گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

m@hboubeh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزو کـــن بـا مــن ...


کــه اگـــر خـواســت زمـستــــان بـرود


گـرمـــی وجـــود " تـــو " امـــــا بــاشــد


" مـــا " ی مـــا


" مـــن " نـشـــود


ســایــه ات از ســــر تـنـهــــایی مــن


کـــم نـشـــود ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا....
وقت آن رسیده دنیای مجازی بسازی
شاید توانستم دردهایم را آنجا پست کنم
شاید تو هم پستم را آنجا لایک کردی
شاید هم کامنتی گذاشتی بدین مضمون که:
لعنتی اد کن ....
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این شهر مرا خفه کرده است
دلم تلنگری می خواهد
برای سراریز شدن از خود
چراغ های این شهر
مرا به رفتن
هدایت می کند
و اشک هایم
گذشتن ازتو را
شمرده تر بگو
بامن
حروف رفتنت را
هنوز فرصت باقی ست
پس به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا؟
بهانه ماندنت که تمام شود
رفتنی می شوی
وهراس بی تو ماندن است
که گلوگیرم می کند
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی نه آشنا درد را می فهمد
نه حتی صمیمی ترین دوست...
گاهی باید تنهایی درد را فهمید...
تنهایی خلوت کرد...
تنهایی ، آرام شد...
و تنها خدا می داند..
چه میگذرد در دلت...
:(
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه نبـاید حـــرف زد
گاه بایـــد سکـــوت کــرد
حرف دل که گفتنی نیست !
بایـــد آدمــش باشــد
کسی که با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمــــد...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در ان نیست....
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداهم تنهاست...
تنهایی را دوست دارم ...
زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست
وانتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد..........
 

mahsa.1392

عضو جدید
گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی هایش را میان ِ نیزارهای ِ بی کسی جا گذاشت
وخوابهایِ پریشانش را ، میان چشمانش
چه جای دنجی ست خانه ی خاطراتش
که هر روز تاقچه هایش را
با دستمالی پر از گلهای ِ خاطره
از گرد می زداید
وایوان رویاهایش را آب میزند برای جارو
هر روز ،مثل دیروز
اقاقی ها را دعوت می کند روی ایوان
وبرایشان شعری از وصف باغ می خواند...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حس بدیست

با تمام احساست


به دیدن کسی بروی


که خودش را آماده کرده تا به تو بگوید


دیگر دوستت ندارد...!
 

mahsa.1392

عضو جدید
هروقت دل کسی رو شکستی

روی دیوار میخی بکوب

تا ببینی چقدر دل شکستی

هروقت دلشان را به دست اوردی

میخی را از روی دیوار بکن

تا ببینی چقدر دل به دست اوردی

اما چه فایده...؟؟ که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند
 

معمار فرناز

عضو جدید
ای کاش ازاعماق نگاهم سخنانم رامیشنیدید. ای کاش ازسکوتم حرف دلم رامیخواندید.ای کاش ازغم های جانگدازم آگاهی میافتید.ای کاش به چشمانم خیره میشدید واشک پنهانم رامیدید. ای کاش فریادهای تنهاییم رامیشنیدید.ای کاش میدانستیدچه غمهاوچه دردهایی درقلب کوچکم نهفته هست. ولی افسوس که هیچگاه درکم نکردیدافسوس که احساس شیرین رویایی ام راازمن گرفتید.افسوس که سکوت سنگینم راشکستید افسوس...........
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـعضی وقتا شماره یکـی تو گوشیت هست کـه نمیتونی بهش زنگ بزنی

دلتم نمیـاد پاکش کنی


هروقتم چشمت بـه اِسمش میفتــه دلت یـه جوری میشـه


خیلــی دردناک اون لحظه
میفهمی ؟دردناک ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرفش را ساده گفت:من لایق تو نیستم

اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یادآوری کند یا


خیانت خودش را توجیح...

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
تو برو ، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم:
باشد، برو خیالی نیست …
اما کیست که نداند بی تو تنها چیزی که هست خیال توست …
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در من گرگی هست خسته از نبرد های پی در پی برای زندگی...
در گوشه غاری نشسته و زخم هایش را میلیسد...
وای ز روز انتقام...همه را غارنشین خواهم کرد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد.
 

معمار فرناز

عضو جدید
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی تاریکه
آخر قصه من نزدیکه


این منم از همه جا وا ماانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده


عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
بدلم شد آرزو


بازی عشقمو باختم
کاخ امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من
امشب
دست دردست غم...
آغوش به آغوش حسرت...
همگام باپشیمانی...
درکنارهم...
درکنارساحل گذرعمر...
تاصبح قدم میزنیم...
همه باهم درسکوتی مطلق
که جزصدای امواج زندگی چیزی سکوتش رانمیشکند
 

معمار فرناز

عضو جدید
بـَـعــد مــَرگــَم بــَر روی ســَنــگــ قـَـــــ۩ــــبرم ؛


نَــهـ نام بنویسید ، نــَـهــ نـِشــانـی


فـَقــط بــنــویســید


ایــنــجــا کــَسـی خــوابــیدهــ


کــهـ روزی هــِزار بــار مُرده و زنــده شــُده


بـِنـویسـیـد


ایـنجــا قـَـــــ۩ــــبر یــکــ نــَفــَر نــیســتــ


ایــنــجــا یـکــ تـَن بــهـ هـَمراه هــِزاران


آرزویــ زنــدهــ بــهــ گـــور شـُدهـ خــوابیدهـ


اصــلا بــنــویــسـید


ایــنــجــا کـَســی دَفــن شــُده


کـــهـ قــَبـل از زنــدهـ بــودَنش ، مُرده بــوده


بــنـویــســید


او زِنــدگی نــَکرد ، او هــَر روز مُـــرد ،


او هــَر لــَحظـهـ مــیــان ایــن مـَردم جــان داده


آری بـــا خــَط درشتــ بـنـویـسـید:


اینـجــا یــکــ نـَفــَـر بــَد جــوری مـُـرده
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا