هر کی سوتی داده تعریف کنه!

maria_N__65

عضو جدید
یه بار مامانم میخواست یکی از بچه های فامیل رو برای کنکور نصیحت کنه بهش گفت « ببین سمانه جون درس خوندن که کاری نداره... نگاه کن از تو خنگتراش هم قبول شدن!!!!!!!!»
 

عشقولانه

کاربر بیش فعال
یه شب با خواهرم توی جمع بزرگ و خانوادگی بودیم چندتا پسر داشتن که خیلی خودشونو دست بالا یگرفتن ماهم هی دعا میکردیم که سوتی ندیم.....رو ایوون نشسته بودیم شام میخوردیم که همسایمون از پشت بوم سرو کلش پیداشد بخاطر یه جرو بحث قدیمی جلو مهمونا شروع کرد زر زدن.....منم واسه اینکه جلو مهمونا و خصوصا پسرا کم نیارم بلند شدم و سرم بالا گرفتم و یه دستم به کمر داد زدم :
ههههههههییییییییییییییی مگه کوری نمیبینی مهمون داریم بیییییی شعووووووووررررر عوضی؟؟؟؟؟؟

همسایه اصلا جواب نداد همینجوری نگام میکرد یه هو جوگرفت منو گفتم عوضی خودتی کثافت حرف دهنتو بفهم.......

من:w04:
همسایه:w05:
پسرای مهمونمون:w15:
 

بی ازار

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی بار رفتم داروخونه به اقاه میگم ی قرص سینه بده اقاه با تعجب :w20:گفت قرص سینه تازه گرفتم چی گفتم
گفتم منظورم شربت سینه بود:redface:
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یه شب با خواهرم توی جمع بزرگ و خانوادگی بودیم چندتا پسر داشتن که خیلی خودشونو دست بالا یگرفتن ماهم هی دعا میکردیم که سوتی ندیم.....رو ایوون نشسته بودیم شام میخوردیم که همسایمون از پشت بوم سرو کلش پیداشد بخاطر یه جرو بحث قدیمی جلو مهمونا شروع کرد زر زدن.....منم واسه اینکه جلو مهمونا و خصوصا پسرا کم نیارم بلند شدم و سرم بالا گرفتم و یه دستم به کمر داد زدم :
ههههههههییییییییییییییی مگه کوری نمیبینی مهمون داریم بیییییی شعووووووووررررر عوضی؟؟؟؟؟؟

همسایه اصلا جواب نداد همینجوری نگام میکرد یه هو جوگرفت منو گفتم عوضی خودتی کثافت حرف دهنتو بفهم.......

من:w04:
همسایه:w05:
پسرای مهمونمون:w15:

:w15::w15::w15::w15:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه شب با خواهرم توی جمع بزرگ و خانوادگی بودیم چندتا پسر داشتن که خیلی خودشونو دست بالا یگرفتن ماهم هی دعا میکردیم که سوتی ندیم.....رو ایوون نشسته بودیم شام میخوردیم که همسایمون از پشت بوم سرو کلش پیداشد بخاطر یه جرو بحث قدیمی جلو مهمونا شروع کرد زر زدن.....منم واسه اینکه جلو مهمونا و خصوصا پسرا کم نیارم بلند شدم و سرم بالا گرفتم و یه دستم به کمر داد زدم :
ههههههههییییییییییییییی مگه کوری نمیبینی مهمون داریم بیییییی شعووووووووررررر عوضی؟؟؟؟؟؟

همسایه اصلا جواب نداد همینجوری نگام میکرد یه هو جوگرفت منو گفتم عوضی خودتی کثافت حرف دهنتو بفهم.......

من:w04:
همسایه:w05:
پسرای مهمونمون:w15:
:surprised::eek::question::question::w20:
واقعا همچین کاری کردیییی؟
یا علی:D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی بار رفتم داروخونه به اقاه میگم ی قرص سینه بده اقاه با تعجب :w20:گفت قرص سینه تازه گرفتم چی گفتم
گفتم منظورم شربت سینه بود:redface:

:D


اتفاقا دختر خاله منم آخر شبی خیر سرش میره داروخونه یه مرد شاسکول تک و تهنا بوده بهش میگه هیر نمدونم چی چیه سینِره(hair ....cinere) دارید؟ این بنده خدا اینجوری:eek:

بعد دختر خالم دوباره تکرار میکنه مرده یکم میره میاد دوروبرو نگاه میکنه ترسون لرزون میاد میپرسه خانم شوما دقیقا چه محصولی واسه سینه میخواستید:surprised:؟
بعد دختر خالم با صورت سرخ میگه حاجی پش سرته hair...cinere میخوام:ی
خلاصه ذهنا خرابه دیگه....کاریش نمیشه کرد:ی
 

Honey.ChEng

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین الان متوجه یه سوتیم همینجا تو باشگاه شدم
توی امضام اعماقو زده بودم اعماغ
خدا خیرش بده اونی که متوجه شد و تذکر داد
 

niki kiyani

عضو جدید
من یه سوتی خیلی وحشتناک جلو استادمون دادم
میخواستم طبیعیش کنم ولی دوستای رسوام زدن زیر خنده!
خجالت میکشم بگم!:redface:
استاد هم لبخند ژکوند میزد!:smile:
 

بی ازار

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی روز امتحان میان ترم داشتیم این همکلاسیا هم به ما نگفته بودن بعد من از نفر جلوییم 1سوال رو تقلب کردم:D
بعد از جلسه امتحان رفتم بهش گفتم فلانی اینو از روی برگه تو نوشتم
اونم بهم خندید و گفت:
اون سوال رو اشتباه جواب داده:wallbash:
 

*شیرین*

عضو جدید
این سوتی مال چندروز پیشه....

موقع امتحانا...یه مدته خونه نرفته بودیم حوصلمون عجیب سررفته بود گفتیم 4نفری بریم بیرون....مثل همیشه رفتیم پارک شهر...یهو دیدیم یه بچه گم شده بود دوتا آق پسر داشتن ازش سوال میپرسیدن

مام جو گرفتمون...گفتیم ناسلامتی دختریم..بااحساسیم...بچه هه به ما جواب میده...رفتیم جلو گفتیم اگه اجازه بدین ماباهاش حرف بزنیم بهتره...اوناهم گفتن فرمایین

گفتیم عزیزم گریه نکن (حالا گریه هم نمیکرداااا..:D) مامانتو پیدا میکنیم...آقا تا ما گفتیم مامان بچه زد زیر گریه...گرفتیم نازش کردیم..گفتیم گریه نکن صداش رفت بالا بلند بلند گریه میکرد

دلمون میخواست:wallbash:

هیچی پسرا گفتن ممنون ازاینکه آرومش کردین...بچه رو بغل گرفتن....آروم شد...عجیب ضایع شدیم رفت:cool:

ما هم انگار اتفاقی نیافتاده به راه خودمون ادامه دادیمو تو افق محو شدیم
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من یه سوتی خیلی وحشتناک جلو استادمون دادم
میخواستم طبیعیش کنم ولی دوستای رسوام زدن زیر خنده!
خجالت میکشم بگم!:redface:
استاد هم لبخند ژکوند میزد!:smile:



شما عزیزم چیزی نمینوشتی سنگین تر بودی...................:) خخخخخخخخخخخخخخ :دی
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه شب با خواهرم توی جمع بزرگ و خانوادگی بودیم چندتا پسر داشتن که خیلی خودشونو دست بالا یگرفتن ماهم هی دعا میکردیم که سوتی ندیم.....رو ایوون نشسته بودیم شام میخوردیم که همسایمون از پشت بوم سرو کلش پیداشد بخاطر یه جرو بحث قدیمی جلو مهمونا شروع کرد زر زدن.....منم واسه اینکه جلو مهمونا و خصوصا پسرا کم نیارم بلند شدم و سرم بالا گرفتم و یه دستم به کمر داد زدم :
ههههههههییییییییییییییی مگه کوری نمیبینی مهمون داریم بیییییی شعووووووووررررر عوضی؟؟؟؟؟؟

همسایه اصلا جواب نداد همینجوری نگام میکرد یه هو جوگرفت منو گفتم عوضی خودتی کثافت حرف دهنتو بفهم.......

من:w04:
همسایه:w05:
پسرای مهمونمون:w15:

هههههههههههههههههههه :)
با خودت در گیری بچه :)


با حال بود
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خاله ای بس عزیز دارم که دهان مبارکو که میگشایه چی از توش میخاد در بیاد باخداس!
این بنده خدا میخاد به دخترش بگه من رو ازدواج تو خیلی حساسمو اینا.... بهش میگه ببین شیما جان تو اگه یروز واست خواسگار بیاد من نمیزارم زیاد تو عقد بمونی خودم میخوام 3 ماااااااااااااااه روش بخوابم!!!!!!!!(کنایه از تمرکز و زوم کردن و تحقیقات عظیمولجثته...!!!به بزرگی خودتون ببخشید دیه..!!)

عااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود:)
 

محدثه یوسفی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه سری سرکلیس دین وزندگی بودیم معلمون اسم منو صداکرد درس جواب بدم منم هیچی نخونده بودم خیلی شرمنده بودم گفتم:من نخوندم.:(
معلمون گفت : چرا ؟
گفتم :اخه دیشب یحیی بودم !
معلمون وکل بچه ها::w15:
منظور از یحیی همون احیا بود وقتی از خنده بقیه فهمیدم چی گفتم از خجالت اب شدم.

