معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من و این داغ در تکرار مانده
من و این عشق بیدار مانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم
دلم بین در و دیوار مانده
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عازم یک سفــــــــــــــرم

سفری دور به جایی نزدیـــــــــــــک

سفری از خود من به خــــــــــــــــــــــــ ــــودم

مدتی است نگاهم به تماشای خداســـــــــــــــــــــ ت
و
امیـــــــــــــــــدم به خداوندی اوســــــــــــــــــــــ ــــــت…!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من حسرت دیدار تو دارم به که گویم
از بهر تو من ابر بهارم به که گویم
غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم
از نرگس چشم تو خمارم به که گویم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تو اين زمونه دو نفر هميشه تنهان . . .



يكيش دختري كه آرايش بلد نيست



يكي هم پسري كه دروغ گفتن بلد نيست

به سلامتي هردوشون . . .




 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی لبخند گم میشود
دیگر باید برای خودت فاتحه بخوانی
وقتی امید گم میشود
باید برایش وداع بخوانی
وقتی عشق را گم کردی
دیگر هیچ نگو
تنها
بمیر
a.m
 
آخرین ویرایش:

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا بیمارم امشب
سکوتی خفته در گفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته می گفت
پریشان از فراق یارم امشب
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست / گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل / تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یادت باشه
ادمها رو به اندازه لیاقتشون احترام بذار
و بهشون نشون بده واسط مهم هستند
اگه بیشتر از ظرفیتشون بهشون
لیاقت بدی
یه روزی تاوان بدی پس میدی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهایم به تظاهر میگذرد...

تظاهر به
بی خیالی
به شادی
به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست...

اما...
چه سخت میکاهد از جانم
این ((نمایش))
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت باشه
ادمها رو به اندازه لیاقتشون احترام بذار
و بهشون نشون بده واسط مهم هستند
اگه بیشتر از ظرفیتشون بهشون
لیاقت بدی
یه روزی تاوان بدی پس میدی

طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

یک ... آه ! ... خداحافظ یک فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت ای دوست بخیر ! بهترینم خوبی ؟ خبری نیست ز تو ؟
دل من میخواهد که بدانی بی تو ، دلم اندازه دنیا تنگ است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غمــگیــنم
همــانــنــدِ مــــرد هــــزار چــهــره که میــگفــت:
” نمــی دونــم چــرا تــو زنــدگــیم هِـــی نمــیــشه”

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـت کـه مـی گـیـرد...

در لـحـظـه هـایـی کـه ثـانـیـه هـا...

مـیـخ مـی کـوبـنـد در سـرت !

اشـک هـایـی هـسـتـنـد...

کـه در عـیـن سـادگـی...

یـک دفـعـه...

نـصـف شـبـی عـجـیـب آدم را آرام مـی کـنـنـد !

و چـه دردی دارد وقـتـی...

عـادت مـی کـنـی بـه طـعـم شـورِ ایـن آرامـش !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اِنــسانــْ هــایِ زیـــآدی اِحــسآسـِ تَنـــهــآیی

مـیـ کُنَــــند
آنــْ هــآ کَــسی را گُمـْ نکــردهـ انــدْ
فَــــقَـــط...

خـودشــانــْ رآ هَنـــوز پیــدآ

نکــردهـ انــــْد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی وقت ها ...
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی...
دوستش بداری...
وَ برایش چای بریزی...

گاهی وقت ها...
دلت می خواهد یکی را صدا کنی...
بگویی سلام،
می آیی قدم بزنیم؟!

گاهی وقت ها...
دلت می خواهد یکی را ببینی...

گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد...!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی خسته ام
وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنمش
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است … که میشکنم
.......
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این زمانه
آدمها …!
حتی حوصله ندارند
به حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند …
چه برسد به اینکه بخواهند
سطر سطر روح ِ تــو را بخوانند …
در واژه نـامـه ی مجـازی ..!

 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...گفتی که تورا برای آن از خودم جدا می کنم که بی اندازه دوستت دارم. البته حالت طبیعی قضیه آن است که آدم در کنار یار محبوبش بماند و از او حمایت کند اما تو درست خلاف این را عمل کردی. دلیلش این بود که خوار شمردن عشق شورانگیز میان مرد و زن در تو سر زده بود. فکر می کردی که من تو را به جهان حسی می بندم. و لاجرم آرام و قرار نداشتی تا خود را وقف رستگاری روحت کنی ... نوشته ای خداوند بالاتر از همه چیز خواهان زندگی پارسایانه بنده است. چه سخت است باور به چنین خدایی...!
... نه، من به خدایی که از آدم قربانی می خواهد باور ندارم. من به خدایی که زندگی زنی را به باد می دهد تا روح مردی را رستگار کند ایمان ندارم...!

[ نامه ای به قدیس آگوستین | یوستین گوردر ]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده

یک ... آه ! ... خداحافظ یک فاجعه ی ساده

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد



تمام پنجره ها را باز هم کنی
دیگر قاصدکی رها نخواهد شد
اینجا
در پشت پنجره روح نمرده جسم نمرده
فقط قلبی دیگر تمایلی به تپیدن ندارد
 
بالا