معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
شــــــــبگردی می*کنــــم.
اما صدای نفــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم
......
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم
شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد
اما صدای نفــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم
......
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم
شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد
مواظبم باشید ، دست هایم را بگیرید
می گویند آلزایمر گرفته ام اما من فقط دنیایتان را نمی شناسم !
می گویند آلزایمر گرفته ام اما من فقط دنیایتان را نمی شناسم !
این روزها
این روزها
این روزها که همه چیز گران شده است
دیگر کسی خریدار حرف هایم نیست
همه چیز گران شده
قلب ها گران تر از همه
سیری چند دل می فروشی؟
یا که بهای قلب شکسته چقدر است......؟
این روزها
این روزها که همه چیز گران شده است
دیگر کسی خریدار حرف هایم نیست
همه چیز گران شده
قلب ها گران تر از همه
سیری چند دل می فروشی؟
یا که بهای قلب شکسته چقدر است......؟
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد
میشود باران ببارد؟
میشود باران ببارد؟
همین امشب !
قول میدهم فقط قطره های پاکش را بغل کنم
و بی هیچ اشکی دستهایش را بگیرم
قول میدم فقط بویش را حس کنم...
اصلا اگر ببارد
فقط از پشت پنجره نگاهش میکنم
قول می دهم برایش شعر نگویم
فقط... میشود... ؟امشب..... ؟
خدایا
دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته.
میشود باران ببارد؟
همین امشب !
قول میدهم فقط قطره های پاکش را بغل کنم
و بی هیچ اشکی دستهایش را بگیرم
قول میدم فقط بویش را حس کنم...
اصلا اگر ببارد
فقط از پشت پنجره نگاهش میکنم
قول می دهم برایش شعر نگویم
فقط... میشود... ؟امشب..... ؟
خدایا
دلم به اندازه تمام روزهای بارانی گرفته.
فاصله تان را با آدم ها رعایت کنید؛
آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت شما مقصری …!
آدم ها یکدفه می زنند روی ترمز؛
و آن وقت شما مقصری …!
من سبز ترین واژه ملموس غروبم ، کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا میفهمید . . .
.
.
.
اين دم
باوری جاريست
که تلخيش را
در گم راهه هايِ فرداها می کارم!
دم ِ*آخر!
و پس از آن دم ِ ديگر را بی انتظار نشسته ام...
باوری جاريست
که تلخيش را
در گم راهه هايِ فرداها می کارم!
دم ِ*آخر!
و پس از آن دم ِ ديگر را بی انتظار نشسته ام...
هوای مردن...
بیخ گوش من است...!
همان جایی که روزی...
رد نفس های تو بود....!
بیخ گوش من است...!
همان جایی که روزی...
رد نفس های تو بود....!
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم !
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
.
.
.
باید امشب بروم . . .
حرفی از جنس زمان نشنیدم !
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
.
.
.
باید امشب بروم . . .
[FONT="]تو خود سر وصل ما نداری .......... من عادت بخت خویش دانم [/FONT]
بعضی وقتها باید یقه ی احساست را بگیری
با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:
تورو خدا بسه
بسه دیگه تا حالا هرچی کشیدم از دست تو بود
با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:
تورو خدا بسه
بسه دیگه تا حالا هرچی کشیدم از دست تو بود
قلــ ــب عزیز لطفــا خفه شـــو و در همه کارها "دخالــت" نــــکن !
هـمان کـه خــ ـ ــون "پمـــپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .
اگر هــم "خـــسته" شـدی اجبــ ــاری نیسـت به کــار !
هــر وقـت دلـت خواســـت دیگـ ـ ـ ــر "کـار" نَـــکُن ...
هـمان کـه خــ ـ ــون "پمـــپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .
اگر هــم "خـــسته" شـدی اجبــ ــاری نیسـت به کــار !
هــر وقـت دلـت خواســـت دیگـ ـ ـ ــر "کـار" نَـــکُن ...
ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ،
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ . . .
ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ
ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ
.
.
.
“ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ
My God یعنی چنین آدمی هم هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از یه جایی به بعد آدم دیگه دوست نداره همه چی درست بشه
دوست داره همه چی تموم بشه
دوست داره همه چی تموم بشه
دوستی مجازی
دوستی مجازی
دوستی مجازی
گاهی پای کسی میمانی ....
که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......
فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....
پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...
که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....
لایک ....
که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش .......
فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای....
پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ...
که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی ....
لایک ....
مـن هــر روز برایـت نامـــــه می نویسـم
و نامــه هایم را به دسـتِ کبوتــرِ نامه بـــر می دهـم تا به دستـت برسانـد
ولـی هر بـار که کبوتـر برمی گــردد نامــه ی خـودم را برمی گردانـــد..
هـر روز از کبوتــر می پرســـم: «نبـــــود؟»
و او هـر روز می گویــد: «او همیـــن جاســت»
اگر اینجایـــــی پس چـرا مــــن نـمــی بینمـــت؟
و نامــه هایم را به دسـتِ کبوتــرِ نامه بـــر می دهـم تا به دستـت برسانـد
ولـی هر بـار که کبوتـر برمی گــردد نامــه ی خـودم را برمی گردانـــد..
هـر روز از کبوتــر می پرســـم: «نبـــــود؟»
و او هـر روز می گویــد: «او همیـــن جاســت»
اگر اینجایـــــی پس چـرا مــــن نـمــی بینمـــت؟
[h=2][/h]
دیدی گاهی اوقات بعداز یه روزکامل که باعشقت گفتی وخندیدی وخوش گذروندی
شب توی رختخواب خاطرات اون روزر و مرور میکنی و لبخند میزنی؟
حرفایی که بهش زدی،
وقتی که دستتو میگیره وباعشق توچشات نگاه میکنه وصدات میکنه دردونه ی قلبم؟
بعد یهو پیش خودت فکرمیکنی خدایااگه یه روزبره؟
یابدتراگه بلایی سرش بیاد؟
یه دفه ای به خودت میای میبینی بالشت خیسه خیسه ازاشک،
اینا قشنگ ترین اشکای دنیان،اشک های عاشقی
شب توی رختخواب خاطرات اون روزر و مرور میکنی و لبخند میزنی؟
حرفایی که بهش زدی،
وقتی که دستتو میگیره وباعشق توچشات نگاه میکنه وصدات میکنه دردونه ی قلبم؟
بعد یهو پیش خودت فکرمیکنی خدایااگه یه روزبره؟
یابدتراگه بلایی سرش بیاد؟
یه دفه ای به خودت میای میبینی بالشت خیسه خیسه ازاشک،
اینا قشنگ ترین اشکای دنیان،اشک های عاشقی
کاش دهخدا می‌دانست
دلتنگی …
اشک ….
فاصله ….
بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است “تـــو
دلتنگی …
اشک ….
فاصله ….
بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است “تـــو
دلتنگم اما
تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم … صبورم..
تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم … صبورم..
کاش آدم ها یکم جرات داشتن …
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم … !
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم … !
دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
