گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]پیش از آنی که با غزل آیی[/h]پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمی‌تابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینه‌ام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بی‌سحرگاه خنده خیست، باغ بی‌باغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشم‌هایت مرا صدا می‌کرد، روح من سر به زیر می‌انداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشق‌بازی‌ام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشت‌های حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
عباس کریمی


 

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور
 

mahdis.

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم

لبخند تو را در باران می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…

احمدرضا احمدی بیرجندی
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬صبر کن

صبر کن در سایه بنشینم کمی
شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود
روح من همبازی شبها نبود

صبر کن من راه را گم کرده ام
در سیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم
صبر کن تا کفش خود را پا کنم .....
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
چه رسم جالبی است

محبتت را ميگذارند پای احتياج

صداقت را می گذارند پای سادگی

سکوت را می گذارند پای نفهمی

نگرانيت را ميگذارند پای تنهايی

وفاداريت را ميگذارند پای بی کسی

و آنقدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهايی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از شورىّ چشم اهالى ترس دارم
از مردمان این حوالى ترس دارم
از خود که گاهى آب م اما گاه آتش
از این دل حالى به حالى ترس دارم
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو راهیه عجیبیه.......؟
وقتی ندونی مراحمی یا مزاحمش........؟
وقتی ندونی مرحم زخماشی یا نمک میپاشی روشون............؟
وقتی ندونی باید به خاطرش بجنگی یا کنارش باشی............!!!!
دوراهیه سختیه.....!
وقتی بعد از روز ها انتظار...........×
ندونی موندنت رو می خواد یا رفتنت رو.........😔
 

بهار00

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ؟
ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻻﻝ
ﻧﯿﻔﺘﺪ
ﻧﺸﮑﻨﺪ
ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧـــﺪﻫﺪ؟…
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺯﺣﻤﺖﺗﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ
ﺩﻟﺘـــﻨﮕﯽ ﺭﺍ...
ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺱﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺟــــﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺟﺎﻥ
ﺩﻟﺘــــﻨﮕﯽﺍﻡ...
 
آخرین ویرایش:

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[h=5]می گویند : ساده می نویسی …
[/h] [h=5]از من می خواهند به نوشته هایم شاخ و برگ دهم …[/h] [h=5]آنها گناهی ندارند ، نمی دانند که دیگر کار ما از[/h] [h=5]شاخ و برگ گذشته است ![/h] [h=5]مهم ریشه بود که تیشه خورد.......
[/h]
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز


درتنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم


در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم

در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که


بودی و اکنون نیستیایستادم و آرام گریه کردم

ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه هایی که به خاطرت اشک


هایم راقربانی کردم
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
آدم که غمگين می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسيبی به خوشی های ديگران بزند ...
مورد فراموشی قرار می گيرد
و تنهاتر و تنهاتر می شود
آنچنان در تنهـايی خود غـرق می شود که
ديگـر با هيـچ تلنگری بر نمی خيزد
و اين آغاز تلخ يک پايان است
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=MRT_Casablanca]مثل این صدا خفـــه کــن ها میمــونه[/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca] [/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca]که میــذارن سر هفـــت تیـــر . . .[/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca] [/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca]خیـــانتـــو [/FONT][FONT=MRT_Casablanca]میگـــم !!![/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca] [/FONT]
[FONT=MRT_Casablanca]بیصـــدا [/FONT][FONT=MRT_Casablanca]میکشـــتت [/FONT][FONT=MRT_Casablanca]. . .[/FONT]
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که
.
.
.
رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]باید باور کنیم[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]تنهایی[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]تلخ‌ترین بلای بودن نیست،[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]چیزهای بدتری هم هست،[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]روزهای خسته‌ای[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]که در خلوت خانه پیر می‌شوی...[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]و سال‌هایی[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]تازه[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]تازه پی می‌بریم[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]که تنهایی[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]تلخ‌ترین بلای بودن نیست،[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]چیزهای بدتری هم هست:[/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]دیر آمدن![/FONT] [FONT=&quot] [/FONT] [FONT=&quot]دیر آمدن![/FONT]
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ب سلامتی کسی ک نمیشناست اما نوشته هاتو میخونه
تا از درونت با خبر بشه
و زیرش نظر میذاره
نه واسه اینکه خوشش اومده
واسه اینکه بهت میفهمونه
تنها نیستی

به سلامتی هر کس که درونش داره میسوزه اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه . . .

به سلامتی اون سوال هایی که پرسیده نمی شن ولی جوابشون بغض میشه تو دل آدم . . .
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
در دفتر خاطراتم نوشتم رفیق زیباست معلم دفتر را دید و گفت این رویاست

گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه میدانی ؟

گفت: در عالم رفاقت رفیق همیشه تنهاست
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

منـ از اینـ تنهاییـ
از اینـ کهـ دیر میـ آییـ
از اینـ کهـ روزیـ بهـ منـ بگوییـ
تو بهـ منـ نمیـ آییـ
میـ ترسمـ....
چرا نمیـ دانیـ تو
چگونهـ بیـ تو زمانـ میگذرد
بارها اینـ را از خودمـ می پرسمـ
منـ می ترسمـ...می ترسمـ...
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ب سلامتی کسی ک نمیشناست اما نوشته هاتو میخونه
تا از درونت با خبر بشه
و زیرش نظر میذاره
نه واسه اینکه خوشش اومده
واسه اینکه بهت میفهمونه
تنها نیستی
عالی بود خیلی قشنگ بود ممنونم آوا جونم :gol:
 

آرزوخانوم

عضو جدید
تو یادت نیست

ولی من خوب یاد دارم که برای باور حرف های دروغت
دلی را به دریا زدم

که از آب می‌ترسید…
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا