گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

paisa

کاربر بیش فعال
به آدم مظلوم میگند پخمه
به صبور میگند بی بخار
به مهربون میگند اسکل
واین گونه انسانیت را نابود کردیم!
 

paisa

کاربر بیش فعال
همیشہ اشڪتو
عشقتو
احساستو
قلبتو
قربوني ڪسي ڪڹ ڪہ
تو تنهائیات
یہ دقیقہ از عمرشو
قربونیت ڪنہ
نہ تو اوج خوشي
آویزوڹ دل بي غمت باشہ..
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ،
تنگ روزهای ندانستن …
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ،
تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است ، تنگ تنگ . . . . .
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از نوشته های زرد بدم میاد. بعضی ها هر جا هر چیزی مینویسند همش از ناامیدی و اشک و آه حرف میزنن. این نوع نوشته ها ویروس هایی هستند که حتی اگه ناخود آگاه هم چشممون بهشون بیفته مریضمون میکنه.
دیدن زیباییها کار هر کس نیست. زیبای من اسمش زمینه. سیاره زمین
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در شهر ترانه هایم به دنبال اکسیر میگردم
اکسیری از عشق تا بتوانم
قلب مرده ام را به زندگی ابدی پیوند بزنم
به روزگاری دور از سردی و سیاهی
اکسیری که نور زندگی را بر آسمان آبی بی کران بتاباند
و هر شب روزنه های بهشت را بر گنبد کبود نمایان سازد و انگاه دوباره عطر
گل یاس از کوچه های صداقت بلند شود و بوی متعفن دروغ را از بین ببرد
اکسیری که شفابخش پرندگان بال شکسته باشد تا دوباره نغمه ی
«عشق»را در اوج آسمان بسرایند.
 

behnamcp

کاربر فعال
دل مرد رابشکنید...
کمرش رابشکنید...
ولی...
غرورش را نشکنید...
مردی که التماس کند دیگر چیزی برای ازدست دادن ندارد¤_¤---
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان چشم او آینه کیست
آن که چون آینه با من روبرو بود
درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
گریه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهای ما
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آینه کیست
آنکه با من روبرو بود
درد و نفرین بر سفرباد
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پرگل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصهُ سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم
گر تو را صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
سنگ قبر آرزو بود
 

behnamcp

کاربر فعال
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسمان کویر این نخلستان خاموش و پر مهتابی، [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]که هر گاه مشت خونین و بی تاب قلبم را [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در زیر باران های غیبی سکوتش می گیرم،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را میشنوم.[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] که همچون این شیعه ی گمنام و غریبش، در کنار آن[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مدینه ی پلید و در قلب آن کویر بی فریاد،سر در حلقوم چاه میبرد و می گریست...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه فاجعه ایست در آن لحظه که یک مرد می گرید!...چه فاجعه ای!...[/FONT]
از کتاب دکتر شریعتی
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی که سعادت را در بیرون از وجود خویش جستجو می کند، سرانجام دچار پوچی خواهد شد و ریشه به پوچی رسیدن انسان دقیقا همین مطلب است. بعضی انسان ها در بیرون از خودشان به دنبال سعادت هستند و به همه جا سر می زنند. به بیابان و خیابان و شهر و کشورهای مختلف و…. سر می زند اما پیدا نمی کند و در نهایت به این نتیجه می رسد که پس دنیا پوچ است.سعادت را باید در درون بجوییم.
دکتر دینانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید مال هوا بود که خیالاتی شدیم هنوز فکر ما به سرت هست

شاید هوس دان کردن انار یلدا بود کنار ابوعطای گلپا و تحریرهای خدابیامرز قم

ولی از شما پنهان نباشد که زمهریری ست بی چای و دم نوش

خواجه هم کذب می گفت که بی عیش یار مهیا نباشد و گرنه خودت بهتر می دانستی که به این مبارکی نیست

حالا دوست داشتی تفالی دیگر بزن،
شاید جز این بود وگرنه من که هنوز کنار همان چنار ایستاده ام . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از قباد متنفرم
از مردای شبیه قباد متنفرم
از کسی که نتونه زندگیشو نگه داره و دم از عشق میزنه متنفرم
از قبادی که تا شهرزادو داشت حواسشو جمع نکرد که نزاره بره
از قباد بی عرضه
از کسی که شهرزادو از دست داد
اما چشم دیدن شهرزاد با کسی جز خودشم نداشت
شهرزاد خودش نرف بیرون از زندگی قباد
شهرزاد حق زندگی داشت
من از بی عرضگی و دیکتاتوریِ غیرقابل هضم قباد متنفرم
دیدن سریال شهرزاد اذیتم میکنه
کل فصل یکو انتظار کشیدم تا عاشقانه های شهرزاد و فرهادو ببینم
و حالا قباد خیلی زود داره عمر این عاشقانه ها رو تموم میکنه
میشه قباد نباشید؟
 

behnamcp

کاربر فعال
از خدا پرسیدم :بهترین بندگان تو چه کسانی هستند ؟ خدا پاسخ داد: انهایی که میتوانند تلافی کنند اما به خاطر من می بخشند
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا از کی تا حالا مستقیما با مردم الان دنیا حرف میزنه ؟ توهم چن بخشه؟
 

paisa

کاربر بیش فعال
شنیدے کہ میگن :

اونے کہ گریہ مے کنہ ، یہ درد داره.

اما اونے کہ میخنده هزار تا!

من میگم :

اونے کہ میخنده هزار تا درد داره

ولے اونے که گریه میکنه

بہ هزار تا از دردهاش خندیده ,

اما جلوے یکیشون بدجورے کـــــــــــم آورده...
 

behnamcp

کاربر فعال
جاده های بی پایان را دوست دارم....دوست دارم باغ های بزرگ را....رودخانه های خروشان را....من تمام فیلم هایی را
که در آنها زندانیان موفق به فرار می شوند را دوست دارم!
دلتنگ رهایی ام
دلتنگ نوشیدن خورشید
بوسیدن خاک
لمس آب...
در من ، یک محکوم به حبس ابد ،
پیر و خمیده ،
با ذره بینی در دست ،
نقشه های فرار را مرور می کند!
 

behnamcp

کاربر فعال
آدمی زاد هرچه انسان تر میشود چشم به راه تر میشود این حقیقت زیبائی است که همواره می درخشد. دکتر علی شریعتی
 

behnamcp

کاربر فعال
[FONT=&quot]چه كردي با دل بيگانه با عشقم با چشمانت
كه آن لحظه دلم لرزيد كه ديدم من چشمانت
كه گويي تو خداوندي و من عبد گنهكارت
گناه من اين بود كه كردم يك نگاهت
مجازاتم شروع كردي با مژگان چشمانت
دلم را آرزويي نيست جز عطر نفسهايت
تو گوشم صدايي نيست جز صوت قدمهايت
كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت
ولي دانم فردا باز شب و روز باشم به فكرت
ولي آهسته ميگويم خدايا بي اثر باشد
كه عمر من بعد از تو چه حاصل چه ثمر باشد

شاعر
........ مهدي فلاح ........


[/FONT]
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای زنگ زدن به من
این وقت شب خیلی دیر است،
برای زنگ زدن به تو
این وقت صبح هنوز خیلی زود است.
با این ملاحظه های ابلهانه سر می کنیم.
به من بگو در کدام لحظه ای
عشق اسیر وقت و برنامه ی ملاحظه کاران شد؟


👤 #برایان_پاتن
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا