Reyhana.A
کاربر بیش فعال
عشق گل رز
به نام آفریننده عشق رز
من یک گل رز بودم
زندگی من از یک گل خانه شروع شد من در آنجا پرورش داده شدم بین گل های دیگر واقعا
زیبا و خوشبو بودم من در آغاز دوستان زیادی داشتم مریم بنفشه شقایق نرگس و...ما باهم
شاد و خوشحال بودیماین شادی کوچک دوام چندانی نداشت و روز جدایی من از دوستانم
فرا رسید من شدم گل گلدان دختری زیبا و مهربان آن دختر اسمش مانند من رز بود شاید
به همین دلیل من را از بین دوستانم انتخاب کرده بود رز من را خیلی خیلی دوست داست
هر روز اتفاقاتجالبی که برایش اتفاق می افتاد برایم تعریف می کرد اما یکی از روز های
پاییزی باران شدیدی می آمد وهنوز رز به خانه بر نگشته بود او تصادف کرده بود ودر کما
شانس بد من پیر مرد یک ماه بعد بر اثر یک بیماری مرد . ومن باز هم تنها شدم.......
و من از ریشه جدا شدم ودر یک گل فروشی منتظر کسی بودم که بتوانم این روز های آخر
باعث شادی او شوم تا اینکه جوانی زیبا وارد گل فرو شی شد و من را خرید او با من حرف
می زدو از من می خواست
عشق او را در خود حفظ کنم و مانند تیر کمانی آن را
به طرف قلب معشو قه اش پرتاب کنم
باهم به کنار دریا رفتیم و من روی پای آن
جوان که کنار ساحل نشسته بود بودم . صدای امواج شیرین بود و بارانی نم نم بر روی
گلبرگ هایم جاری شده بود تا اینکه آن جوان بلند شد انگار معشوقه اش را دیده باشد بار
اول باورم نشد ولی آن دختر رز بود شبنم هایم بیشتر روی گلبرگ هایم جاری شد
خوشحال بودم چون دو باره رز را دیده بودم و من به عهدم عمل کردم و
عشق آن جوان را به قلب رز پرتاب کردم
ریحانا


من یک گل رز بودم
زندگی من از یک گل خانه شروع شد من در آنجا پرورش داده شدم بین گل های دیگر واقعا
زیبا و خوشبو بودم من در آغاز دوستان زیادی داشتم مریم بنفشه شقایق نرگس و...ما باهم
شاد و خوشحال بودیماین شادی کوچک دوام چندانی نداشت و روز جدایی من از دوستانم
فرا رسید من شدم گل گلدان دختری زیبا و مهربان آن دختر اسمش مانند من رز بود شاید
به همین دلیل من را از بین دوستانم انتخاب کرده بود رز من را خیلی خیلی دوست داست
هر روز اتفاقاتجالبی که برایش اتفاق می افتاد برایم تعریف می کرد اما یکی از روز های
پاییزی باران شدیدی می آمد وهنوز رز به خانه بر نگشته بود او تصادف کرده بود ودر کما
رفته بود و
. دیگر کسی نبود که به درد و دل هایش گوش دهم ..........
. دیگر کسی نبود که از من مراقبت کند ............
. و دیگر کسی نبود که من را با بودنش خوشحال کند............
. دیگر کسی نبود که به درد و دل هایش گوش دهم ..........

. دیگر کسی نبود که از من مراقبت کند ............

. و دیگر کسی نبود که من را با بودنش خوشحال کند............

چند روز بعد مادر رز من را برداشت تا به بیمارستان پیش رز ببرد ولی در راه ناگهان من
افتادم و گلدانم شکست مادر رز من را به حال خود رها کرد و رفت و من دیگر نه آبی ونه
خاکی در اختیار داشتم وریشه هایم به شدت صدمه دیده بود ولی ناگهان پیر مردی مهربان
من را از روی زمین برداشت و برایم یک گلدان زیبا خرید من گدان جدیدم را خیلی دوست
داشتم ودلم برای رز خیلی تنگ شده بود البته پیر مرد را هم خیلی دوست داشتم ولی از
افتادم و گلدانم شکست مادر رز من را به حال خود رها کرد و رفت و من دیگر نه آبی ونه
خاکی در اختیار داشتم وریشه هایم به شدت صدمه دیده بود ولی ناگهان پیر مردی مهربان
من را از روی زمین برداشت و برایم یک گلدان زیبا خرید من گدان جدیدم را خیلی دوست
داشتم ودلم برای رز خیلی تنگ شده بود البته پیر مرد را هم خیلی دوست داشتم ولی از

و من از ریشه جدا شدم ودر یک گل فروشی منتظر کسی بودم که بتوانم این روز های آخر
باعث شادی او شوم تا اینکه جوانی زیبا وارد گل فرو شی شد و من را خرید او با من حرف
می زدو از من می خواست

به طرف قلب معشو قه اش پرتاب کنم

جوان که کنار ساحل نشسته بود بودم . صدای امواج شیرین بود و بارانی نم نم بر روی
گلبرگ هایم جاری شده بود تا اینکه آن جوان بلند شد انگار معشوقه اش را دیده باشد بار
اول باورم نشد ولی آن دختر رز بود شبنم هایم بیشتر روی گلبرگ هایم جاری شد
خوشحال بودم چون دو باره رز را دیده بودم و من به عهدم عمل کردم و



آخرین ویرایش توسط مدیر: