وقتی به مشکل سختی بخوری چکار میکنی!

ali_pishtaz

عضو جدید
سلام دوستان....

از تاپیک مشخصه.......خواستم بدونم شما اگه به مشکل ناجوری بخورین و اعصابتون داغونه چکار میکنین که حال و هواتون رو بهتر کنین...

نماز میخونین؟ آهنگ گوش میدین؟ چکار میکنین؟

چکاری بهتره انجام بدین؟


باتشکر
 
آخرین ویرایش:

EECi

مدیر بازنشسته
سلام دوستان....

از تاپیک مشخصه.......خواستم بدونم شما اگه به مشکل ناجوری بخورین و اعصابتون داغونه چکار میکنین که حال و هواتون رو بهتر کنین...

نماز میخونین؟ آهنگ گوش میدین؟ چکار میکنین؟

چکاری بهتره انجام بدین؟


باتشکر
سلام

دوش گرفتن + قدم زدن + نماز و کمک خواستن از خدا + کمی خوابیدن البته به ترتیب ;)
معمولا بعد این کارها راه حلش رو پیدا می کنم :D
 

ali_pishtaz

عضو جدید
سلام

دوش گرفتن + قدم زدن + نماز و کمک خواستن از خدا + کمی خوابیدن البته به ترتیب ;)
معمولا بعد این کارها راه حلش رو پیدا می کنم :D

جالب بود...ولی من نماز نمیخونم...البته نمیگمم نماز بده...نماز خونا رو دوست دارم...خودمم گاهی میخونم و بهم حس و حال خوبی میده ولی چرا باید بخونم وقتی که همه جور میشه خدا رو شکرگزار بود...نماز همیشه واسم یه واژه مبهم بود...

چطور میشه به خدا نزدیک شد؟ چطور میشه فهمیدش؟ من وجود خدا رو میدونم ولی نمیفهمشو خودمم گاهی به نفهمی میزنم...تو دانشگاه ها واقعا ازین لحاظ رو دانشجوها کار نکردن..خصوصا بچه های مهندسی...

آیا این روش رو برای دوران جوانیتون مثلا 20 تا 25-26 انجام میدادین؟ الان چند سالتونه؟ فک کنم 40-50 سالتون باشه..درسته؟

ببخشید سوالا قاطی شد ولی کلا من دنبال پاسخم...رو هوا معلقم...ذهنم از خیلی چیزا پره...نمیدونم چی درسته چی غلط...به طور کلی قاطی کردم!

باتشکر
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
خب هرکس ی جوری آروم میشه و حال و هواش بهتر میشه ..

من اگه اعصابم خیلی خرد باشه آهنگ راک و متال گوش میدم .. قدم میزنم!
اگه اعصابم کمی خط خطی بشه آهنگ ملایم یا بی کلام گوش میدم ..

شما هم باید خودتون ببینین که چی تو اون موقعیت آرومتون میکنه ..
موفق باشین.
 

EECi

مدیر بازنشسته
جالب بود...ولی من نماز نمیخونم...البته نمیگمم نماز بده...نماز خونا رو دوست دارم...خودمم گاهی میخونم و بهم حس و حال خوبی میده ولی چرا باید بخونم وقتی که همه جور میشه خدا رو شکرگزار بود...نماز همیشه واسم یه واژه مبهم بود...

چطور میشه به خدا نزدیک شد؟ چطور میشه فهمیدش؟ من وجود خدا رو میدونم ولی نمیفهمشو خودمم گاهی به نفهمی میزنم...تو دانشگاه ها واقعا ازین لحاظ رو دانشجوها کار نکردن..خصوصا بچه های مهندسی...

آیا این روش رو برای دوران جوانیتون مثلا 20 تا 25-26 انجام میدادین؟ الان چند سالتونه؟ فک کنم 40-50 سالتون باشه..درسته؟

ببخشید سوالا قاطی شد ولی کلا من دنبال پاسخم...رو هوا معلقم...ذهنم از خیلی چیزا پره...نمیدونم چی درسته چی غلط...به طور کلی قاطی کردم!

باتشکر
نماز هم یه شیوه هست مثل روش های دیگه رسیدن به آرامش . در دین اسلام این روش و روش های خیلی زیادی برای رسیدن به آرامش و شکر گذاری خدا وجود داره
مثلا
دیدن با محبت صورت کسی که دوست دارید مثل پدر و مادر و یا همسر ، خودش نوعی عبادته و یاد خدا
نماز هم یه روشی هست برای شارژ باطری های روحی بدن :D جایی که فقط خودتون هستید و خدا و سعی می کنید از این منبع نا محدود یعنی خدا بهره مند بشید

درک هر یک از ما از خدا یه وجود متفاوت هست . اگه دوست دارید خدا رو خوب بشناسید آدم خوبی باشید و در کنارش قرآن بخونید ، مثنوی بخونید ، کتاب های سایر مکاتب فکری رو بخونید و... از همه مهم تر سعی کنید فکر بکنید در مورد این مطالب و هر چی دیدید باور نکنید

به ترجمه های قرآن اکتفا نکنید . سعی کنید خود زبان عربی رو کمی بدونید و از لغت نامه های ادبی عربی به انگلیسی استفاده کنید

نه درست فکر نمی کنید :D من 26 سالمه :redface:

حل میشه نگران نباشید ;)
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من باید با کسی حرف بزنم وگرنه خالی نمیشم . تو خودم قضیه حل نمیشه کلا.
نماز خوندن و دعا و توکل و ... کمک میکنه به آروم تر شدن ولی در نهایت باید درمیون بزارم با کسی.
چون معمولا به این رسیدم که مشکلاتو تو خودم بزرگتر از اونی که هست جلوه میدم. وقتی بیانش میکنم و نظر میخوام میبینم لا ینحل نیست و میشه کمک گرفت از خیلیا.
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
گوشه گیر میشم، دو سه ساعت پیاده روی می کنم و موزیک گوش می دم و هی در موردش فکر می کنم.هرچقدر مشکلم بد تر باشه هی ساعت انجام این کارهام بیشتر میشه مثلا تو مرگ و اتفاقات بد و اینا، یک ماه اینجوری میشم.


اصولا هیچوقت یاد ندارم مشکلاتم رو با کسی در میون گذاشته باشم بخصوص خانواده خودم:D چون بلاخره مشکل میگذره تمام میشه چرا این وسط بیایم یکی دیگه رو ناراحت کنیم..
 

ali_pishtaz

عضو جدید
سلام، به تنهایی در جایی که کسی نیست پناه می برم.

گوشه گیر میشم، دو سه ساعت پیاده روی می کنم و موزیک گوش می دم و هی در موردش فکر می کنم.هرچقدر مشکلم بد تر باشه هی ساعت انجام این کارهام بیشتر میشه مثلا تو مرگ و اتفاقات بد و اینا، یک ماه اینجوری میشم.


اصولا هیچوقت یاد ندارم مشکلاتم رو با کسی در میون گذاشته باشم بخصوص خانواده خودم:D چون بلاخره مشکل میگذره تمام میشه چرا این وسط بیایم یکی دیگه رو ناراحت کنیم..



سلام..

گوشه گیر شدن راه حل خوبی نیست.
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینو خیلی خوب تجربه کردم تو این مدت فراتر از چیزی که فکر میکردم
بنا به بزرگی مشکل کارایی که انجام میدم متفاوته اما در حالت کلی اصلا دوس ندارم اتفاقا دنیا منو اسر خودش کنه و از زندگی ساقط بشم
وقتی مشکل خیلی بزرگه و خیلی دردناک به طوری که ذهن قبولش نمیکنه یکی دو روز به خودم فرصت میدم عصبی بشم حرف نزنم گوشه گیر بشم یا پرخاشگر با زمین و زمان و خودم درگیر میشم حتی شده با سکوت... شاید با کسی در مورد این موضوع حرف زدم اما نه برای کمک گرفتن چون این زمان بدترین وقته برای راه حل ارائه دادنه چون باید تخلیه بشم... اما نمیذارم بیشتر از این طول بکشه

دو سه روز فکر میکنم, خلوت میکنم,راز و نیاز میکنم,کلا خیلی ساکت میشم و کارایی انجام میدم که باعث آرامش روح و روانم میشه.. تا بتونم خودمو پیدا کنم و کنار بیام با مشکل


3-4روز فقط فکر میکنم برای حل مشکل به اصطلاح واقعا خودمو با آب و اتیش میزنم تا یه راه حلی پیدا کنم اگر شد از دیگران مشورت میگیرم

اما تو مشکلات کوچیکتر از این نمیذارم بیشتر از چند ساعت طول بکشه و با خلوت کردن اهنگ گوش دادن راز و نیاز ریلکسشن و پیاده روی خودمو آروم میکنم بعد با روحیه ی خوب راه حل پیدا میکنم

در کل به نظر من نباید گذاشت مشکلات زندگی آدمو از پا در بیاره و به روح و جسم آدمی حاکمیت کنه ب هر مشکلی زمان خودشو میطلبه تا حل بشه نه باید عجول بود نه بیخیال
 

ترنج

عضو جدید
من اول دپ میشم بعد کم کم به مرحله بغض و در نهایت گریه می رسم.حسابی گریه می کنم تا تخلیه شم و کمی سبک شم.
بعدش میرم تو مرحله چرا من!!!چرا همش باید پشت سر هم بد بیاری!بعد کمی یکی بدو کردن با خدا!و میام تو گوشیم تموم ناراحتیمو می نویسم و کل گلایه هام از خدا و باز دوباره گریه!
وقتی این مرحله ها رو گذروندم با خودم میگم اگه 10 سال دیگه ام ناراحت باشی هیچی حل نمیشه فقط این روزارم که داری از دست میدی!حالا دیگه سبک تر شدم .دوباره میگم خدایا هر چیم بگم آخر سر باید بیام پیش خودت چون کسی رو به جز تو ندارم.
بعد مثلا اگه اون موضوع شکست تو ی هدف باشه دوباره میام برنامه می نویسم و ی راه دیگه رو انتخاب می کنم و از قانون جذب استفاده می کنم و فکر می کنم واقعا اون اتفاق افتاده و به خاطرش خدارو شکر می کنم!
خخخخخ
چه طولانی شد!
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چند وقت پیش به مشکل برخوردم خیلی ناراحت شدم خیلی همه ایی خانواده رو با خبر کردم یعنی نمیشه پنهان کرد ولی بعضی وقت ها به کسی چیزیی نمیگم میرم بیرون قدم میزنم
درکلا چند بار امتحان کردم وقتی به مشکل برخوردم مریض هم میشم دست خودم نیست:cry:
 

mavadd

اخراجی موقت
کاربر ممتاز
چون من تو لیست روزانم مشکلات زیادی دارم...دیه شدن جزئی از زندگیم و از مشکلاتم لذت میبرم:cool:
 

ali_pishtaz

عضو جدید
نماز هم یه شیوه هست مثل روش های دیگه رسیدن به آرامش . در دین اسلام این روش و روش های خیلی زیادی برای رسیدن به آرامش و شکر گذاری خدا وجود داره
مثلا
دیدن با محبت صورت کسی که دوست دارید مثل پدر و مادر و یا همسر ، خودش نوعی عبادته و یاد خدا
نماز هم یه روشی هست برای شارژ باطری های روحی بدن :D جایی که فقط خودتون هستید و خدا و سعی می کنید از این منبع نا محدود یعنی خدا بهره مند بشید

درک هر یک از ما از خدا یه وجود متفاوت هست . اگه دوست دارید خدا رو خوب بشناسید آدم خوبی باشید و در کنارش قرآن بخونید ، مثنوی بخونید ، کتاب های سایر مکاتب فکری رو بخونید و... از همه مهم تر سعی کنید فکر بکنید در مورد این مطالب و هر چی دیدید باور نکنید

به ترجمه های قرآن اکتفا نکنید . سعی کنید خود زبان عربی رو کمی بدونید و از لغت نامه های ادبی عربی به انگلیسی استفاده کنید

نه درست فکر نمی کنید :D من 26 سالمه :redface:

حل میشه نگران نباشید ;)

منم 26 سالمه...

راستش من خودم زیاد به مشکل بزرگی برنخوردم....البته مشکل بزرگ واسه هر کسی فرق میکنی چون
شیوه تربیت و فرهنگ آدما فرق میکنه.

من تقریبا مشکلاتمو خودم حل کردم و خدا رو شکر تا آنجایی که یادمه به کسی محتاج نبودم...همیشه سعی کردم رو پای خودم باشم...البته کارهایی که تا حالا انجام دادم فقط تو محیط دانشگاه بوده...بیرون از دانشگاه خیلی کم کار کردم...خلاصه فقط مشکلات معمولی زندگیم و دانشگاهیم رو حل کردم...مشکل زیاد بود ولی حل شد.....تا آنجایی که تونستم خانوادم هم کمک کردم...ازنظر راهنمایی و مشاوره...و انام راضی بودن.

این اواخر با استاد راهنمام به مشکل خوردم....موضوع تزم سخته..نمیگم نشدنی هست ولی طول میکشه....ولی من قرارم با خودم این نبود..قرار نبود واسه یه ارشد این همه وقت بزارم...الان وارد ترم پنج شدم و مطمئنم اگه خوب پیش برم شش ترمه تموم میکنم....

استادم سختگیره و فقط دوست داره دانشجو رو نردبان خودش کنه و بره بالا....اینا رو که میگم راسته واقعا..گیر یه آدمی افتادم که نمیتونم کاری کنم....ارشدم دست اونه....منو مجبور کرد این موضوع رو انتخاب کنم....البته خودم هم بی تجربگی کردم و اوایل شل گرفتم....یه موضع قبلا بهم پیشنهاد داده بود که من قبول کردم و دوباره که بررسی کردم بهش گفتم بدرد من نمیخوره و یه موضوع دیگه بهم پیشنهاد داد که بهم گفت این موضوع دیگه عوض نمیشه....کلا ذات کارش درست نیست...باید دست دانشجو ازاد باشه درانتخاب کردن موضوع..یه مقاله خارجی هم ازم گرفته...انم خیلی روش کار کردم!..یه بار که انقدر پررو بود که مقاله ای که خودش باید داوری میکرد رو به من گفت داوری کنم...منم بهش گفتم استاد نمیتونم و پایان نامه خودم مونده، بهش برخورد ولی از کاری که کردم راضیم..قدرت نه گفتنم ضعیف بود اینو هم یاد گرفتم.....بگذریم.

این موضوعی هم که دارم کار میکنم خیلی خوبه و من بهش علاقه دارم ولی استادم خودش بلد نیست....من بیشتر از ان بلدم...الان من باید برم سراغ دانشجوهای از دانشگاه های دیگه راهنمایی بگیرم...به عبارتی دربدر شدم!

کلا قضیه اینه..شاید برای شما پیش پا افتاده باشه ولی تو میادین علمی این چیزا شوخی نیست...چون واقعا کاری که من دارم میکنم درحد دکتراست...و وقت میبره و من الاف این دانشگاه میشم...

درحالی که سربازی هم دارم...کلا اعصابم خورده دوستان.... گاهی به این فکر میکنم کاش این موضوع رو انتخاب نمیکردم و فقط و فقط به خاطر زمانش این رو میگم...از آخرش هم زیاد مطمئن نیستم..


شایدم اخراجم کنن.....کلا آدمی مثل استادم تا حالا ندیده بودم...

کلا داره همه چی در ذهنم مرور میشه...استاد-خانوادم-مشکلات خودم و خانوادم-سربازیم-دوستام که جلو رفتن و من موندم- خدا- خدا خدا خدا .....کاش با این وضع مالی خانوادم ارشد نمیخوندم..با این که دانشگام دولتی هست بازم بدرد نمیخوره چون تحصیل خرج داره....ازینکه تا الان به جیب بابام وابستم خیلی ناراحتم..خیلی....

استاد لعنتی!...منو انداخته تو یه راهی که نمیتونم برگردم...فقط باید برم جلو ببینم به کجا میرسم...تهش رو نمیدونم چیه ...هر چی هست خدا کمکم کنه...همه چی اخرش میرسه به خدا...جالبه نه؟؟.....خدا چقدر واسم غریب بود الان واسم قریب شدی ولی مبهم!

دمت گرم خدا
 

ELnur

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم 26 سالمه...

راستش من خودم زیاد به مشکل بزرگی برنخوردم....البته مشکل بزرگ واسه هر کسی فرق میکنی چون
شیوه تربیت و فرهنگ آدما فرق میکنه.

من تقریبا مشکلاتمو خودم حل کردم و خدا رو شکر تا آنجایی که یادمه به کسی محتاج نبودم...همیشه سعی کردم رو پای خودم باشم...البته کارهایی که تا حالا انجام دادم فقط تو محیط دانشگاه بوده...بیرون از دانشگاه خیلی کم کار کردم...خلاصه فقط مشکلات معمولی زندگیم و دانشگاهیم رو حل کردم...مشکل زیاد بود ولی حل شد.....تا آنجایی که تونستم خانوادم هم کمک کردم...ازنظر راهنمایی و مشاوره...و انام راضی بودن.

این اواخر با استاد راهنمام به مشکل خوردم....موضوع تزم سخته..نمیگم نشدنی هست ولی طول میکشه....ولی من قرارم با خودم این نبود..قرار نبود واسه یه ارشد این همه وقت بزارم...الان وارد ترم پنج شدم و مطمئنم اگه خوب پیش برم شش ترمه تموم میکنم....

استادم سختگیره و فقط دوست داره دانشجو رو نردبان خودش کنه و بره بالا....اینا رو که میگم راسته واقعا..گیر یه آدمی افتادم که نمیتونم کاری کنم....ارشدم دست اونه....منو مجبور کرد این موضوع رو انتخاب کنم....البته خودم هم بی تجربگی کردم و اوایل شل گرفتم....یه موضع قبلا بهم پیشنهاد داده بود که من قبول کردم و دوباره که بررسی کردم بهش گفتم بدرد من نمیخوره و یه موضوع دیگه بهم پیشنهاد داد که بهم گفت این موضوع دیگه عوض نمیشه....کلا ذات کارش درست نیست...باید دست دانشجو ازاد باشه درانتخاب کردن موضوع..یه مقاله خارجی هم ازم گرفته...انم خیلی روش کار کردم!..یه بار که انقدر پررو بود که مقاله ای که خودش باید داوری میکرد رو به من گفت داوری کنم...منم بهش گفتم استاد نمیتونم و پایان نامه خودم مونده، بهش برخورد ولی از کاری که کردم راضیم..قدرت نه گفتنم ضعیف بود اینو هم یاد گرفتم.....بگذریم.

این موضوعی هم که دارم کار میکنم خیلی خوبه و من بهش علاقه دارم ولی استادم خودش بلد نیست....من بیشتر از ان بلدم...الان من باید برم سراغ دانشجوهای از دانشگاه های دیگه راهنمایی بگیرم...به عبارتی دربدر شدم!

کلا قضیه اینه..شاید برای شما پیش پا افتاده باشه ولی تو میادین علمی این چیزا شوخی نیست...چون واقعا کاری که من دارم میکنم درحد دکتراست...و وقت میبره و من الاف این دانشگاه میشم...

درحالی که سربازی هم دارم...کلا اعصابم خورده دوستان.... گاهی به این فکر میکنم کاش این موضوع رو انتخاب نمیکردم و فقط و فقط به خاطر زمانش این رو میگم...از آخرش هم زیاد مطمئن نیستم..


شایدم اخراجم کنن.....کلا آدمی مثل استادم تا حالا ندیده بودم...

کلا داره همه چی در ذهنم مرور میشه...استاد-خانوادم-مشکلات خودم و خانوادم-سربازیم-دوستام که جلو رفتن و من موندم- خدا- خدا خدا خدا .....کاش با این وضع مالی خانوادم ارشد نمیخوندم..با این که دانشگام دولتی هست بازم بدرد نمیخوره چون تحصیل خرج داره....ازینکه تا الان به جیب بابام وابستم خیلی ناراحتم..خیلی....

استاد لعنتی!...منو انداخته تو یه راهی که نمیتونم برگردم...فقط باید برم جلو ببینم به کجا میرسم...تهش رو نمیدونم چیه ...هر چی هست خدا کمکم کنه...همه چی اخرش میرسه به خدا...جالبه نه؟؟.....خدا چقدر واسم غریب بود الان واسم قریب شدی ولی مبهم!

دمت گرم خدا

من الان فک کردم حالا چی شده:biggrin:
درسته سخته و یجورایی وقتتونو میگیره اما

مطمئن باشید بازدهی خواهد داشت چرا به این زمانی که برا پایا نامه میذارید به عنوان یه پله ی ترقی نگاه نمیکنید؟شاید بشه ازش خیلی سود برد.....
زود رفتن و زود رسیدن همیشه هم خوب نیست ممکنه راهتون طولانی بشه اما چیزی که به دست میارید خیلی بهتر و برتر از اولی باشه

راهی هست که اومدید به نظر من به جای ناراحتی میتونید کار بهتری انجام بدید تا سخت نگذره و اخرشم خوب تموم بشه

از اینجور اساتید هم پره ماشالله
 

ali_pishtaz

عضو جدید
من الان فک کردم حالا چی شده:biggrin:
درسته سخته و یجورایی وقتتونو میگیره اما

مطمئن باشید بازدهی خواهد داشت چرا به این زمانی که برا پایا نامه میذارید به عنوان یه پله ی ترقی نگاه نمیکنید؟شاید بشه ازش خیلی سود برد.....
زود رفتن و زود رسیدن همیشه هم خوب نیست ممکنه راهتون طولانی بشه اما چیزی که به دست میارید خیلی بهتر و برتر از اولی باشه

راهی هست که اومدید به نظر من به جای ناراحتی میتونید کار بهتری انجام بدید تا سخت نگذره و اخرشم خوب تموم بشه

از اینجور اساتید هم پره ماشالله


ممنون دوست عزیز نمیدونم والله....

ولی حرفتون هم قشنگ بود..ممنون.
 

EECi

مدیر بازنشسته
منم 26 سالمه...

راستش من خودم زیاد به مشکل بزرگی برنخوردم....البته مشکل بزرگ واسه هر کسی فرق میکنی چون
شیوه تربیت و فرهنگ آدما فرق میکنه.

من تقریبا مشکلاتمو خودم حل کردم و خدا رو شکر تا آنجایی که یادمه به کسی محتاج نبودم...همیشه سعی کردم رو پای خودم باشم...البته کارهایی که تا حالا انجام دادم فقط تو محیط دانشگاه بوده...بیرون از دانشگاه خیلی کم کار کردم...خلاصه فقط مشکلات معمولی زندگیم و دانشگاهیم رو حل کردم...مشکل زیاد بود ولی حل شد.....تا آنجایی که تونستم خانوادم هم کمک کردم...ازنظر راهنمایی و مشاوره...و انام راضی بودن.

این اواخر با استاد راهنمام به مشکل خوردم....موضوع تزم سخته..نمیگم نشدنی هست ولی طول میکشه....ولی من قرارم با خودم این نبود..قرار نبود واسه یه ارشد این همه وقت بزارم...الان وارد ترم پنج شدم و مطمئنم اگه خوب پیش برم شش ترمه تموم میکنم....

استادم سختگیره و فقط دوست داره دانشجو رو نردبان خودش کنه و بره بالا....اینا رو که میگم راسته واقعا..گیر یه آدمی افتادم که نمیتونم کاری کنم....ارشدم دست اونه....منو مجبور کرد این موضوع رو انتخاب کنم....البته خودم هم بی تجربگی کردم و اوایل شل گرفتم....یه موضع قبلا بهم پیشنهاد داده بود که من قبول کردم و دوباره که بررسی کردم بهش گفتم بدرد من نمیخوره و یه موضوع دیگه بهم پیشنهاد داد که بهم گفت این موضوع دیگه عوض نمیشه....کلا ذات کارش درست نیست...باید دست دانشجو ازاد باشه درانتخاب کردن موضوع..یه مقاله خارجی هم ازم گرفته...انم خیلی روش کار کردم!..یه بار که انقدر پررو بود که مقاله ای که خودش باید داوری میکرد رو به من گفت داوری کنم...منم بهش گفتم استاد نمیتونم و پایان نامه خودم مونده، بهش برخورد ولی از کاری که کردم راضیم..قدرت نه گفتنم ضعیف بود اینو هم یاد گرفتم.....بگذریم.

این موضوعی هم که دارم کار میکنم خیلی خوبه و من بهش علاقه دارم ولی استادم خودش بلد نیست....من بیشتر از ان بلدم...الان من باید برم سراغ دانشجوهای از دانشگاه های دیگه راهنمایی بگیرم...به عبارتی دربدر شدم!

کلا قضیه اینه..شاید برای شما پیش پا افتاده باشه ولی تو میادین علمی این چیزا شوخی نیست...چون واقعا کاری که من دارم میکنم درحد دکتراست...و وقت میبره و من الاف این دانشگاه میشم...

درحالی که سربازی هم دارم...کلا اعصابم خورده دوستان.... گاهی به این فکر میکنم کاش این موضوع رو انتخاب نمیکردم و فقط و فقط به خاطر زمانش این رو میگم...از آخرش هم زیاد مطمئن نیستم..


شایدم اخراجم کنن.....کلا آدمی مثل استادم تا حالا ندیده بودم...

کلا داره همه چی در ذهنم مرور میشه...استاد-خانوادم-مشکلات خودم و خانوادم-سربازیم-دوستام که جلو رفتن و من موندم- خدا- خدا خدا خدا .....کاش با این وضع مالی خانوادم ارشد نمیخوندم..با این که دانشگام دولتی هست بازم بدرد نمیخوره چون تحصیل خرج داره....ازینکه تا الان به جیب بابام وابستم خیلی ناراحتم..خیلی....

استاد لعنتی!...منو انداخته تو یه راهی که نمیتونم برگردم...فقط باید برم جلو ببینم به کجا میرسم...تهش رو نمیدونم چیه ...هر چی هست خدا کمکم کنه...همه چی اخرش میرسه به خدا...جالبه نه؟؟.....خدا چقدر واسم غریب بود الان واسم قریب شدی ولی مبهم!

دمت گرم خدا
به نظر من نگران نباش ، تز ارشد زیادم سخت نیست یک ماه بکوب کار کنی می تونی جمعش کنی . حتما که قرار نیست توی دوران ارشد مقاله بدی
می تونی حین خدمت و بعد دفاع هم با استادت کار کنی و مقاله بدی . می دونی که فقط مقالاتی که با استاد راهنمات باشن جز رزومه معتبرت حساب میشن

این مشکلاتی که میگی همه دارن و خیلیا قبلا داشتن و حلشون کردن و الان هم دارن زندگی می کنن و کم و بیش زندگی خوبی دارن
پس نگران نباش
حداقل ها توی دستته ، به حداکثر ها فکر کن ، به اینکه می تونی راه های جدیدی برای خودت بسازی
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من نگران نباش ، تز ارشد زیادم سخت نیست یک ماه بکوب کار کنی می تونی جمعش کنی . حتما که قرار نیست توی دوران ارشد مقاله بدی
می تونی حین خدمت و بعد دفاع هم با استادت کار کنی و مقاله بدی . می دونی که فقط مقالاتی که با استاد راهنمات باشن جز رزومه معتبرت حساب میشن

