینه که تو صادق ترینی
تو بهترین معبد راز و نیاز هر کسی
تو گرما بخشی برای لحظه های سرد و بی کسی
انگار تو تنهاترین عاشق هستی، در باورم
انگارمعنای واژهء زندگی هستی، ای مادرم
شاعر: نيما اسماعيل پور
نام تو الهامِ تازه ای برای شعرم
بی تو پایانی بی فروغم
بی تو روزی بی غروبم
قسم به پاکی آب که تو پاکترینی
قسم به صافی آینه که تو صادق ترینی
تو بهترین معبد راز و نیاز هر کسی
تو گرما بخشی برای لحظه های سرد و بی کسی
انگار تو تنهاترین عاشق هستی، در باورم
انگارمعنای واژهء زندگی هستی، ای مادرم
شاعر: نيما اسماعيل پور
اي ز محبت همه پروانه ات
من به فداي مه رخساره ات
عالم هستي ندهد بوي خوش
گر ندمي از دم ريحانه ات
روز جهان همچو شبش تيره وار
گر نزني خنده مستانه ات
عقل سر از خود بگرفتم كنار
تا كه شوم يكسره ديوانه ات
مست مي جام نگاه توام
اي ز محبت مي پيمانه ات
گر غم عالم به سراغم رسد
راه علاجش در ميخانه ات
هر چه بگردم پي الفاظ خوب
نيست كلامي در خور و شايسته ات
مادر اگر رخصت و اذنم دهي
بوسه زنم بر سر و بر شانه ات
من به فداي مه رخساره ات
عالم هستي ندهد بوي خوش
گر ندمي از دم ريحانه ات
روز جهان همچو شبش تيره وار
گر نزني خنده مستانه ات
عقل سر از خود بگرفتم كنار
تا كه شوم يكسره ديوانه ات
مست مي جام نگاه توام
اي ز محبت مي پيمانه ات
گر غم عالم به سراغم رسد
راه علاجش در ميخانه ات
هر چه بگردم پي الفاظ خوب
نيست كلامي در خور و شايسته ات
مادر اگر رخصت و اذنم دهي
بوسه زنم بر سر و بر شانه ات
@spacechild@
عضو جدید
دلم واست تنگ شده!
هرچند فقط یه هفتست...
اما واسه من خیلیه...خیلی!
الان فقط چند ساعته که نیستی...
ومن...
ازهمون روزی که قرار شد بری سفر
دلم یه جوریه!
اصلا تنگ شده شدید.
نمی دونی!
شاید فکر کنی واسم مهم نیستی...
خوب من می دونم خوب نیستم...ولی خیلی...خیلی ...خیلی دوست دارم.
هرچند تو هیچ وقت اینو نمی خونی...
منم هیچ وقت این حرفا رو بهت نمی زنم...
اما...فکر میکنم که دل به دل راه داره!
تو اینا روحس می کنی!
باید حس کنی...
مامان دوست دارم.
هرچند فقط یه هفتست...
اما واسه من خیلیه...خیلی!
الان فقط چند ساعته که نیستی...
ومن...
ازهمون روزی که قرار شد بری سفر
دلم یه جوریه!
اصلا تنگ شده شدید.
نمی دونی!
شاید فکر کنی واسم مهم نیستی...
خوب من می دونم خوب نیستم...ولی خیلی...خیلی ...خیلی دوست دارم.
هرچند تو هیچ وقت اینو نمی خونی...
منم هیچ وقت این حرفا رو بهت نمی زنم...
اما...فکر میکنم که دل به دل راه داره!
تو اینا روحس می کنی!
باید حس کنی...
مامان دوست دارم.
مادرم با توام,باتو مهربانم
بلند شو مادر... بلند شو
بلند شو و به رسم دیرین و گذشته ات, آیینه را در برکه وجودت بیانداز که من تماشای خویش را در همه وجود تو هزار جانبه می خواهم...
مادرم بلند شو و به سان هر روز صبح ,با کنار زدن پرده ای گنجشک های کوهی را با آن پیک نیک صدایت به اتاق تاریکم دعوت کن تا صبح گاهان, غرق در شور و شادی شوم...
مادر بلند شو که می خواهم برایت بخوانم, آری می خواهم آواز بخوانم, همان سرودی که در کودکی برایت خواندم و تو گریه کردی
ای مادر عزیز که جان داده ای مرا.....
یادت است مادر؟...وقتی خواندم و دیدم آسمان چشمانت ابری شد و باریدی, دیگر نخواندم هرگز, و شد آخرین بار, تا به امروز ...اما عزیز مهربانم بلند شو که می خواهم دوباره برایت بخوانم.این بار من آن کودک نازک دل نیستم... نه مادر, این بار من توام و از تو, برای تو می خوانم...بلند شو که می خواهم از اعماق جان فریاد زنم:
سهل است اگر که اکنون جان دهم برای تو....
آری چه سهل است مادر...
بلند شو مادر... بلند شو
بلند شو و به رسم دیرین و گذشته ات, آیینه را در برکه وجودت بیانداز که من تماشای خویش را در همه وجود تو هزار جانبه می خواهم...
مادرم بلند شو و به سان هر روز صبح ,با کنار زدن پرده ای گنجشک های کوهی را با آن پیک نیک صدایت به اتاق تاریکم دعوت کن تا صبح گاهان, غرق در شور و شادی شوم...
مادر بلند شو که می خواهم برایت بخوانم, آری می خواهم آواز بخوانم, همان سرودی که در کودکی برایت خواندم و تو گریه کردی
ای مادر عزیز که جان داده ای مرا.....
یادت است مادر؟...وقتی خواندم و دیدم آسمان چشمانت ابری شد و باریدی, دیگر نخواندم هرگز, و شد آخرین بار, تا به امروز ...اما عزیز مهربانم بلند شو که می خواهم دوباره برایت بخوانم.این بار من آن کودک نازک دل نیستم... نه مادر, این بار من توام و از تو, برای تو می خوانم...بلند شو که می خواهم از اعماق جان فریاد زنم:
سهل است اگر که اکنون جان دهم برای تو....
آری چه سهل است مادر...
انشالله سایه مادر هیچوقت از سرتون کم نشه
ولی تا دیر نشده و مادر در کنارتون هستاحساساتتون رو نثار مادر کنید
نگذارید مثل من در حسرت لحظاتی که میتونستید و نکردید بمانید
@spacechild@
عضو جدید
مامان دلم واقعا واست تنگ شده...وای چه بده که نیستی.
دیگه هیچوقت نمیذارم بری.
دوست دارم
دیگه هیچوقت نمیذارم بری.
دوست دارم
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
چقدر مثل بچگیهام لالایی هاتو دوست دارم
سادگیهاتو دوست دارم خستگیهاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خدا تو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه دلت آینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابریه چشات یه قطره بارون می شدم
کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
چقدر مثل بچگیهام لالایی هاتو دوست دارم
سادگیهاتو دوست دارم خستگیهاتو دوست دارم
چادر نماز و زیر لب خدا خدا تو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه دلت آینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابریه چشات یه قطره بارون می شدم
کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
مادر !
ای مادر خوب، این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟ که پس از مرگ نگیری آرام؟
تن بیجان تو،در سینه خاک به نهالی که در این غمکده تنها ماندست باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد سرو را تاب و توان می بخشد ...
ای مادر خوب، این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟ که پس از مرگ نگیری آرام؟
تن بیجان تو،در سینه خاک به نهالی که در این غمکده تنها ماندست باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد سرو را تاب و توان می بخشد ...
م.سنام
عضو جدید
انگارهمین دیروز بودکه برایم قصه های شهرزاد قصه گو را می گفتی وگیسوان پریشانم رابا دستهای خسته ات شانه می کردی وسرم رابرروی شانه های مهربانت می گذاشتی واز آسمان خیال برایم ستاره می چیدیوبرروی گونه هایم گل بوسه های عشق می نشاندی
افسوس که زود گذشت
ومن اینک باید دستهای پر محبت تو را در دست بگیرم وگل بوسه های عشق رابرآنها بنشانم.
افسوس که زود گذشت
ومن اینک باید دستهای پر محبت تو را در دست بگیرم وگل بوسه های عشق رابرآنها بنشانم.
سيب ها روي خاك غلطيدند...
سيب ها روي خاك غلطيدند...
سيب ها روي خاك غلطيدند...
زير باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقي مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان ديدم
زن همسايه بر زمين افتاد
سيب ها روي خاک غلطيدند
چادرش در ميان گرد وغبار
قبلا اين صحنه را...نمي دانم
در من انگار مي شود تکرار
آه سردي کشيد،حس کردم
کوچه آتش گرفت از اين آه
و سراسيمه گريه در گريه
پسر کوچکش رسيد از راه
گفت:آرام باش! چيزي نيست
به گمانم فقط کمي کمرم...
دست من را بگير،گريه نکن
مرد گريه نمي کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختي
يا علي گفت و از زمين پا شد
پيش چشمان بي تفاوت ما
ناله هايش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! اين صداي روضهء کيست
طرف کوچه رفتم و ديدم
در و ديوار خانه اي مشکي است
----
با خودم فکر مي کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاريک است
گريه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستي! فاطميه نزديک است...
