خونه تنهابودم یهو برامون مهمون اومد......
پسرخالم وزنش ودختر دوسالش .........
بچشون روخیلی دوست داشتم دختر نازی بود..از در که واردشد پریدم بغلش کردم گفتم الهی مامانی دخترگلم خوشگلم..........

یهودیدم پسرخالم وزنش دارن چپ چپ نگام میکنن...........
بچه رو گذاشتم زمین رفتم تواشپزخونه پشت اپن نشستم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم........
پسرخالم وزنش ودختر دوسالش .........
بچشون روخیلی دوست داشتم دختر نازی بود..از در که واردشد پریدم بغلش کردم گفتم الهی مامانی دخترگلم خوشگلم..........


یهودیدم پسرخالم وزنش دارن چپ چپ نگام میکنن...........

بچه رو گذاشتم زمین رفتم تواشپزخونه پشت اپن نشستم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم........