گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایــن روزهــا دلــم اصــرار دارد
فــریــاد بــزنــد؛

امــا

مــن جــلوے دهــانــش را مے گــیــرم

وقــتــے مــے دانــم کــســی تــمــایــلــے بــه شــنــیــدن صــدایــش نــدارد

ایــن روزهــا مــــــن
خــداے ســــکــــــوت شــــده ام؛

خــفــقــان گــرفــتــه ام تــا آرامــش اهــالــے دنــیــا،

خــــط خــــطــے نــشــــود . . .!!!

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غروب را دوست دارم در اوج دلخوشي

غروب را دوست دارم در برگريز پاييز


غروب را دوست دارم در زماني كه دل طلوع مي كند


غروب را دوست دارم در زماني كه شاهد غروب هيچ دلي نباشم


غروب را دوست دارم در آنجايي كه دلم شاداست


در آن سرزميني كه شايد سر زمين رو پاهايم باشد


و خلاصه اينكه غروب زيباست


در طلوع عشقي پاك
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابــــرهـا...

گـاهـی پـرنــده مـی شوَنــد...

گـاهـی شکـل هـای دیگــــر...

و گـاه گـاهـی کـه بـه نُـدرَت...

شبیـه ِ
مـن مـی شوَنـد...

مـی بـارنــــد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه جایی هم هست تو زندگی
بعد از کلی دویدن
یهو می ایستی،
سرتو میندازی پایین و آروم میگی:
خدایا؛
دیگه زورم نمیرسه
:cry:
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
جهنـــــمـﮯ بـپـــا میــــکنــد

دلــــــــم

وقـــــتـﮯ

شـــــــعرﮯ بیــــــاید

و تــــو

میــــــان آن نبــــاشــــﮯ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده هایم گریه میکند
خنده هايم شوم بود...
زجر آور، دردناک،
خنده هايم درد ميکرد خنده هايم بوي خون دل ميداد...
خنده هايم معصومانه در چنگال دروغ له ميشدند
خنده هايم تير ميکشيد ،ميسوخت شوم شوم،تلخ تلخ...
و ديگران مرا سرخوشي بي غم ميدانستند
خنده هايم يک تئوري بود...
تئوري که مردانگیم آن را تعريف ميکرد...
هيچکس ندانست با هر خنده اي در خود ميشکنم...
وبا آن لبخند هاي تصنعي فرو ميريزم
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم خیال می کردم تنهایی یعنی...

وقت هایی که هیچ کسی خونه نیست...!!!

خدا جونم منو به کودکی هایم برگردان
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایــن روزهــــایـــیــم بـــــه تظـــــاهـــر میــــگــذرد
تظـــــاهــــر بــــه بـــی تـــفاوتـــی,تظـــــاهـــــر بـــه بـــــی خیــــالـــی,
بـــه شــــادی,بـــه اینـــــکه دیـــگرهیــــچ چـــــیز مهــــــم نیــــست
امــــــــــــــا.....
چـــــه سخـــــت مــــیکاهـــد از جانـــــــم ایـــن ''نــــــمایـــــش''....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چندی ست که به پایان رسیده ام...
سکوت های طولانی ام
خیره شدنم به نقطه ای مبهم
غرق شدنم در خویش
در خروش این همه ادم, تنها ماندنم
خشکیدن خون زندگی در رگهایم
گریز از چشم ادمها و پناه بردن به خاطرات دور
کنج انزوا و خو گرفتن با دردهایم
فقط نشان از یک چیز دارد :
من سالهاست مـــــــــــــرده ام
اینجــــــــا آرامگاه بغض ھــ ـای کھنه است.
کمی سکوت!که اگربیدار شوند درد دارند لعنتیها
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهـي می‌شود![/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و مردم نمی‌دانند...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چگـونه می‌شود...[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بـی هیچ واژه‌ای...[/FONT]


[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسـی را که این همه دور است،
این همه دوست داشت...؟؟[/FONT]
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
نـشـــانی ام را می خـواســـتـی ؟

هــمـان مـحـلــه ی قـدیـمی پـائـیـز !

مـنتـظرم هـــنـوز ...

