پرونده رقت انگیزی که اشک قاضی را در آورد

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرونده رقت انگیزی که اشک قاضی را در آورد/ درست کردن کباب با پوست مرغ و حسرت فرزندان همسایه
قضایی - روزنامه خراسان نوشت:

مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.

شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.

قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.

مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.

او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.

این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.

به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.

قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!
 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم![/QUOTE]

:cry:
 

z_elec_1991

عضو جدید
قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!

:cry:[/QUOTE]
حرفی برای گفتن نمیمونه.....:cry:
 

pari khano0m

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا اینجور زندگیایی هم تو شهرمون هست و ما خبر نداریم؟؟؟ چجوری داریم زندگی می کنیم و به روی خودمون نمیاریم؟؟؟؟؟

الان که ماه رمضونه پس چجوری بدون گوشت روزه میگیرن؟؟؟ :cry:
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز

mehrdad2012

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این افراد بسیار وجود داره در همه ی شهر های ایران اما کسی نیست که فکری به حالشون کنه . گاهی وقت ها خوبه که به زیر دستامون نگاه کنیم تا قدر نعمت هایی که خدا بهمون عطا کرده را بهتر بدونیم . :(
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این افراد بسیار وجود داره در همه ی شهر های ایران اما کسی نیست که فکری به حالشون کنه . گاهی وقت ها خوبه که به زیر دستامون نگاه کنیم تا قدر نعمت هایی که خدا بهمون عطا کرده را بهتر بدونیم . :(
آره واقعا..
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
با وضعیت گرونی که داره پیش میره این اتفاق یواش یواش سر هممون میاد.
خدا از باعث و بانی این همه گرونی نگذره.
با حقوق های ناچیزی که میگیریم و بالا رفتن قیمت اجناس باید هممون منتظر باشیم
.
البته از نظر مسئولان کشور هیچ مشکلی نداره و همه مردم در کمال آرامش و خوشبختی دارن زندگی میکنن.
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
با وضعیت گرونی که داره پیش میره این اتفاق یواش یواش سر هممون میاد.
خدا از باعث و بانی این همه گرونی نگذره.
با حقوق های ناچیزی که میگیریم و بالا رفتن قیمت اجناس باید هممون منتظر باشیم
.
البته از نظر مسئولان کشور هیچ مشکلی نداره و همه مردم در کمال آرامش و خوشبختی دارن زندگی میکنن.
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
با وضعیت گرونی که داره پیش میره این اتفاق یواش یواش سر هممون میاد. خدا از باعث و بانی این همه گرونی نگذره. با حقوق های ناچیزی که میگیریم و بالا رفتن قیمت اجناس باید هممون منتظر باشیم. البته از نظر مسئولان کشور هیچ مشکلی نداره و همه مردم در کمال آرامش و خوشبختی دارن زندگی میکنن.
متاسفانه همینه دیگه..حقیقت تلخه..
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
هست..این داستان واقعیه.اتفاق افتاده تو مشهد.
من نگفتم اتفاق نیفتاده
ولی در اولین سطر زده روزنامه خراسان
ولی من توی سایت روزنامه همچین چیزی پیدا نکردم

شاید شما منبع خبری دیگری دارید که خبر را تایید میکنید
 

آقای سعید حیدری

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ، در این ماه مبارک خوبه که به یاد این کار باشیم ، تا بقیه سال بتونیم حداقل کباب که نه ولی نونی حتی خشک به درب منزل یه فقیر ندار برسونیم
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگران نباشيد دوستان رييس جمهور محترم جناب آقاي دكتر احمدي ن‍ژاد قول دادن تا پايان دولت دهم همه مردم ايران زير پوشش كميته امداد قرار بگيرن. :biggrin:
 

fatima70

عضو جدید
امشب بعد از چند وقت رفته بودم جمعه بازار کنار یه فروشنده لباس بودم که یه اقا و خانمی که دو تادختر داشتن همونجا بودن . پدره به بچه هاش میگفت ببینین دارم از همین الان بهتون میگم فقط بیست هزار تومن دارم همینو تا اخر ماه باید برسونیم حالا خودتون میدونین.... فک کنین هنوز اوله ماهه .....
واقعا در اون لحظه دلم برای اون مرد سوخت که باید این حرفو به بچه هاش بزنه .... و همچنین برای خودم ...
 
بالا