وقتی خودت را بی نیاز از دیگران میدانی ولی مدام تلاش میکنی که دیده شوی, معنیش اینه که دروغ میگی.
وقتی دو تا کتاب ادبی نخونده ای ولی مدام کلمات بی ربط را به هم سنجاق میکنی, با این تصور که داری شاهکار ادبی خلق میکنی, معنیش اینه که داری گلیم میبافی ولی تصور میکنی که فرش زرین بافته ای.
بقول آن دوست : نوشتن که بلد نباشی, خواندن بیاموز.
خیلی مستی
معلومه هنوز زندگی ضرب شصتای خوشگلشو نشونت نداده تا
از حال و حوصله همه چیز بیوفتی..
دودستی بچسب به تریبون و جایگاهت که چرخ و فلک دنیا پادشاهانشو کشید به زیر و از پشت تریبونم با مخ پرتشون کرد رو زمین تو که دیگه..
من قرار نیست داشته و نداشته و خونده و نخونده ام رو به تو اثبات کنم یعنی احتیاجی ندارم.
ولی اینطور که شما صبح تا شب نشستی داری به همه گیر میدی و جواب همه رو میدی و ماشالا از تاپیکای نظر سنجی و اقتصادی و علمی بگیر تا ادبیات و تنهایی و گفت و گوی همه رو به رگبار می بندی..وضعیت مطالعه اتم کاملا واضح و مشخصه.. اخلاقی که دیگه فبها.. (اصلنم قصدت کمبود و زوری خودت و تومرکز توجه قرار دادن نیست)، اینم جواب اهانتت.
منم رفتم که اگه خطری از جانبم حس کردی (در مورد دیده شدنت )باخیال راحت به کارت ادامه بدی و همه جا گیر بدی به این و اون و بری رو اعصابشون
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری است
تا حالا به این شعر عمل می کردم و جوابتو نمیدادم ولی دیگه زیادی پاتو از حد خودت فراتر گذاشتی اونم درمورد منی که اینجا با احدی نه رفاقت و نه کار دارم و اومده بودم که دو خط واسه خودم بنویسم و برم.
امید که کاماکان انرژی و حوصله داشتی باشی واسه دخالت تو کار دیگرون، خداحافظ.
حالا ادامه بده..