حرف شما درست. ولی بعضی نویسنده ها هستند که گاهی این سنت داستان نویسی را می شکنند. البته طبق گفته شما شبیه حکمت لطیف هستند تا داستان. ولی با این حال نمی شود آنها را داستان به حساب نیاورد. در ضمن فکر نمی کنم داستانهای اینگونه کم مخاطب باشند. خود فرانتس کافکا از این قبیل داستانها کم ندارد که مورد علاقه طرفدارانش هم می باشد.ميخوام اين سوال رو مطرح كنم . به نظر شما ملاك داستان خوندن يك نوشته چيه ؟ اگه طرح نباشه درون مايه نباشه شخصيت پردازي نباشه و... خوب اين كه ميشه شير بي يال و دم و اشكم . نميشه اونو داستان خوند كه . داستان اول در بهترين حالت يك داستان بدون طرحه و همون طور كه گفتم اينها داستانهايي با مخاطب كم هستند و نمونه هاي موفق كمي هم دارند . اين بيشتر يك حكمت لطيفه يا پند حكمت ميز است و بس ...
در مورد داستان جناب عالی فرصتی پیش نیامد که روی آن فکر کنم. ولی به زودی نظرم را در موردش خواهم گفت. این را هم اضافه کنم که داستانی که جناب عالی گذاشتید بسیار زیبا و در عین حال تا حدی هم سنگین بود.
