معماری با مصالحی از جنس دل

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چندی ست که به پایان رسیده ام...

سکوت های طولانی ام

خیره شدنم به نقطه ای مبهم

غرق شدنم در خویش

در خروش این همه ادم, تنها ماندنم

خشکیدن خون زندگی در رگهایم

گریز از چشم ادمها و پناه بردن به خاطرات دور

کنج انزوا و خو گرفتن با دردهایم

فقط نشان از یک چیز دارد :

من سالهاست مـــــــــــــرده ام
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در روزگار غریبی که سزای خوب بودن,خنجر از پشت خوردن است....

پس بزن که سزای من,از درد به خود پیچیدن است

بزن که یک عمر تکرار اشتباه ,داستان تکراری زندگی ام شده است...

بزن که من ادم نمیشوم....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی چیکه چیکه اشکات روی گونت می ریزه…..
وقتی می گردی اونی رو پیدا کنی که می خوای … بعد یه لحظه خودتم گم می کنی
وقتی می خوای بخندی اما اشک امانتو بریده .…
وقتی می خوای گریه کنی اما غرور بهت اجازه نمی ده .…
اونوقته که تازه می فهمی بغضت داره داغونت می کنه….. اونوقته که می فهمی کسانی رو کم داری ..
اونوقته که می فهمی هر کسی رو رها کردن راحت نیست …..
آره خودتم اینو خوب میدونی که اگه صداقت رو قبول نکنی خدا بهت پشت می کنه……
وقتی نمی دونی برای آروم شدنت باید چیکار کنی ….. وقتی هنوز تو لحظه هات صدای نفس های ؟ جاری …..
اون زمان که اشک از چشمات حلقه حلقه پایین میاد ؛
اون زمان که دل اشک هم شکسته ؛ مثه دل تو !!!
آروم که چشاتو ببندی ؟ می بینی همون گوشه ی متروکه ی ذهنت که رهام کردی به امید خدا و خودت راه افتادی تا به آسمون برسی ….
خودت راه افتادی تا سفر رو به پایان برسونی…. بدوون ؟ ...بدون پاهای ؟....
اما بین سفر احساس کردی که یه چیزی کم داری …
برگشتی که ؟ با خودت ببری !!! ؛ حالا … حالا … اون دیگه نیست …
اون دیگه وجود نداره.. دیگه حرفی ندارم ….!!!

 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دعــــای بـــاران چــــرا ؟

دعــــای عشـــــــق بــخـــوان !

ایـــن روزهــا دلـــها تشــنه تــرند تـــا زمیــــن ،
......
خـــدایــــــــا.....

کمــــی عشـــــــق ببــــار


 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی نیست نباید اشک بریزیباید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ….تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
همین ها تو را میسازد…سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟
… آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پسرخاله به آقاي مجري گفته بود:

آدما نباس دوست پيدا كنن

چون وقتي ميرن

وقتي ديگه نميشه بهشون زنگ بزني

وقتي نميتوني درد و دل كني

يا حتي باهاشون شوخي كني و بخندي

وقتي دلت براش تنگ ميشه و نميتوني ببينيش

همهء دوستت ميشه يك سري عكسا و خاطرات

هي يه چيزي گير ميكنه تو گلوت

اصلاً چرا آدما اين كارو ميكنن؟!

آدما باس هميشه تنها بمونن...!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمـآن هیـج دردی را دوآ نکــرد..
این مَن بودَم
که به مــرور زمـآن عـآدت کردم..
و بـآ این هـَمه،

چهـ اجبـآر سخـتی اســت،خــَنده...
و بـآور کنیــد که [SUP]مـَن[/SUP] خوشحـالــَم!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتن

رفتن

آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمـــاني که عشق به سراغت
ميايد در را اهسته باز کن تا
بداني به چه کسي خوش امد
ميگويي با ورود آن در را اهسته
ومحکم ببند وتا ابد در قلبت
محفوظ بدار تاسرگردان و
نفرين شده باقي نماني.
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دور گردنش شال پیچیدند،

و سرش کلاه گذاشتند و رفتند …

کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد




















 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن شب …
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را
تماشا می کرد …

آن شب که شب پره ها ..عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند …!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود… !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی…!

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم


و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم


عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ….


 
  • Like
واکنش ها: A.8

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..



بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ


با این همه بنــد


چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..




 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ن تو را نمی سرایم !..



تو



خودت در واژه ها می نشینی ..!



خودت قلم را وسوسه می کنی !!



و شعر را بیدار می کنی !!

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے …!
یا …
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند …!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ …!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم…..!!!



 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط با تو
زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !
زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو!
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو!
آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد!
دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد!
زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو!
زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو!
این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم!
این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم!
خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد!
تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد!
میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق
بی پایان منی!
می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی !
عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم!
زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب مهربان تو!
عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان!
لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو!
 
بالا