این مشکلاتی که میگی همه دارن و خیلیا قبلا داشتن و حلشون کردن و الان هم دارن زندگی می کنن و کم و بیش زندگی خوبی دارن
پس نگران نباش
حداقل ها توی دستته ، به حداکثر ها فکر کن ، به اینکه می تونی راه های جدیدی برای خودت بسازی


سلام. ببخشید یعنی مقالاتی که فقط اسم ما و استاد راهنما توش باشه خوبه؟. مشاور ایناباشه چی؟. خخخخ
 

EECi

مدیر بازنشسته
سلام. ببخشید یعنی مقالاتی که فقط اسم ما و استاد راهنما توش باشه خوبه؟. مشاور ایناباشه چی؟. خخخخ
سلام
استاد مشاور رو نمی دونم ولی تا جایی که شنیدم اینطور گفتن که حتما باید با استاد راهنما باشه
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
استاد مشاور رو نمی دونم ولی تا جایی که شنیدم اینطور گفتن که حتما باید با استاد راهنما باشه


درسته اما پس چرا اینمشنیدم هرمقاله ای تعداد نویسندگانش کمتر باشه،حتی خودت تکی باشی، امتیازش بالاتر میره؟
 

ali_pishtaz

عضو جدید
به نظر من نگران نباش ، تز ارشد زیادم سخت نیست یک ماه بکوب کار کنی می تونی جمعش کنی . حتما که قرار نیست توی دوران ارشد مقاله بدی
می تونی حین خدمت و بعد دفاع هم با استادت کار کنی و مقاله بدی . می دونی که فقط مقالاتی که با استاد راهنمات باشن جز رزومه معتبرت حساب میشن

این مشکلاتی که میگی همه دارن و خیلیا قبلا داشتن و حلشون کردن و الان هم دارن زندگی می کنن و کم و بیش زندگی خوبی دارن
پس نگران نباش
حداقل ها توی دستته ، به حداکثر ها فکر کن ، به اینکه می تونی راه های جدیدی برای خودت بسازی


سلام...

ولی واسه من سخته انصافا...

من اگه کارم به نتیجه برسه مقاله نوشتن برام کاری نداره..چون اینقدر کار کردم برام آسون شده....فقط بحث به نتیجه رسیدن و اعتبارسنجی کارمه...

ایشالله همینطور که میگی باشه....

ممنون
 
  • Like
واکنش ها: EECi

LEGEND.MM

کاربر فعال تالار موبایل
کاربر ممتاز
با هیشکی صحبت نمیکنم . میشینم پشت فرمون و توی خیابون میچرخم و ورزش میکنم ...
 

Uchiha Itachi

عضو جدید
با هیشکی صحبت نمیکنم . میشینم پشت فرمون و توی خیابون میچرخم و ورزش میکنم ...

این شکلک آخری که گذاشتی جزو جوابه، آخه خوب که نگاش می کنم انگار میگی میشینم پشت فرمون تو خیابونا می چرخم و ورزش می کنم بعدش میرم معتاد میشم :D
 

shadi-94

عضو جدید
سلام دوستان....

از تاپیک مشخصه.......خواستم بدونم شما اگه به مشکل ناجوری بخورین و اعصابتون داغونه چکار میکنین که حال و هواتون رو بهتر کنین...

نماز میخونین؟ آهنگ گوش میدین؟ چکار میکنین؟



چکاری بهتره انجام بدین؟


باتشکر


من سعی می کنم زیاد بهش فکر نکنم حداقل تا زمانیکه آروم شم
معمولا دوش میگیرم تا آروم شم و بعدش کم کم مسئله رو بررسی می کنم
 

zanlog

عضو جدید
جمله رمز

جمله رمز

من که که جمله رمزمو میگم حالم خوب میشه یعنی اگه این جمله رو روزی 10 بار نگم میمیرم
جمله رمز خودت رو داشته باش و بهش اعتقاد داشته باش همه چیز حل میشه
 

Similar threads

بالا