بوسه بر مزار هوادار!
آقای دایی فراموش کردید چطور کلمات شیک و جملات دوپهلو را برای کوبیدن کاشانی و خوشامد گویی به رویانیان خرج میکردید؟ حالا که حاج حبیب بدهیاش را گردن سردار انداخته، این یکی دوست شده و آن یکی دشمن؟
یک- حبیب کاشانی و علی دایی با هم آشتی کردند. مدیرعامل و سرمربی اسبق سرخپوشان که در دوران حضورشان در این باشگاه به شدت با یکدیگر دچار مشکل شده بودند، بعد از ماهها قطع رابطه سرانجام چهارشنبه شب گذشته و هنگام حضور در مراسم خانوادگی دوست مشترکشان تصمیم گرفتند کدورتها را کنار بگذارند و روی ماه همدیگر را ببوسند. خب این طبیعتا باید اتفاق قشنگی باشد که لابد جای تبریک هم دارد. هر چه باشد صلح بهتر از جنگ است؛ به ویژه بین بزرگان فوتبال که یکی برای خودش اسطورهای به حساب میآید و آن دیگری، مدیری پرنفوذ که این روزها رویای رجعت به فوتبال را در سر میپروراند. این وسط اما، مانعی وجود دارد که اجازه نمیدهد هواداران هم در سور و سات مسوولان سابقشان شرکت کنند و به افتخار دست دوستی آنها هورا بکشند؛ سدی از جنس یک کرور خاطرات تلخ، بغضی از جنس نادیده گرفته شدن.
دو- «مشکل من با کاشانی فقط فوتبالی بود»؛ این توضیح کوتاهی است که علی دایی در مورد اختلافاتش با حاج حبیب به زبان میآورد، توضیحی که به شدت امیدوار به حافظه فراموشکار افکار عمومی است. واقعا مشکلتان با کاشانی فوتبالی بود جناب شهریار؟ راستی کبودی زیر چشمتان خوب شد استاد؟ ماجرای آن تهمت معروفی که حاج حبیب به شما زده بود و به خاطرش حتی حاضر نبودید کنارش بنشینید به کجا رسید دوست عزیز؟ داستان آن فحاشیهای رکیک به خانوادهتان چه شد آقای دایی؟ همان الفاظی که مدعی بودید بوقچیهای توجیه شده از طرف کاشانی نثارتان کردهاند، همانها که در طولانیترین نود تاریخ فرمودید «سیب زمینی نیستم که راحت تحملشان کنم»؟ این اختلافات فوتبالی بودند برادر؟ یادتان رفته با طعنه و غضب از معلمهای آموزش و پرورش میخواستید به پست اصلیشان برگردند و بروند پای تخته سیاه؟ قضیه رد شدن پیشنهاد همکاری مجانیتان با پرسپولیس از خاطرتان رفت؟ فراموش کردید چطور کلمات شیک و جملات دوپهلو را برای کوبیدن کاشانی و خوشامد گویی به رویانیان خرج میکردید؟ حالا که حاج حبیب بدهیاش را گردن سردار انداخته، این یکی دوست شده و آن یکی دشمن؟ فردا اگر رویانیان هم طلب شما را خطاب به خزانهدار مدیر بعدی تأیید کند، رفیق گرمابه و گلستان خواهد شد؟ آن روز کذایی قطعا از «ریش» سردار هم سخن نخواهید گفت، نه؟
سه- به نظر میرسد استارت آشتی کنان دایی و کاشانی از زمانی زده شد که شهریار، مدیرعامل سابق پرسپولیس را در مورد مطالبات نانوشتهاش از این باشگاه به شهادت طلبید و حاج حبیب هم تأیید کرد که مبلغ صد میلیون تومان پاداش قهرمانی جام حذفی باید به وی پرداخت شود! جنبه غصه آور داستان دقیقا همین جاست؛ آنجا که وحدت و اخوتی را که امروز «پول» بین دایی و کاشانی جاری کرده، دیروز منافع پرسپولیس و عواطف میلیونها هوادارش نتوانسته بود در میان آنها به وجود بیاورد. در مورد آدمهایی که اسکناس برای پیوندشان ضامنی محکمتر از وجدان کاری و وظایف حرفهای است چه میتوان گفت؟ آیا این اتحاد استراتژیک نمیتوانست همان روزهایی شکل بگیرد که سرخپوشان در آتش تند اختلافات میسوختند و خاکستر میشدند؟ آن روزها که تحقیر در لیگ و آسیا تجارت پرسپولیسیها شده بود و شکست در داربی عادت شان، چرا این قبیل اختلافات فوتبالی حل نمیشد تا جماعت شکسته دل ایرانی نفسی به راحتی بکشند؟ لای ماچ و بوسههای این روزها و ثبت عکسهای یادگاری دو نفری، آیا کسی به این مسأله فکر کرد که اصطکاک آن زمان مسوولان ارشد پرسپولیس چه لطمههایی به این تیم زد؟ آیا واقعا امکان نداشت به جای وساطت یک رستوران دار، علاقه و احساس این همه هوادار سند رفاقت دایی و کاشانی قرار بگیرد تا پرسپولیسیها چندین سال تاوان بد بسته شدن و ضعیف اداره شدن تیم محبوبشان را ندهند؟
چهار- اردیبهشت ۱۳۹۱، پرسپولیس خمیده قامتی که از دوران سیاه استیلی به ارث رسیده است و تازیانه سوءمدیریت کاشانی همچنان روی جای جای پیکرش خودنمایی میکند، با چهار گل مغلوب راه آهن میشود. علی دایی در مقابل دیدگان بهت زده هوادارانی که یک فصل به خونخواهی او سینه سوزاندهاند، دستانش را دیوانه وار در آسمان میچرخاند و روی نعش قرمزها پایکوبی میکند. راز این شعف غلو شده را فقط خود او میداند. دایی هنوز کینه سنگین کاشانی را به دل میکشد: «خدا به من عزت داد با راه آهن بالاتر از پرسپولیس این آقایان بایستم.» از رهگذر جنگ دو همکار، سنگینترین هزینههای مادی و معنوی به پرسپولیس تحمیل شد و در آخرین پلانهای این تراژدی، علی دایی از قلبهای ویران شده انبوهی از هواداران هتک حرمت کرد. حالا زنده باد نسیان؟ زنده باد صد میلیون؟ زنده باد آشتی؟
نویسنده:رسول بهروش