سلام بر حقجویان. به حمدالله جناب s.j.khataeepour هر مرتبه به جای پاسخ به آنچه که ما در پاسخشان گفته ایم، سعی می کنند به خانۀ اوّل بازگردند! این مسئله نشانگر چیست؟
دوست هلندی؟ اگر منظورتون ونگلف بود که مسلمین دشنه زدن تو قلبش-وسط خیابون-! باید بگم دوستی خاصی با ایشون نداشتم. در حد سلام علیک بود
. شما قاتلینش رو میشناسید؟ از دوستان بودن؟
از دست این دشمنان اسلام! سازندۀ فیلم فتنه، گیرت ویلدرز(Geert Wilders) است، ابداً هم کشته نشده است. این یارو را هم که شما می فرمایید، بنده نمی شناسم که اصلاً کی هست. هر چه هم در اینترنت جستجو می کنم، هیچ ونگلفی پیدا نمی کنم! ولی اگر منظور شما توئودور ون گوگ است(بنازم به این دقت
) خیر مسلّم است که گروههای وهّابی دوست ما محسوب نمی گردند! مگر می شود آنها دوست ما باشند در حالی که خون ما را از خون همین تئودور جان شما ریختنی تر می دانند؟!
ضمن اینکه حالا اگر مسلمونها، کسانی رو به جرم توهین به پیامبر اسلام می کشن (چنانکه ون گوگ در مقالاتش با صراحت و طنز بعضاً تند و توهینآمیز، اسلام و مسلمانان بنیادگرا را عقب مانده و قرون وسطایی مینامید)، خیلی شرف دارن به اون سکولارهایی که بمبهای بیست تُنی رو روی مناطق مسکونی بغداد آزمایش می کردند، در حالی که مردم بغداد هیچ نقشی در دفاع عراق در برابر هجمۀ آنها نداشتند و نیز با اثرات رادیو اکتیویته و کشتارهایی که با بمب اتم فرموده اند در هیروشیما و ناکازاکی و آثار سوء بمب هیدروژنی در عراق. در حالی که قربانیان، هیچ نقشی در مقابله با اهداف سردمداران سکولار آمریکا نداشتند.
بعد قراره من برم به زباله دان تاریخ؟؟
پیش دشتی؟ باشه.
شما به کجای تاریخ میرید؟
آره نازنین، زباله دان تاریخ. امّا ما، اگر خدا و دین و پیغمبر حق نباشد، که به جایی بدتر از جایی که شما به درونش شوت می شوید، نخواهیم رفت، ولی اگر اینها حق باشد، ما جایمان در بهشت است و گلهای تاریخ بشریت خواهیم بود و شما جایتان در جهنم است و در زباله دان تاریخ بشریت باقی خواهید ماند.
در ضمن من چرا باید نگران باشم؟ اتفاقا من همش از خدا میخام . امثال شما بذارند ما بخوریم و بهره بگیریم. نمیذارید. به قرآنتون هم عامل نیستید
ما می گذاریم بخورید و بهره ببرید، امثال شما هستید که پا را از گلیمتان دراز می کنید، و می خواهید به حریم مسلمین تعرّض کنید، ما اتفاقاً به دینمان و قرآنمان عامل هستیم. البته منظورم از دین، اسلام ناب آمریکایی نیست. در همین غرب که آزادی کامل دارید، می بینیم که چقدر بی حرمتی به مقدّسات مسیحیت در مجله و کتاب و فیلم و تئاتر می کنید و اسمش را هم می گذارید آزادی.
در پست بعد یک بار دیگه ایراد استدلالتون رو میگم. من این ایراد رو دفعه اولم نیست که بیان میکنم. مال خودم هم نیست. جوابی هم براش نیست. هم مسلکان خودتون هم اینو میدونن. وقتی خوب ایراد رو فهمیدی برو مطرحش کن با کسایی که تو حوزه کلام خوندن. اگه خودت جزشون نباشی(که احتمالن نیستی) ببین چی میگن. عزیزدلم من امتحان کردم. میدونم چی میشه تهش. البته خودت باید امتحان کنی تا ایمان بیاری. شجاع باش
مغالطۀ تلقین. در این مغالطه، فرد سفسطه گر، سعی می کند، با بیان جملاتی مثل آنچه در بالا می بینید، درست بودن سخنان خودش را به طرف مقابل یا مخاطبین تلقین نماید. از شانس کج جناب s.j.khataeepour، منطقیون تمام این مغالطات را هزاران سال پیش شناسایی کرده اند.
اگر بخواهم به سبک ایشان سخن بگویم، باید بگویم: ایرادتان را هم ما باز جواب می دهیم. جواب هم از خودمان نیست. جوابمان هم وارد است و ردخور هم ندارد، ولی تعصب، نمی گذارد حقیقت را بپذیرید. شما و همفکرانتون هم می دونید که ایرادتون وارد نیست. وقتی خوب پاسخ رو فهمیدی برو مطرحش کن با کسایی که تو دانشگاههای غربی، درس شکّاکیت(!!!!) خوندن. اگه خودت جزشون نباشی (که احتمالن نیستی) ببین چی میگن. عزیز دلم من امتحان دارم[تازه کلی کار و زندگی و زن و بچه و نوه و نتیجه و ندیده و نبیره هم دارم]. میدونم چی میشه تهش، البته خودت باید امتحان کنی تا ایمان بیاری. شجاع باش.
ولی بنده مثل ایشان نیستم، و سخنانم را با تلقین به طرف مقابلم قالب نمی کنم، پس سخنان فوق را فقط به عنوان اینکه می شود مثل ایشان تلقینی حرف زد، بیان نمودم و بخشی از پاسخ من به سخنان ایشان نیست. بنده حرفهایم را با استدلالاتم مطرح می کنم و نه با مغالطات و تلقینات.
دوستان، خیلی ها کم لطفی میکنند و جوری با من حرف میزنند که با کافر حربی!!
به قول سعدی: دلایل قوی باید و معنوی! نه رگهای گردن، به حجت قوی
مسلمه که خیلی از بچه ها خاسته ناخاسته مرتکب مغالطه بشن. اما اگه بخایم اونهایی که در بحث بی اثر هستند رو برشمریم خیلی اتلاف وقت کردیم.
بگذریم
مغالطۀ مظلومنمایی(جلب ترحّم). در سخن کم آورده اید، زده اید به ابراز مظلومیت و ادّعای پوچ و باطل مبنی بر اینکه ما به جای حجّت قوی رگهای گردن را تحویلتان داده ایم؟ دِ اگر به جای حجّت قوی، رگ گردن دریافت کرده بودید که به این مغالطات رو نمی آوردید؟
ضمناً بفرمایید ما کجا، و طبق کدام قاعدۀ منطقی، مغالطه کرده ایم، و گرنه باید مغالطۀ "این مغالطه بود" را نیز به فرمایشات شما اضافه کنم.
فقط چیزی که جالب است، این است که شما به شکلی سخن می گویید که گویی یک استاد تمام عیار هستید که دارید با یک سری انسانهای سبک مغز حرف می زنید. این غرور مضحکی که در تمام مخالفان اسلام، اعم از هر کیشی که تابعش هستند، یافت می شود به راستی برای من جالب است.
در مورد نکته اول فرمایش شما:
چطور میشود اینچنین کسی را که معجزه می آورد و ادعای پیامبری هم دارد رد و انکار کرد و قولش را نپذیرفت؟؟؟ (او برای اثبات مدعایش، دلیل (معجزه) آورده ، ما هم در مقابل اگه بخواهیم دلیلش را نپذیریم باید دلیلی برایش بیاوریم)
به نظر من:
(او برای اثبات مدعایش، دلیل (معجزه) آورده
یه مقدار روی واژه دلیل تمرکز کنیم.
مغالطۀ تجاهل. پیش از توضیح، دوستان دقّت کنند که در هر مرحله پاسخ کاملی به سخنان پیشین جناب s.j.khataeepour می دهیم و ایشان به جای سخنان باطل پیشینشان، به طرح سخنان جدید می پردازند. نه می پذیرند که در گذشته اشتباه کرده اند و نه از سخنان پیشینشان دفاع می کنند. طبق بند 5،
لازمۀ شناخت پیامبران، نشان دادن چیزی است که بیانگر این باشد که آنها باسایرین فرق دارند پس وقتی معجزه در این تعریف می گنجد، دلیلی می شود برای پذیرش پیامبری. اینقدر خودتان را نپیچانید. البته در ادامه مشخص می شود معنی معجزه را اصلاً متوجه نشده اید.
یه مقدار بحث تکمیلی کنیم . دوستان میتونن این قسمت رو نخونن و یه راست برن آخر علامت +++++++
....
با دیدن شخصی که لبخند زده میگیم این شخص شاده. در واقع دلیل ما برای اینکه میگیم شاده طرف ، زدن لبخنده.
خب. از قبل ما فرض کردیم، (یا ثابت کردیم) که هرکسی که لبخند میزنه شاده. حالا لبخند رو دیدیم و به پشتیبانه این فرض ما میگیم شخص شاده.
اگر این فرض نباشه یعنی اگر این دلالت وجود نداشته باشه. آیا لبخند دلیل هست؟ خیر
+++++++++++
مغالطۀ تجاهل. قیاس مع الفارق به این می گن. نه لبخند نشانۀ شاد بودنه و نه شاد بودن لازمه اش لبخند زدنه، ولی در مورد معجزه، اینطور نیست. معجزه طبق تعریفی که از معجزه طرح می کنیم، نشانۀ پیامبر بودن «هست».(این همه توضیح داده ایم) و از نشانه های پیامبری هم معجزه است. معجزه با خواصی که ذکر کردیم، و بارها توضیح دادیم، نمی تواند نشانگر چیزی جز پیامبری باشد. چرا چون مدّعی ادعا می کند این عمل از سوی خداست و خودش فرستادۀ خداست و حال اگر مردم نمی توانند مثل آن بیاورند و خدا نیز به شکلی او را رسوا نمی فرماید، یعنی این عمل معجزۀ حقیقی است. پس نشانگر پیامبر بودن است. به راستی چرا برخی خود را به نفهمیدن می زنند؟
موقعی@ دلیلی برای $ هست که دلالت کردن @ بر $ ثابت شده باشه. در واقع ما موقعی میگیم مدعی نبوت که معجزه میاره دلیل آورده که از قبل ثابت کرده باشیم معجزه دلالت میکنه. تا زمانی که ثابت نکردیم این دلالت رو معجزه اصولا دلیل نیست!
باز هم مغالطۀ تجاهل و در عین حال: مغالطۀ تکرار. پاسخهای ما به این ادعاهایتان را فراموش فرموده اید؟ خود را به نفهمیدن زدن کار جالبی نیست. ما این دلالت رو هم ثابت کردیم و هم توضیح دادیم، شما زحمت بکشید، به او توضیح جواب بدید، نه اینکه مدام حرف خود را تکرار کنید. توضیحات پیشین را اینجا کپی می کنیم:
ابتدا آن پنج فرض را بخوانیم:
1.خدا هست.
2.خدا کمال مطلق است.
3.هدایتگری و لطف از صفات کمالی هستند و خدا دارای آنهاست.
4.لازمۀ لطف و هدایتگری خدا، ارسال پیامبران است.
5.لازمۀ شناخت پیامبران، نشان دادن چیزی است که بیانگر این باشد که آنها باسایرین فرق دارند
شما پذیرفتید که در این بحث، اینها را درست فرض کنیم.
وقتی پیامبر طبق فرض پنجم که شما آنرا پذیرفته اید باید دارای چیزی باشد که دیگران ندارند، آنگاه اثبات پیامبری او از طریق معجزه، نیازی به حذف روشهای دیگر نیست، زیرا روشهای دیگر نیز به طور مشابه در این تعریف می گنجند، همانطور که معجزه در این تعریف می گنجد. معجزه هم از مصادیق بند 5 است و نبوّت او را ثابت می کند. بحث ما بر سر حجّیت معجزه است، و نه اینکه معجزه تنها راه است. ما ابداً مدعی نشده ایم که اعجاز تنها راه است، و به این جهت شما مرتکب مغالطۀ حمله به آدم پوشالی شده اید.
حجّیت معجزه اینگونه ثابت می گردد:
1.معجزه یکی از مصادیق بند 5 از آنچه درستی آنرا فرض گرفتید، می باشد؛ لذا از راههای اثبات پیامبری است و طبق تعریفی که از معجزه ارائه کردیم: معجزه علمی است خارق العاده که مدّعی پیامبری در برابر درخواست نشانه از سوی مردم ارائه می دهد و آنرا به خدا نسبت می دهد، و مردم از آوردن مثل آن عاجز هستند.(تا همینجا شما وقتی بند 5 را درست فرض کرده اید، باید حجّیت معجزه را نیز بپذیرید.)
2.وقتی یک مدّعی، ادعای از طرف خدا بودن را دارد و عملی خارق العاده انجام می دهد که مردم نمی توانند مثل آن انجام بدهند، نظر به اینکه طبق بند 3، از آنچه صحّتش را درست فرض کردید، خدا هدایتگر است و صفت لطف را داراست، با هدایتگری و لطف او سازگار نیست که بگذارد بندگانش گمراه شوند، پس اگر مدّعی دروغگوست، لازمۀ لطف خداست که به نحوی او را رسوا گرداند، وگرنه بر هدایتگری و لطف خدا نقص وارد است، و باز طبق بند 2، از آنچه صحّتش را درست فرض کردید، خدا کمال مطلق است، پس نقص در او راه ندارد. پس باید مدّعی دروغگو را رسوا کند.
نتیجه: وقتی مدّعی عملی خارق العاده را به خدا نسبت بدهد و مردم نتوانند مانندش را بیاورند و خدا او را رسوا نفرماید، عمل او معجزه، و نبوّتش اثبات شده، است.
شما در پاسخ به این چه گفتید؟ ما در پاسخ به پاسخ شما چه گفتیم؟ یادتان آمد؟! الحمد لله! لطف کنید به همان پاسخ ما پاسخ بدهید و به خانۀ اوّلتان باز نگردید.
برای نزدیک شدن ذهن.فرض کنیم: شخصی ادعای پیامبری میکنه و برای اثبات حقانیت خودش میگه من تنها کسیم که در تاریخه 1360 در ماه تیر روز 5 ام ساعت 12.3 دقیقه در فلان بیمارستان به دنیا اومدم. دلیل من اینه. !!!
هر چقدر این شخص بگه این دلیله منه. این اصلا دلیل نیست. تا زمانی که ثابت کنه به دنیا اومدن در اون تاریخ یعنی راستگو بودن در ادعای نبوت(چگونگی دلالت رو ثابت کنه). و بر ما هم نیست که ثابت کنیم در این تاریخ به دنیا اومدن در فلان بیمارستان دلیل نیست و دلالت نمیکنه. ایشون باید ثابت کنه که دلالت میکنه. و اگر ثابت نکرد. این شخص میاد در زباله دانی تاریخ پیش من!!
مغالطۀ حمله به آدم پوشالی. ما چنین امری را مصداق معجزه نمی دانیم و حتی کرامت هم نمی دانیم. و البته خیلی انسانها در این تاریخ و این لحظه متولّد شده اند و در آن بیمارستان، و این چیزی نیست که از دیگران سر نزند و اعجاز چیزی است که پیامبر به عنوان نشانه ارائه می دهد و نه تاریخ تولّد او... و دهها ایراد دیگر.
ایشان تمثیلی نامربوط را طرح و آنرا نقد می کنند. بله نقد ایشان وارد است! ولی نقد ایشان به بحث معجزه هیچ ربطی، ندارد.
پس به طور خلاصه:
تا زمانی که دلالت کردن معجزه بر صدق مدعای نبوت ثابت نشده. معجزه دلیل نیست که بخاهیم در رد کردنش تلاشی کنیم
مغالطۀ تکرار، حجّیت معجزه را پیشتر نشان دادیم، و در بالا نیز تکرار کردیم. در بحث ایجاد دور نکنید، و پاسخ بدهید و نه اینکه مدام تکرار کنید.
و اما مورد دوم:
به نظر من . مردم بسیار گول خورده و خواهند خورد. اما این گول خوردن با قاعده لطف منافاتی نداره. چراییش رو الان عرض میکنم؟
به نظر شما آیا خداوند با توجه به اختباری که به انسان داده باید جلوی گول خوردن کسانی که پیرو نبی درونی خودشون- عقل - نیستند رو بگیره؟
در واقع اگر عده ای از موهبت خدا دادی عقل استفاده نکنند و گمراه شوند تقصیر خداست؟
دقت کنیم: اگر معجزه بر صدق مدعا دلالت نکنه، و عقل به ما بگه "ای انسان، الزامی نیست که کسی که معجزه میکنه پیامبر باشه"، تمامه کسانی که گمراه شدن و به پیامبران ایمان آوردن. از جمله کسانی اند که پیرو عقل نبوده اند. و بر خدا نیست که کسانی که از عقل خودشون بهره نمیبرن رو به زور در راه راست نگه داره.
مغالطۀ تجاهل. جناب s.j.khataeepour به وفور از این مغالطه بهره می برند. دوستان به چند نکته دقّت کنند:
نکته اوّل: لازمۀ لطف خدا این است، که بندگان را از گمراهی حفظ کند، ولی از آنجا که بندگان مختار هستند، این مسئله در نشان دادن راه حق و رسوا کردن باطل می تواند نمود کند و نه در اجبار به انتخاب راه حق. اگر خدا بندگان را مجبور کند که گمراه نشوند، اختیار معنایی نخواهد داشت.
نکته دوم: بنده گاه با عقل خویش و با هدایت خدا، هم حق را می بینند و هم باطل را، ولی با اختیار خود باید حق را برگزیند. گاهی برخی اغراض دنیوی و شهوانی دارند که مانع از پذیرش کلام حق می گردد و حق را با اختیار خود نمی پذیرند. این افراد خود خواهان گمراهی هستند، و به هدایت خدا پشت می کنند، و درست مثل کسی از نور فرار می کند، به ظلمات دچار می شوند. اینجا خدا هیچ تقصیری ندارد.
نکته سوم: خدا برای بندگان عقل را قرار داده است تا حق را از باطل تمیز و تشخیص بدهند. همین عقل به آن پنج نکته که در بالا اشاره شد اشاره می کند: خدا هست، و خدا کمال مطلق است، و لذا خدا هدایتگر و دارای لطف نیز هست، و لازمۀ هدایتگری خدا فرستادن پیامبر است، و لازمۀ شناخت پیامبر [به زبان خیلی ساده] داشتن چیزی است که او را از دیگران متمایز کند. اینها همگی از سوی عقل تأیید می شوند و جناب s.j.khataeepour نیز فرمودند اینها را ثابت فرض کنیم.
نکته چهارم: معجزه نیز از مصادیق این چیز خاص که پیامبر را از غیر پیامبر تمیز می دهد، می باشد، چنانکه در پاسخ پیشینیمان به جناب s.j.khataeepour به تفصیل این مسئله را شرح دادیم.
