معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دوســـت دارم این رو نوک پنجـــــه بلند شدن ها تو
و بوســــیدن لب های تـــــــــو را
همان لحظه هایی که تو یک عالمه زن می شی
و مــَـــــن یک عالمه مرد!!
 

gandom.

عضو جدید
برای من که
دوستت دارم
و جای تو خالیست
زیر همین باران
کنار این همه دلتنگی !
کمی بوسه بفرست
.
.
.
و کمی« دوستت دارم » ..!
 

zahra.71

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دﻧـﯿـﺎ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﻭﻧـﻪ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﻢ…
ﺁﺩﻡ ﻫـﺎ ﺭﺍ..
ﺍﺗـﻔـﺎﻕ ﻫـﺎ ﺭﺍ…
ﻧﺮﺳـﯿـﺪﻥ ﻫـﺎ…ﻧﺘـﻮﺍﻧـﺴـﺘـﻦ ﻫـﺎ…ﻧﺨـﻮﺍﺳـﺘـﻦ
ﻫـﺎ ﺭﺍ ﻧـﯿـﺰ…!
ﺩﻟـﻢ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﺪ…
ﺭﻭﯾـﺎﻫـﺎ ﺍﺯ ﺳـﺮ ﻭ ﮐـﻮﻝ ﻫـﻢ ﺑـﺎﻻ ﺑـﺮﻭﻧـﺪ…
ﻣـﺮﺩﻣـﺎﻥ
ﺑـﺨـﻨـﺪﻧـﺪ ﺍﺯ ﺗـﻪ ﺩﻝ…
ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﻢ ﻫـﺮﮐـﺴـﯽ ﺩﺳـﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐـﻨـﺪ ﻭ…
ﺳـﺘـﺎﺭﻩ ﺧـﻮﺩﺵ ﺑـﭽـﯿـﻨـﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑـﺎﻻ…
ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﻫـﻢ ﺩﯾـﮕـﺮ ﺳـﺮ ﺑـﻪ ﺗـﻦ ﻫـﯿـﭻ
ﻏـﺼّـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺒـﺎﺷـﺪ.
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نفسم گرفت ازاین شهر در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن
توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
...
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو،اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
[/FONT][/FONT]

:w05:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز




:heart:احتیاجی به تسبیح نیست ،
دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر “دوست داشتن” می دهم ...:heart:



دوستت دارم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت میکند نفس کشیدن فراموشم میشود …

انگار دلم تاب هوای دیگری را ندارد !
:cry:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
با ♥ تـــــــــو ♥

تمام لحظاتم

پر از دیوانگی های عاشقانه...

پر از آغوش

و پر از بوسه است عشق من...

چه کنم با این دلم

که فقط روی دل تو

بند میشود...:cry:

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معنی نگاهم سادگی و دلدادگیست.. ..
چیزی که این روزها حسرت دیدنش را دارم و در هیچ لغت نامه ای پیدایش نخواهی کرد...






 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم...

دوستت دارم...




لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار

لمس کن لحظه هایم را

[FONT=georgia,times new roman,times,serif]تویی که نمی دانی من که هستم[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]لمس کن[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif] این با تو نبودن ها را

لمس کن ..
[/FONT]​
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش تــو بــــودی و مــن . . . !

نـم نـم بـــاران . . .

یـک جـــاده بـی انتهـــا . . .

دســت در دســت هــــــم . . .

بــــــدون چتــــــــر . . . !

زیــر بــــاران . . .

خیـــس خیـــس . . .!!






 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شـــب هایم پر شده
شـــب هایم پر شده از خــــــــــــــــواب هایی که در بیداری انــــتظارش را می کشم ...



 
آخرین ویرایش:

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز


خوشبختی از آن كسی است
كه در فضای "شکرگزاری" زندگی كند
چه دنیا به كامش باشد و چه نباشد
چه آن زمان كه می دود و نمیرسد
و چه آن زمان كه گامی برنداشته،خود را در مقصد می بیند
چرا كه خوشبختی
چیزی جز آرامش نیست
و هر كس كه این موهبت الهی را دارد
خوشبخت است...:gol:
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شورش را در نیاور دنیا !!

من آرام جانی دارم که....

شیرینی
خنده هایش شوریت را که هیچ ، تلخیت را هم از بین می برد...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
با ♥ تـــــــــو ♥

تمام لحظاتم پر از

دیوانگی های عاشقانه...

پر از آغوش و پر از بوسه است عشق من...

چه کنم با این دلم که فقط روی دل تو بند میشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی پر از لحظات شیرین
اری لحظات شیرین
حضورت
خود زندگیست
و لحظات نبودنت
تنها چشم به راه امدنت مینشینم
اما
هر گاه میرسی
نگاهت را از من میگیری
انگار دل تنگی من
برایت هیچ ارزشی ندارد
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی :

که پشت همه خوابهای نا آرام تو

چیزی بیش از نگـــــــرانی های زنانه نیست

دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم :

که پشت نگرانی های زنانه من

مـــــردی ایستاده

که دیـــــــــوانه وار دوستش دارم ♥
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا شونــه هامونو فقط واســه اینکه کولـه بار غمهــامونو روش بذاریــــم نیـــافریـده

آفریــده تا بعضی وقتا بندازیــمشون بالا و بگیم:


بی خیـــــال...



http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=90676&d=1332594058
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان دیوارهای روشن سکوت

خانه ای شیشه ای ساخته ام .

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .

خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها.

خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی

و احساسی به رنگ آسمان .

خانه ای که درهایش از جنس نور است و

پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

خانه ای پر از هوای " تو"

و نفسی از تبار " عشق " .

در هنگامه آمدنت

سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی

زندگی را فریاد می زنند .

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
دلم برای کودکیم تنگ شده!

برای روزهایی که باور ساده ای داشتم

همه آدم ها را دوست داشتم...

مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم

و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم

مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود...

دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم!

از نجاری ها که می گذشتم

گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم

تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود

دلم برای خدا تنگ شده ...

خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم

دلم برای کودکیم تنگ شده ...

شاید یک روز در کوچه بازار فریب

دست من ول شد و او رفت ...!!!


 
بالا