يه بار كه تو دبيرستان بودم معلم رو تخته مثال نوشته بود بعد زنگ خورد معلم رفت. بچه ها داشتن مثال رو مينوشتن من مثال رو نوشته بودم. پاشدم رفتم پاي تخته براي اينكه بچه هارو اذيت كنم جلو تخته فيگور ميگرفتم (نه اينكه هيكلم خيلي قشنگه) تا بچه ها نتونن بنويسن. بعد ديدم هيچ كدوم از بچه ها هيچ اعتراضي نميكنن. تعجب كردم. بعد كنارم رو نيگا كردم ديدم مدير كنارم وايساده. بعدشم ......
جان تو میخواستم تشکر کنم دیگه کوپنم تموم شدهیه بار یکی از همکارامون پاشد بره واسه خودش چایی بیاره ما ها هم همه عاشق چایی گردنامونو کج کردیمو گفتیم واسه ما هم بیار آقای....
بیچاره از این همه استقباه حول شد و گفت: "سه تا دست بیشتر ندارما!!"
یه بارم میخاستم استادمو صدا کنم به جای "خانوم حمیدی" گفتم "گانوم خمیدی"
دوتا تشکر خوشکو خالی از ما بکنین جای دوری نمیره ها !!!!
خدايش عجب خانوادهي بايد اسمتون رو بنام خانواده پر از سوتي تو كتابهاي گينس ثبت كنندیه سوتی و خاطره تو ذهنمه که هروقت یادش میوفتم کلی میخندم.
ترم 4 بودم و تحویل پروژه داشتم. همه کار کرده بودم ولی ماکت نساخته بودم. از غروب با دوستم شروع کردم به ماکت ساختن توی خونه دانشجویی ایی که داشتیم. خلاصه از ساعت 7 غروب تا 9 صبح فردا یه سره نشستیم و ماکت ساختیم. وقتی صبح رفتم دانشگاه چشام از بی خوابی شده بود 4تا. بعد از گرفتن نمره وسایلم رو سریع جمع کردم که برگردم انزلی. نشستم عقب یه پراید که 2تا دختر هم کنارم نشسته بودن. ماشین که حرکت کرد 2دیقه نشد که خوابم برد. وقتی بعد نیم ساعت از خواب پا شدم دیدم سرم رو شونه دختر مردمه و کلی 3شدم. شانس آوردم که دختره چیزی بهم نگفت وگرنه دیگه.............................
ولی یه چندتا حرف از راننده خوردم. حالا تصور کنید اون لحظه رو که چه شود؟؟؟
کوپنم تموم شده گرنه شششششااااااااااااایییییییید تشکر میکردم شششششششاااااییییییدددددددددددخب يه روز تو اداره بودم شلوارم جر خورد وتا خونه دستم و كاپشنمو گذاشتم رو باسنم وتا خونه اومدم وهمه اينطوري نگاهم ميكردن
بعد كه كاپشنم اوفتاد رو زمين وكج شدم تا اون وردارم يهو معلوم شد كه چه خبره و بعد ملت اينطوري شدن
وبعد همه با هم اينطوري شدن![]()
خیلی با حال بود . هنوزم بچه مثبتی؟والا سوم راهنمایی بودم ..... قیافمم کپ بچه مثبتا بود درسمم خوب بود ناظممون کلی دوسم داشت :دی
ولی اون سال به مدد دوستان ناباب خیلی آتیش سوزوندیم
یبار امتحان داشتیمو میخواستیم یه کاری کنیم امتحان کنسل شه .. اون موقع یه ترقه جدید اومده بود اسمش روم به دیوار گوز بود . مام به فکرمون زد یکی بگیریم و تو سطله آشغال بترکونیم و از بو کلاس تعطیل شه !
جاتون خالی گرفتیم ولی هیچکش بلد نبود چجوری فعالش کنه همینجوری گذاشته بودیم رو میز معلم و داشتیم نگاش میکردیم ببینیم چجوریه ؟
یهو دوستم از سر کلاس علامت داد که معلم داره میاد منم اعصابم خورد شد گفتم اه و محکم زدم رو پاکتش . یهو دیدیم داره باد میکنه ... همه حول شدن رفتن نشستن سره جاشون که معلم اومدو رفت نشست و گفت این چیه ؟ ( پاکت همچنان داشت باد میشد :دی ) .... که یهو بوم .. چشتون روز بد نبینه ریخت رو سرو صورت معلم وفرار کرد :دی ... تا حال بوی از اون بدتر استشمام نکرده بودم .