حميد رضا برقعي
اتفاقي مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان ديدم
زن همسايه بر زمين افتاد
سيب ها روي خاک غلطيدند
چادرش در ميان گرد وغبار
قبلا اين صحنه را...نمي دانم
در من انگار مي شود تکرار
آه سردي کشيد،حس کردم
کوچه آتش گرفت از اين آه
و سراسيمه گريه در گريه
پسر کوچکش رسيد از راه
گفت:آرام باش! چيزي نيست
به گمانم فقط کمي کمرم...
دست من را بگير،گريه نکن
مرد گريه نمي کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختي
يا علي گفت و از زمين پا شد
پيش چشمان بي تفاوت ما
ناله هايش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! اين صداي روضهء کيست
طرف کوچه رفتم و ديدم
در و ديوار خانه اي مشکي است
----
با خودم فکر مي کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاريک است
گريه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستي! فاطميه نزديک است...
حميد رضا برقعي
م.سنام
عضو جدید
مادر ای سایهی الطاف خدا ای سراسر همه مهر ای دل انگیزترین معنی عشق ای که یادت همه آرامش من ای وجودت همه خواهش من تو نمایانگر الطاف خدایی مادر مروه و حج و صفایی مادر زیر پای تو بهشت است بهشت باز هم طفل توام هرچه کردم چه زیبا و چه زشت دست تو گرمترین گرمی مهر مهر تو پاکترین معنی عشق نفست رایحهی ریحان است دیدن روی نکویت مادر همه درد مرا درمان است ورد زیر لب تو ذکر دعاست خانه با بودن تو بهترین باغ دل انگیز خداست پاکتر از همه پاکی هایی خوبتر ازهمه خوبی هایی با صفاتر ز همه دنیایی مادرم مادر خوبم بخدا دفتر عمر مرا تو چو شیرازهی هستی هستی تو سزاوار چه هستی همه چیز من چه دارم که تو را زیبد هیچ سایه لطف خدایی مادر معنی عشق و وفایی مادر شعر من درخور تفسیرت نیست اوج مهری و صفایی مادر......
زنده یاد حسین پناهی
به مادرم گفتم
مرا با چیزی عوض کن
چیزی ارزشمند!
چیزی گران!
سوزنی شکسته ، تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری !
به مادرم گفتم
مرا با چیزی عوض کن
چیزی ارزشمند!
چیزی گران!
سوزنی شکسته ، تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری !
مادر! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل مایی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رودی از محبت موج می زند و دستان مهربانت سهمی از سخاوت آفتاب دارد. تو چون دریا بی دریغ، پایان نداری. تو زمزمه هرچه محبتی؛ عطر هرچه رازی؛ زلال هر چه عشقی؛ تو بلور شفاف خلوصی؛ وسعت بی کران مهربانی و صبری.
من لطافت نسیم، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم. مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند؛ بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تو درود می فرستند. خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.
من لطافت نسیم، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم. مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند؛ بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تو درود می فرستند. خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
آتش پاک عشق را دامن شوق می زند
در دل خام - سوز من حمد و ثنای مادر
ابروی بردباری ام خم نشود به عمر خود
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
گر طلبد زمن گهی، سر به اشاره حاضرم
جان به دو دست آروم بهر زضای مادرم
گرد و غبار حادثه نیست به راه عمر من
آب زده تمام شب اشک صفای مادرم
مرغ اذان! مخوان که او تا به سحر نخفته است
من کنم این سحر ادا فرض قضای مادرم
ارزش اشک یک شب اش به ز هزار جان من
پس تو بگو ز چه کنم هدیه برای مادرم
این من هرزه قاصر فرض ادای خدمتم
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
آتش پاک عشق را دامن شوق می زند
در دل خام - سوز من حمد و ثنای مادر
ابروی بردباری ام خم نشود به عمر خود
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
گر طلبد زمن گهی، سر به اشاره حاضرم
جان به دو دست آروم بهر زضای مادرم
گرد و غبار حادثه نیست به راه عمر من
آب زده تمام شب اشک صفای مادرم
مرغ اذان! مخوان که او تا به سحر نخفته است
من کنم این سحر ادا فرض قضای مادرم
ارزش اشک یک شب اش به ز هزار جان من
پس تو بگو ز چه کنم هدیه برای مادرم
این من هرزه قاصر فرض ادای خدمتم
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
🔺️هوای تو... ♡ | ادبیات | 790 | |
|
به نام زن... ♡ | ادبیات | 730 |