مراجعین به مطب روانشناسان افراد روانی نیستند.کسانی هستند که در کنار افراد روانی زندگی میکنند. اولین نشانه یک بیمار روانی نوشتن چیز هایی است که ربطی به زندگی واقعی ندارن. (مثه کلمات عاشقانه و هپروت نویسی ها)
گفتگوی تنهایی من .
عالی بودعالیخیلی خسته ام ولی الان وقته خسته بودن نیست فقط یکم دیگه باید تحمل کنم تا نتیجه زحمتام رو بگیرم
همه اش فکر می کنم آدم نباید یه جایی رو زیادی باشه احساس مزاحم بودن می کنم کلا حسه خوبی ندارم
همین باعث شده اگه مهمان میشم زود تر از همه قصد رفتن کنم
اگر جایی عضو میشم برای مدتی غیر فعال بشم
یا اگر با کسی هم کلام میشم خیلی زود مکالمه ام رو خاتمه بدم..
آدمیزاد که از فولاد نیست احساس داره دلش سکنی و آرامش می خواد
دلش خاکی می خواد برای بذر شدن و شکوفه دادن
مغرورترین آدم ها هم به منبعی برای آرامش گرفتن و به آسایش رسیدن نیاز دارند حتی اگر هرگز چنین چیزی رو در طول عمرشون نشون ندن
ولی همیشه به دنبال یک نقطه اتکا و آرامش هستند..
خستگی گاهی روح آدم رو درمی نورده مثل خوره ذره ذره روحت رو می خوره و شادابیش رو به یغما می بره
این خستگی که میگم خستگی تن نیست.. بلکه چیزی ورای اون و خستگی روح آدمه
از خستگی روح اگر حرف میزنم می خوام به سختی پهن کردن بساط آرامش برسم به دنیا و.. هزار رنگیش و... احساسات و زیبایی هایی که دیگه از نوع ناب و پاکش خیلی خیلی کم یابِ
از گفتگو های تنهایی دیگران نقل قول نگیرید.شما مثل اینکه فقط با شاعرها و نویسنده ها مشکل داری
هر چند خیلیها هم اساسا شاعر یا نویسنده نیستند به قول یک شاعر الان همه شاعر شدند ولی این شاعرها کجا و شاعر کجا!!!
گل گفتی رفیقمثلا یکی از چیزایی که واسه آدم خیلی زور داره اینه که:
فکر کنند تو متوجه نمیشی
به زبون عامیانه تر خ ر حسابت کنند..
اینم میگذره..
دوست عزیز سلام
این رو میگم تا سوتفاهم بوجود آمده برای شما برطرف بشه خواهر بنده روانشناس هستند و چیزی که شما فرمودید صحت نداره
بر طبق این اصلی که شما فرمودید خود روانشناسان هم باید مشکل داشته باشند چون بسیار.. با این موارد سرو کار دارند.. پس این چند جمله ای که شما ازشون نقل کردید حرفای یک آدم سالم و عاقل نیست..
انسان یک موجود اجتماعی آفریده شده هر چند تا یک سنی در برابر این واقعیت مقاومت کنه و تظاهر به استقلال کامل و بی نیازی داشته باشه
اما این سرشت و ذات انسانه و در آخر هر آدمی به ذاتش برمی گرده..
و در مورد عشق و هپروت.. در روانشناسی امروز بسیاری از عشق های امروز رو توهمی از عشق تفسیر کردند
نه اینکه خود عشق هپروت باشه..
در دنیای امروز برداشت و فهم و تعریف آدم ها از عشق با گذشتگان ما و اونچه که اصیل و معنی واقعی این کلمه به وسعت اقیانوس هست متفاوت شده..
و اینکه آدمی می تونه از هر انگشتش یک هنر بباره یا نه این استعداد برای فرا گیری رو داشته باشه ولی اووونقدر در عمق زندگی و اونقدر در اونچه که معضلات آدم های امروز و دغدغه ی فرزندانش هست غرق بشه که املت نمک که چه عرض کنم
ماهیتابه خالی جلوی روش باشه و حواسش نباشه..
هیچ وقت حرفای شخصیتون رو به عام نسبت ندین دنیای امروز و آدم های امروز انقدر متفاوت و پر از جنبه های هزارتو و زندگی های بسیار پیچیده شده اند که هرگز نمیشه در حد یک جمله هم به قضاوتشون نشست..
و اینگه همیشه استثناها وجود دارند..
ممنون از شما.
دلم گرفته.. خیلی
می دونی.. خیلی بده حس کنی درد داشتن روح یک نفر رو ولی ندونی دردش چیه که درمان مناسبش رو پیدا کنی..
می دونی خیلی بد کاری رو انجام بدی که عقلت بی برو برگرد ردش می کنه و باز انجامش بدی و خودت ندونی چرا
مرتب پیش خودت میگی: آخه چرا؟ چرا؟ چرا
دارم متنفر میشم از سوالای بی جواب
میگن بی خبری و خوش خبری
اما گاهی ام دلت مثل سیرو سرکه می جوشه تو همین بی خبری و دریغ از هیچ خبری..
چرا هر بار اینطوری می کنه
بلد نیستم یه چیزایی رو یه کارایی بلدی می خواد.. حتی دوست داشتن و عاشق شدن و دل بند زدن
ولی نمی فهمم چرای این رفتن رو درک نمی کنم دلیل این بودن رو..
نفهمیدن کلافه می کنه آدم و دنبال دلیل گشتن و به بن بست رسیدن سردرگم کننده است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
![]() |
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
![]() |
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |