معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم گفت:



جایی که میری مردمی داره که میشکننت،



اما نکنه غصه بخوری،تو تنها نیستی،



تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری،



قلب میذارم که جا بدی،



اشک میدم تا همراهیت کنه،


و مرگ که بدونی بر میگردی پیش خودم....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم
و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم
تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
و این نقاشی دنیای تنهایی
بماند یادگارخستگی هایم
و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
شهر رنگی من را




 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ضربه آخر

ضربه آخر

چه بگویم كه ضربه ى آخر را "خدایم" زد!!!آن زمان كه براى رفتنت استخاره كردى و "خوب "آمد ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ، سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل

دل

چیک چیک خاطره

می ریزد از بام خیالم

شر شر آه و غم

سکوت و خلوتم را بارانی می کند

تاب تاب

یاد بازی های دوران کودکی

تابی به بلندای پرواز آفتاب

سوک سوک

دیگر مخفی گاهم برای غم ها رو شده بود

و حال…
تنها بنايي که:
هر چه بيشتر بلرزد
محکمتر مي شود ،
دل آدمي است ...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی

زندگی

ارام باش رفيق!هيچ گرسنهاي باقي نميماند.......شك ندارم همين روزها همه سير ميشوند از زندگي!!!!!!!!!!!1
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺳﭙﯿﺪ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺎﺷﺪ ، ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺪﻣﻢ ﺧﺪﺍ !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مراقب باشید

مراقب باشید

ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغامكه‌ كند مادر تو با من‌ جنگ‌ هركجا بيندم‌ از دور كند چهره‌ پرچين‌ و جبين‌ پر آژنگ‌ با نگاه‌ غضب‌ آلود زند بر دل‌ نازك‌ من‌ تيري‌ خدنگ‌ مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌ شهد در كام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌ نشوم‌ يكدل‌ و يكرنگ‌ ترا تا نسازي‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌ گر تو خواهي‌ به‌ وصالم‌ برسي‌ بايد اين‌ ساعت‌ بي‌ خوف‌ و درنگ‌روي‌ و سينه‌ تنگش‌ بدري‌ دل‌ برون‌ آري‌ از آن‌ سينه‌ تنگ‌ گرم‌ و خونين‌ به‌ منش‌ باز آري‌ تا برد زاينه‌ قلبم‌ زنگ‌ عاشق‌ بي‌ خرد ناهنجار نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بي‌ عصمت‌ و ننگ‌ حرمت‌ مادري‌ از ياد ببرد خيره‌ از باده‌ و ديوانه‌ زبنگ‌ رفت‌ و مادر را افكند به‌ خاك‌ سينه‌ بدريد و دل‌ آورد به‌ چنگ‌قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود دل‌ مادر به‌ كفش‌ چون‌ نارنگ‌ از قضا خورد دم‌ در به‌ زمين‌ و اندكي‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌وان‌ دل‌ گرم‌ كه‌ جان‌ داشت‌ هنوز اوفتاد از كف‌ آن‌ بي‌ فرهنگ‌ از زمين‌ باز چو برخاست‌ نمود پي‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌ ديد كز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌ آيد آهسته‌ برون‌ اين‌ آهنگ‌: آه‌ دست‌ پسرم‌ يافت‌ خراش‌ آه‌ پاي‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif].خدایا نسل هر چی دختر بدذات هست از بین ببر [/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من عاشق تنهایی ام سر گشته ی شیدایم
دیوانه ی رسوایی ام تو هر چه می خواهی بگو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلافــــه کــــرده ای مـــــرا

چـــــرا لبخنـــــد هایــــت

از نوشتـــــه هـــای مــــن قشنــــگ تــــر اســــت ...؟!

_____________________
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هرزه نيستم
اگر پشت شمشادها ، گذاشتم مرا ببوسي
خواستم بداني
آنقدر حس دوست داشتنت قوي بود
كه ازتمام اعتقاداتم گذشتم
و تو پشت سرم گفتي چقدر هرزه بود، تنش مي خاريد.
ديگر با هيچ بره اي دوست نخواهم شد
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برو

برو

میخواهی بروی؟
خب برو
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو
فقط برو…..
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی

تنهایی

من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست ؟
بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست ،
چه کسی تنها نیست ؟
همه از هم دورند ...
همه در جمع ولی تنهایند ...
من که در تردیدم ، تو چطور ؟
دﻝ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺖ . . .
ﻭ ﺗﻮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ . . ! .
ﺭﺍﺳﺘﻲ..
ﭼـــــﺮﺍ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺗﻨﮓ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ!!؟
 

RIBA28

عضو جدید
باران باش تا به تو عادت نکنند ، هر وقت بیایی دوستت داشته باشند.
 

RIBA28

عضو جدید
وقتی تنهائیم دنبال دوست میگردیم،
وقتی پیدایش کردیم دنبال عیبهایش میگردیم،
وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هایش میگردیم.
و باز هم تنهائیم......
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشــــ ــــق یعنــی :اختیــار بـ ـــدی که نابــودت کنــند ،ولــی …” اعتمــــ ــــاد ” کنی که ,این کـار را نمــی کنــند ...!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرد

مرد

مرد ها سکوت می کنند..
نمی توانند وقتی که ناراحت هستند
گریه کنند و بهانه بگیرند
اون ها نمی توانند به تو بگویند من رو بغل کن تا آروم بشم..
نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند..
ممکن است خیلی تو رو دوست داشته باشند
اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند:
"عاشششقتم"
او همه این ها رو قورت می دهد که بگوید یک مرد است...
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر مي بيني هنوز
تنهــــــــايـــــــــم ،
به خاطر عشــــــق تو نيست ...
من
فقط
ميتــرسم ...
ميتــرسم همه مثل تــــــو باشــند ..
 
بالا