یحیی جان فک کنم تغییر جنسیت دادی:)
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
و حالا یه سوتی دیگه از خاله عزیزم مادر شیماا....:
از قضا روزی پدر شیما میاد به خانومش میگه زن اون نمکو بده قضات بی نمکه و این حرفا....
خالم میگه نه نمک واست بده لازم نکرده
شوهرخالم میگه: ایی بااباااااا بده دیگه من که دیگه جز عروس کردن شیما آرزویی ندارم شیمارو عروس کنم میخام بمیرم و .....(طفلی شیما حالا هرکی ندونه فک میکنه طفلی گودزیلاس با 6 کیلو سیبیل:ی)
خالمم عصبی میشه میگه:..اووووههه چی داری میگی؟ من هنوز شیما بره میخام با تو تنها باشم....نمیخام تو چربی خون بگیری و قند جون!:surprised:
:D
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و حالا یه سوتی دیگه از خاله عزیزم مادر شیماا....:
از قضا روزی پدر شیما میاد به خانومش میگه زن اون نمکو بده قضات بی نمکه و این حرفا....
خالم میگه نه نمک واست بده لازم نکرده
شوهرخالم میگه: ایی بااباااااا بده دیگه من که دیگه جز عروس کردن شیما آرزویی ندارم شیمارو عروس کنم میخام بمیرم و .....(طفلی شیما حالا هرکی ندونه فک میکنه طفلی گودزیلاس با 6 کیلو سیبیل:ی)
خالمم عصبی میشه میگه:..اووووههه چی داری میگی؟ من هنوز شیما بره میخام با تو تنها باشم....نمیخام تو چربی خون بگیری و قند جون!
:D

وای این حرفا جلو شوما زدن -:surprised: ای داد

خانواده ها باید مراقب باشن هر حرفی رو جلو کوچولوها نزنن روشون وا میشه - شوما کوچولوهاهم باید اینجور مواقع گوشتون رو بگیرید
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینو دقیقا یادم نیس تریف کردم یا نه....
یه شوهرخاله دارم خیلی نازه این بشر....تازه کامپیوتر کارکردنو یاد گرفته بود بعد این بنده خدا مدام کامپپیوترو تا مرز جنون پیش میبردو و این زبون بسته هنگ میکرد....
خلاصه دخترش بهش گفته بود پدرم این 3 تا دکمه رو با همدیگه که فشار بدی(alt...ctrl...delet) یه فرجی میشه....
چشمتون روز بد نبینه دختر خالم میگف هرموقه وارد اتاق میشده میدیده کم مونده باباش از انگشتای پاشم کمک بگیره تا مبادا یه کلید از زیر دستش در بره:D
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینو دقیقا یادم نیس تریف کردم یا نه....
یه شوهرخاله دارم خیلی نازه این بشر....تازه کامپیوتر کارکردنو یاد گرفته بود بعد این بنده خدا مدام کامپپیوترو تا مرز جنون پیش میبردو و این زبون بسته هنگ میکرد....
خلاصه دخترش بهش گفته بود پدرم این 3 تا دکمه رو با همدیگه که فشار بدی(alt...ctrl...delet) یه فرجی میشه....
چشمتون روز بد نبینه دختر خالم میگف هرموقه وارد اتاق میشده میدیده کم مونده باباش از انگشتای پاشم کمک بگیره تا مبادا یه کلید از زیر دستش در بره

درود و خدا قوت به پدربزرگ مادربزرگت که اینهمه بهت خاله و شوعرخاله دادن هی بیای از سوتیاشون بگی ............:biggrin:
تمومی هم نداره

خو یکم از عمه و شوعر عمه هات بگو...:D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصن به وصی چیست؟
بانمک ترین لفظ در استاتوسهای فیزبوکی برای دخترخاله ی نابغه ی من تا کنون......



اصن به وصی:اصن یه وضی
حالا تصور کنید یبار دوستشو دعوت کرده بیا با هم استاتوس بخونیم و شروع کرده به خوندنو آخراشم هی میگفته اصن به وصییییی :surprised:مث ....هم میخندیده:D
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم مامان ما همی 2 دقه پیش
داره زیرنویس اخبار میخونه میگه:آمار کشته شدگان جنگ عراق به چهل تُن :surprised:رسید...
مامان خودمه..........بله:smile:
 

عشقولانه

کاربر بیش فعال
یکی از دوستام میگفت وقتی پدر و مادرم قهرن صبا مامانی میخاد بابایی رو از خواب بیدار کنه ساعت6 شبکه خبر رو روشن میکنه یا عربیه یا انگلیسی صداش 100 تا میشه تا پدرم بیدار میشه....دیگه ما هم به درک که خوابیم......
هر وقت اینجوری میشه ما میدونیم که دعوا شده شب قبلش.....:D
 

Similar threads

بالا