ناظم اومد تو گفت کی بود همه طبق معمول با انگشت منو نشون دادن . اونم که فک میکرد منو مظلوم گیر آوردن همرو برد تا آخر زنگ دور حیاط کلاغ پر داد ( غیر از من ) :دی
باباتون حتما ته دلش میگفته ای کاش بمونه اگه اینطوریه؟؟یه سوتی از بچگیام که حدود 7-8 سالم بود یادم اومده :
یه شب خالم رو دعوت کرده بودیم خونمون وقتی آخر شب میخواست بره من کلی گریه کردم که بمونه!!! اونم مثلا میخواست منو بپیچونه گفت خونتون جا نیست باید برم خونمون! منم فوری گفتم چرا جا هست! من و مامان پیش هم میخوابیم و تو و بابا روی تخت!
بعدش نفهمیدم چرا کلی خندیدن بهم!!!
عزیزم یکم زودتر دستت رو از روی ای صفخه کلید وردار...باتشکر مدیرت کامپیوتر دختر شاه دیوانکوپنم تموم شده گرنه شششششااااااااااااایییییییید تشکر میکردم شششششششاااااییییییددددددددددد![]()
مگه هرچی تو دل بخواده..اصلا دلم خواسته بوده تو چرا ایند فضضولیییییییییییی خدایااااااا![]()
راس میگه...فضول!!!مگه هرچی تو دل بخواده..
من دیجه باهت قهلم![]()
ممنون از لطف شما..راس میگه...فضول!!!
بابا دیشب منه انقدر زدی ...بابا بچه که زدن نداره..قهر باششششش دهه فکر کرده من ازش میترسم بیا جلو یاااا بیا ...بیا
پپپپپپپخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
تسیدی؟
اتفاقا خیلی باحل بودیه سوتی بی مزه یادم اومد بیشتر خاطرس تا سوتی
دو سال پیش برف اومده بود من و خواهرزادم خونه تنها بودیم من پیشنهاد دادم بریم رو پشت بوم آدم برفی بسازیم.
خواهر زادم دستکشاشو آورد هی به من پز می داد، منم رفتم دستکشام و بیارم ولی شانس بدم یه لنگش نبود هر چی گشتم دیگه دستکش پیدا نکردم داشتم فک میکردم چیکار کنم که روی خواهرزادم و کم کنم، رفتم تو آشپزخونه یهو چشم افتاد به یه جفت دستکش زرد .
خوشحال و خندون دستم کردم پریدم رو پشت بوم در پشت بوم باز بود همینجوری که داشتم میخندیدم و خواهرزادمو صدا میکردم یهو اینجوری شدم![]()
همسایمون با خانومش در آغوش هم بودن
بعد منو میگی هل کرده بودم، یهو گفتم سلام دستکشام و نیگاااااااااا
اونا هم زدن زیره خنده
به عمرم اینقد خجالت نکشیده بودم فک کن دوتا دستکش زرد آشپزخونه تا بالای آرنج واسه برف بازی...
بی ادبا تا مدتها، منو که میدیدن واسم میخندیدن![]()
تو هنوز به سن من نرسیدی تا سوسول بازی در بیاری..نخیرم ولی مث توسوسسول نیسم
![]()
بیا دیگه از سوتی هات تعریف نکن از بس که خندیدم دارم از دل درد می میرمکلاس سوم ابتدایی بودم تازه تو جو روسری سرکردن و اینا یه روز داشتم تو خونه tvنگا میکردم یهو پسر دوست بابام سرزده اومد تو(مامانم تو حیاط بوده درو واسش باز کرده)منم سرلخت(خدامرگم!!) خواستم جیغ بزنم گفتم بده خلاصههمونجوری دراز کشیدم اونم اومد تو سلام کرد نشست منم بعد 10 دقیقه رفتم روسری مو سرم کردم اومدم ادامه برنامه کودکمو دیدم(تو دلش کلی خندیده)
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
بسلامتی هر کی تاپیکو میخونه | زنگ تفريح | 1 | |
Д | هر کی اسپم انگلیسی بلده بیاد کل کل کنه.................... | زنگ تفريح | 4 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 42 | |
![]() |
هر کی دلش تنگه بیاد...!!! | زنگ تفريح | 1 | |
![]() |
هر کی آخر پست بده برندس!!!! | زنگ تفريح | 7 |