اما زرد

اما خشــڪـ

گاهی به یـاد می آورم تــو را

زیـر پـا ڪه می مـــانـم ..
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
من سال‌هاي سال مُردم
تا اينكه يك دم زندگي كردم
تو مي‌تواني
يك ذره
يك مثقال
مثل من بميري؟


"قیصر امین پور"
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
طعــم شیــریــטּ بــوســـــہ خیــال،

دو چنــداטּ مـــےشــود،

وقتـــے کـــــہ دلــم بــاور مـــےکنــد،

یــک جــایـــے دور

تــو از خــواب مـــےپــرے

و در حــالـــے کـــــہ

گــرمــایـــے بــر گــونـــــہ ات حــس مـــےکنـــے،

نــام مــטּ را بــر لــب مـــےآورے . . .
:redface:
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
حرف تو که میشود
من چقدر ناشیانه...
ادعای بی تفاوتی میکنم...؟؟!!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من نگاه کن...

نه به این صورتک رنگی



نه به چشمانی که برق ندارد



نه به لبانی که آرام سخن می گوید



نه به دستانی که به آداب تکان می خورد



و نه به پاهایی که روی یک خط می رود



به من نگاه کن...



نه به دیوارهای اطرافم



نه به این باید های زنانه



به من نگاه کن...



به احساسی که به تو گره خورده است



به دلی که ، به بودنت گرم است



به من نگاه کن...



به منی که به اعتمادت قدم بر می دارد



به منی که بودنش با تو همراه می شود



به منی که برایش اعتبار لحظاتی



به من نگاه کن...



به منی که دیگر آن من نیست



به من نگاه کن...من تغییر کرده ام
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز هســــــــت!
عشق واقعی را میگویم…
خیانت هست،دروغ هست، بازی با دل هم هست، درست…!
ولی یه جایی گوشه ی پاک دله بعضیا،
به دور از گناه ها و بدی ها،
هنوز هم هســــــت عشق واقعی...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا که رفته ای،ساعتهــــا به این می اندیشم

که چرا زنــــده ام هنـــوز

مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم؟

خدا یادش رفته است مرا بکشــــد،

یا تــــــو قرار استــــــ برگردی؟!
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزهایی که باید باشی و نیستی

حنجره ام ، دوستت دارم ها را بغض می کند

و بر در و دیوار دلم می کوبد

هوای نوشتن از تو که بر سرم می زند به سر حد جنونم می کشاند

حواست هست اینجا دلی دارد می میرد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهـایی یعـنی هیچ وقــت کسی نباشه اشکات رو پاک کنه

تنهـایی یعـنی تو جاده بدون مقصـد


تنهـایی یعـنی ندیدن روزهای خوب


تنهـایی یعـنی نداشـتن سنــگ صـبور


تنهـایی یعـنی جشـن تولد با قـرص خواب


تنهـایی یعـنی سـر سـفره عـید تنهـای تنهـا

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم

ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم

فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم

دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سختته نفس بکشی
گریه کن سبکتر بشی
بی دلیل رفت
که دور تو قفس بکشی
بی گناه گریه کن
هی بگو آه گریه کن
گریه کن بشین عکس عشقتو ببین
ولی جای گله نیست
عاشقی یعنی همین
حق داری بهونه
از هرچیزی بگیری
ولی حق نداری بمیری
بی کسی تموم تو
لحظه های شومه تو
گریه کن هیچ راهی نیست

که ابر غم روتوه
بی گناه گریه کن
هی بگو آه گریه کن
گریه کن بشین عکس عشقتو ببین ،
ولی جای گله نیست عاشقی یعنی همین ،حق داری بهونه ازهرچیزی بگیری
ولی حق نداری بمیری
گریه کن رضا شیری


 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش آدمیزاد..

سختیه تحمل تمام تنهایی ها..

گریه ها...

دلتنگی های بی بهونه..

و بی خوابی های شبونه..رامی فهمید..
و زندگی را رو سرت آوار نمی کرد.

با گفتن جمله ی بی رحمانه ی

مرا ببخش..من لیاقت عشق تو راندارم.

 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزهاباتو،

به وسعت تمام نداشته هایم حرف دارم...

اما مجالی نیست تا بنشینی به پای این همه حرف..

دلم تنگ است،

فقط برای حرف زدن باتو...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها که می گذرد،

تنهاتر می شوم...

سکوتی مبهم وجودم را در برمی گیرد...

به کنار پنجره میروم و به عکس تنهایی ماه در حوض حیاط نگاه می کنم...!!!

بغض گلویم را می فشارد...

با خود می گویم:

من تنها نیستم؛

شب...سکوت...تنهایی... با من اند...

اینها چیزهایی ست که نبودنت برایم به جا گذاشته...
 

غمین

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال امروز من

یعنی یک قدم از افسردگی آن طرف تر

حتی وقتی میخندممنظورم چیز دیگریستدرونم غوغاست

ساده میشکنم

با یک تلنگر کوچک

این گونه نبودم..!!

شدم...!!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا