اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم

ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا
اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره

منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟
خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و

.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....
کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........

خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت
منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد

خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....
فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه

.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد
اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....

که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده

خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....
خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید...

گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم
یه اغا جوابمو میده.....

بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...
خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟

تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری
خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....