نکته پنجم: عقل می گوید ممکن است که فردی عملی
مثل معجزه(و نه خود معجزه)، یعنی عملی خارق العاده انجام بدهد و مردم اطرافش نتوانند مثل آن را بیاورند، و به همین خاطر هم هست که ما معجزه را تنها عملی خارق العاده که دیگران نمی توانند مثلش بیاورند تعریف نکردیم. وقتی فردی عملی خارق العاده انجام می دهد و مردم نمی توانند مثل آن بیاورند و چنین افرادی همیشه هستند(همیشه یک بهترین ریاضیدان، یک بهترین شعبده باز، یک بهترین دونده و... وجود دارد که رکوردهای اعجاب آور از خود ثبت می کند). اگر یکی از این افراد ادّعای از سوی خدا بودن کند، آنگاه عمل خارق العاده اش قابل بررسی است. عقل از یک سو می پذیرد که پیامبر باید به هر حال چیزی را ارائه بدهد که نشانگر تمایزش از دیگران باشد، و از سوی دیگر می پذیرد که ممکن است که این فرد دروغگو باشد، پس تنها راه را در بند سوم از فرضهای فوق یعنی لطف و هدایتگری، می بیند، یعنی همان خدایی که این عقل را داده است، باید به شکلی پیامبر را از مدّعیان دروغین تمیز دهد، و عقل که به خدا دسترسی ندارد و نمی تواند به طور مستقیم از او پرسش کند، باید نظر به اینکه خودش قادر به تجزیه و تحلیل قضیه نیست، بنگرد و بررسی کند که آیا خدا صاحب این عمل خارق العاده را به شکلی ضایع می کند یا خیر. مثلاً رسوا کردن چنانکه برای دوست دیگری توضیح دادیم می تواند به این شکل باشد که فرد دیگری را مبعوث می کند که
کاری بالاتر از کار او انجام می دهد و از سوی دیگر اعلام می کند که این فرد دروغگوست. حال مردم دو راه برای نتیجه گیری دارند:
1.فرد مبعوث شده را دروغگو بدانند که پیامبر نیست، پس اینکه توانسته است کاری بالاتر از مدّعی انجام بدهد، نشانگر این است که افراد غیرپیامبر هم می توانند این کار خارق العاده و از آن بالاتر را انجام بدهند. پس دروغ بودن ادّعای مدّعی ثابت می شود.
2.فرد مبعوث شده، راستگوست، پس فوراً دروغگو بودن مدّعی ثابت می گردد.
ولی وقتی چنین امری رخ نمی دهد و خدا وی را ضایع نمی کند، عقل دیگر راهی برای انکار قضیه ندارد، زیرا به هر حال وجود پیامبر را پذیرفته است و قبول کرده است که باید پیامبر را تفاوتی با سایر انسانها باشد که بتوانیم بفهمیم او پیامبر است، و اگر کسی تفاوتی داشت و به دروغ نسبت پیامبری به خود داد، باید از سوی خدا رسوا شود، چنانکه در اینجا به تفصیل شرح دادیم. در اینجا عقل نبوتِ نبی را می پذیرد، چنانکه عقل من نبوتِ حضرت محمّد(ص) را پذیرفت.
پس می بینیم که لازمۀ لطف و هدایتگری خدا، به راستی این هست که مدّعی دروغین رو رسوا کنه. آنچه جناب s.j.khataeepour نسبت به آن تجاهل می کنند، این است که معجزه بر صدق مدّعا دلالت می کند، چنانکه بارها توضیح دادیم. و جناب s.j.khataeepour به جای پرداختن به آن موضوع دوباره به خانۀ اوّل بر می گردند، گویی چیزی از ما نخوانده اند.
با کمال احترام به همه دیندار ها
شما زکریای رازی رو در نظر بگیر. از دسته آدمهایی بوده که به همین دلایل عقلی که عرض کردم اعتقادی به پیامبرا نداشته. گمراه هم نشده
موفق باشید
مغالطۀ مرجعیت کاذب. گذشته از اینکه نگرش دقیق زکریای رازی بر ما روشن نیست، هم چیزهایی به او نسبت داده می شود که نشانگر بیدینی اوست و هم چیزهایی به او نسبت داده می شود که نشانگر دینباوری و ایمان اوست، و اسلامستیزان، فقط آن بخشی که به نفع خودشان است را به زکریای رازی نسبت می دهند؛ اساساً مگر به فرض اینکه زکریای رازی این دلایل شما را "عقلی" دانسته باشد، دلایل شما عقلی می شوند؟! و روی چه حسابی می فرمایید که به فرض بیدین بودن گمراه نشده است؟
در برابر زکریای رازی(به فرض صحّت ادّعای اسنادی که مبنی بر بیدینی او هستند، هر چند اسنادی در تضاد با این اسناد هم موجودند)، بسیاری فیلسوفان و علمایی که برعکس او، تخصّصشان امور فلسفی و دینی بوده است و عمری را به تحلیل و تجزیه پرداخته و گاهی هم مسلک هم نبوده و بعضاً با هم اختلافات عدیده هم داشته اند، قرار دارند، که معجزه را حجّت می دانند و براهین ما را منطقی تلقّی می کنند.
امیدوارم همگی راه حق را بپیماییم و حقیقت را فدای اغراض خویش نکنیم.