گفتگوهای تنهایی
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
- وضعیت
secret.arch
عضو جدید
با هرکس به اندازه ی شعورش برخورد کن ....
نه به اندازه ی شعورت ... !!!
نه به اندازه ی شعورت ... !!!
kamran333
عضو جدید
in jomle kheili sangine!!!!
secret.arch
عضو جدید
به خدا گفتم بیا جهان رو قسمت کنیم
آسمون مال من، ابراش مال تو
دریا مال من، موجاش واسه تو
ماه مال من خورشید مال تو
خدا لبحندی زد و گفت:
تو بندگی کن همش مال تو حتی من ..
آسمون مال من، ابراش مال تو
دریا مال من، موجاش واسه تو
ماه مال من خورشید مال تو
خدا لبحندی زد و گفت:
تو بندگی کن همش مال تو حتی من ..
secret.arch
عضو جدید
واقعیته!!!
kamran333
عضو جدید
nemidoonam ie hesii ba in jomle be adam dast mide ke engar az digaran bishtar mifahme!!!!
be nazaretoon intoor nist??!1
secret.arch
عضو جدید
این روزها بعضی از پسر های شهر افتخارشان دوست دختر با موی بلوند داشتن است !
یادش به خیر روزی پاکی افتخار بود نه رنگ مو ...
یادش به خیر روزی پاکی افتخار بود نه رنگ مو ...
بعضی وقتهاهست که دوست داری یکی کنارت باشه محکم بغلت کنه ،بذاره اشک بریزی وراحت شی..
بعدآروم تو گوشت بگه دیوونه،من که باهاتم....
بعدآروم تو گوشت بگه دیوونه،من که باهاتم....
secret.arch
عضو جدید
نه من همچین ادعایی نکردم این واسه 1 مخاطب خاص بود!!!!
secret.arch
عضو جدید
تمام صندلی های پارک دونفره اند !خیالی نیست روی چمن مینشینم ....!
kamran333
عضو جدید
midoonam
man khoode jomlaro ghoftam
be harhal ieki aval in jomlaro gofte
ehtemalan onam vase mokhtab khase khodesh gofte
secret.arch
عضو جدید
یادم میاد بچه که بودم
بعضی وقت ها یواشکی بابامو نگاه می کردیم
که ساعت ها با دست مشغول جمع کردن
آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود
من حسابی به این کارش می خندیدم
چون می گفتم ما که هم جارو داریم هم جارو برقی.
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم
یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم.....!
بعضی وقت ها یواشکی بابامو نگاه می کردیم
که ساعت ها با دست مشغول جمع کردن
آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود
من حسابی به این کارش می خندیدم
چون می گفتم ما که هم جارو داریم هم جارو برقی.
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم
یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم.....!
تو از این شهر رفته ای
و من
تمامِ خیابان‌هایش را
از رویِ بی حوصلگی
متر میکنم اما
هیچ کدامشان
قدِ تنهایی‌‌ام نمیشوند!!
و من
تمامِ خیابان‌هایش را
از رویِ بی حوصلگی
متر میکنم اما
هیچ کدامشان
قدِ تنهایی‌‌ام نمیشوند!!
یه بغل گلهای مریم یه غزل بوسه خسته
یه نفس حبس تو سینه یه گلو با بغض بسته
واسه زود بودن چه دیرم با غم چشمات میمیرم
وقت رفتنت عزیزم گریه هامو پس می گیرم
یه نفر حبس تو چشمات تا ابد گوشه زندون
يه نفر عاشق عاشق ،عاشق صدای بارون
جونش لحظه ي آخر میسپره به دستت ارزون
چه جوری طاقت بیارم شبای دلواپسی رو
تو ندیدی سوختنم رو تب تند بی کسی مو
یه عالم گریه نشسته روی دیوارای خونه
بی تو و عطرت عزیزم چیزی از من نمی مونه
یه نفس حبس تو سینه یه گلو با بغض بسته
واسه زود بودن چه دیرم با غم چشمات میمیرم
وقت رفتنت عزیزم گریه هامو پس می گیرم
یه نفر حبس تو چشمات تا ابد گوشه زندون
يه نفر عاشق عاشق ،عاشق صدای بارون
جونش لحظه ي آخر میسپره به دستت ارزون
چه جوری طاقت بیارم شبای دلواپسی رو
تو ندیدی سوختنم رو تب تند بی کسی مو
یه عالم گریه نشسته روی دیوارای خونه
بی تو و عطرت عزیزم چیزی از من نمی مونه
این روزها تلخ می گذرد...
مثل طعم یک بادام تلخ....که کاری نمی شود کرد, مجبوری تحمل کنی....
این روزهای"اوج جوانی و قدرت" تلخ می گذرد...
می گذرد...می گذرانم...همیشه منتظر آینده بوده ام...اما این آینده انگار قرار نیست هیچ وقت اکنون شود....بیاید و بگذرد...
یعنی ایراد کار کجاست....کاش می دانستم
مثل طعم یک بادام تلخ....که کاری نمی شود کرد, مجبوری تحمل کنی....
این روزهای"اوج جوانی و قدرت" تلخ می گذرد...
می گذرد...می گذرانم...همیشه منتظر آینده بوده ام...اما این آینده انگار قرار نیست هیچ وقت اکنون شود....بیاید و بگذرد...
یعنی ایراد کار کجاست....کاش می دانستم
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-
-