ســر مـی خــورنـد هنــوز ،
آخــر کــی ایــن اشکــ هــا
مــی خــواهنـد از سـرســره بـــازیــ خستــه شـونـد ؟!
نـمی دانـــمـ ...
آخــر کــی ایــن اشکــ هــا
مــی خــواهنـد از سـرســره بـــازیــ خستــه شـونـد ؟!
نـمی دانـــمـ ...
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
mosh moshak
عضو جدید
دنیایم تلخ است... تلخ تلخ....
בلمـ میخواهـב کسے باشـב
«خوب» باشـב
«مهرباטּ » باشـב
« بس» باشـב
همه ے ایـטּ بودטּ هایش فقط براے مـــטּ باشـב
فقط براے مـــטּ ...
دلم میخواهد
ولی نیست...........
«خوب» باشـב
«مهرباטּ » باشـב
« بس» باشـב
همه ے ایـטּ بودטּ هایش فقط براے مـــטּ باشـב
فقط براے مـــטּ ...
دلم میخواهد
ولی نیست...........
ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!
باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،
دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!
با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!
چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،
چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!
چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!
کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،
دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!
با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!
چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،
چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!
چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!
کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
می گوینــــــــــــد دلتنگتـــــــ نباشـــــــم
خــــــــــــــــــدای مــــــــن...
انگـــــــار بــــــــه آبــــــــــــ می گوینــــــــــد "خیـــــــــس" نبــــــاش...!
خــــــــــــــــــدای مــــــــن...
انگـــــــار بــــــــه آبــــــــــــ می گوینــــــــــد "خیـــــــــس" نبــــــاش...!
دلم تنگ است از اين دنيا چرايش را نمي‌دانم
من اين شعر غم افزا را شبي صد بار مي‌خوانم
چه مي‌خواهم از اين دنيا، از اين دنياي افسون كار
قسم بر پاكي اشكم ، جوابم را نمي‌دانم
شروع كودكي‌هايم سرآغاز غمي جانكار
از آن غم تا به فرداها پر از تشويش، گريانم
بهار زندگي را من هزاران بار بوييدم
كنون با غصه مي‌گويم خداوندا پشيمانم
به سوي درگه هستي هزاران بار رو كردم
الهي تا به كي غمگين در اين غمخانه مي‌مانم
خدايا با تو مي‌گويم، حديث كهنه‌ي غم را
بگو با من كه سالي چند در اين غمخانه مهمانم
من اين شعر غم افزا را شبي صد بار مي‌خوانم
چه مي‌خواهم از اين دنيا، از اين دنياي افسون كار
قسم بر پاكي اشكم ، جوابم را نمي‌دانم
شروع كودكي‌هايم سرآغاز غمي جانكار
از آن غم تا به فرداها پر از تشويش، گريانم
بهار زندگي را من هزاران بار بوييدم
كنون با غصه مي‌گويم خداوندا پشيمانم
به سوي درگه هستي هزاران بار رو كردم
الهي تا به كي غمگين در اين غمخانه مي‌مانم
خدايا با تو مي‌گويم، حديث كهنه‌ي غم را
بگو با من كه سالي چند در اين غمخانه مهمانم
[h=2][/h]
خودم قبول دارم کهنه شده ام
آنقدر کهنه که می شود
روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت
بنویس و برو.............
آنقدر کهنه که می شود
روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت
بنویس و برو.............
دلم درد میکند....
انگار خام بودند....
تمام خیالهایی ...
که به خوردم دادی
انگار خام بودند....
تمام خیالهایی ...
که به خوردم دادی
بعضی وقتــــــــا مجبوری تو فضــــــــای بغضت بخنــــــــدی
دلــــت بگــیــره ولـــی دلــگــیــری نــکــنی...
شــــــــاکی بشی ولی شکایت نکنــــــــی …
خیلی چیــــــــزارو ببینی ولی ندیدش بگیــــــــری …
خیلی هــــــــا دلتو بشکنن و تــــــــو فقط سکــــــــوت کنی...
شــــــــاکی بشی ولی شکایت نکنــــــــی …
خیلی چیــــــــزارو ببینی ولی ندیدش بگیــــــــری …
خیلی هــــــــا دلتو بشکنن و تــــــــو فقط سکــــــــوت کنی...
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني
چقد اهسته ميره ميفهمي پير شده
وقتي داره صورتشو اصلاح ميكنه و دستش ميلرزه
ميفهمي پير شده
وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره
ميفهمي چقد درد داره اما هيچي نميگه
و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش
به خاطر غصه هاي تو هستش
[SIZE=-0][SIZE=-0]دلت ميخواد [SIZE=-0]بميري[/SIZE][/SIZE][/SIZE]
چقد اهسته ميره ميفهمي پير شده
وقتي داره صورتشو اصلاح ميكنه و دستش ميلرزه
ميفهمي پير شده
وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره
ميفهمي چقد درد داره اما هيچي نميگه
و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش
به خاطر غصه هاي تو هستش
[SIZE=-0][SIZE=-0]دلت ميخواد [SIZE=-0]بميري[/SIZE][/SIZE][/SIZE]
خـــــوبـــــم ...
مثــل ِ پـــدربــــزرگ ..
کــه خـــوب بــــود ..
و ..
مـُـــــــرد !!!
مثــل ِ پـــدربــــزرگ ..
کــه خـــوب بــــود ..
و ..
مـُـــــــرد !!!
میگفت : دلم برایت تنگ شده …
حالا معنی حرفش را فهمیدم ! درونش جا نمیشدم...!!!
حالا معنی حرفش را فهمیدم ! درونش جا نمیشدم...!!!
ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ،
گـــلـــو درد بگـــیری ...
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
گـــلـــو درد بگـــیری ...
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
