معماری با مصالحی از جنس دل

حنا جون

عضو جدید
خدای مهربانم

چقدر من اسم ناب تو را دوست دارم *خدای* من !

در اسم تو تمام وجودم ! جسم و جانم ! قلب و روحم ! آرام و قرار می یابد .

خدای مهربان من !
...

آرامش جانم را ...
آرامش افکار و خیالم را ...
شادی قلبم را ... خدایا ...!
تنها از تو و اسم ناب و مقدس ات می خواهم ای خدای من ! ای خدایی که قادر متعال هستی ... ای خدایی که رحمتت بی حد و حساب است ... رحم کن بر من .... که تنها پناه و خدای من تو هستی ای خوب ! ای ناب ! ای معجزه گر ! برای بنده ی عاشق ات معجزه کن !
خدای من !
....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقانه تر از این نیست

که در واپسین لحظات باورم

از بودن تو

باور نکنم

که رفته ای




 

Elham*92

کاربر بیش فعال
ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دلم به درد میاد
و کسی نیست به حرفهایم گوش کند
وقتی تمام قصه های عالمدر دلم نشسته
وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم
وقتی عزیزانم با من غریبه می شن
کسی حرمت اشکهای نیمه شبم رو حفظ نمی کنه
اینجاست که من ......... مُردم

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم ،
با تو می مانم ،
بی آنکه دغدغه های فردا را داشته باشم
زیرا می دانم
فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت ...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز


دِلْ تنگے اَم
را با فاصلــہ مے نویسَمْـــ ...



تا شایدْ فاصلــہ اے بین دِلَمْـــ و تنگے بیُفـــتدْ ...

چــہ خیالــــِ خامے ... !

اینْ مَدار فاصلــہ مُـــوَربْ اَستْ ...

چندے کــہ بگذردْ ...

دوباره مے شَودْ : " تَــــــنْـــــــــگے ِ دِلْ
...
:(
 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لعنت به بعضی آهنگا..
به بعضی خیابونا..
به بعضی حرفا..
لعنتیا آدمو میبرن به روزایی که ،
واسه از بین بردنش تو ذهنت..
ویرون شدی !
سوختی و از نو ساختی..
میبره به روزای دور..
خیلی دور .....

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگاه از شدت تنهایی ،به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند ،

خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته

در می آورم ، می بوسمش ،
...
اندکی نمک به رویش میپاشم

دوباره بر سرجایش می گذارم ،

از قول من به آن لعنتی بگویید ،

" خیالش تخت " ...

من دیوانه هنوز ، به خنجرش هم وفادارم ......!!!!‬

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته ست!
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حُزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهسته گفت : ” خدا نگهدارت ” در را بست و رفت . . .
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را به گردن ” خدا ” می اندازند...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد....

یک نگاه کمی نا مهربان....

یک واژه کمی دور از انتظار....

یک لحظه فاصله

میشکند بغضت را .....:cry:




 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعرهایم را میخوانی…



و میگویی روان پریش شده ام !



پیچیده است … قبول!



اما من فقط چشمهای تو را مینویسم !



تو ساده تر نگاه کن…..


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ….
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم …
برای اینکه نگذارم بیایند … !!
دیگر نمیخوام این دنیا را...............





 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
کـــوچـــه را دیـــدی بـــه وقـــت شـــب چـــه تنـــهـا مـی شـــود؟

بـــی تـــو از آن کـــوچـــه نیـــز تنهـــاتـــرم ... :cry:
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی از خیال من گذر می کنی . . .

بعد اشک می شوی . . .

رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من . . .

راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !

تو . . .

هیچ کجا نیستی . . .؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام.


نه اینکه کوه کنده باشم.


نه


دل کنده ام از این دنیای بد...


دل...!!
دیگه نمیخوام........................

 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــرای بـــعضی دردها...

نـــه می توان گریــــه کرد ، نــــه مـی توان فریـــــــــاد زد ... !

بــــرای بـــــــــــعضی دردها ...

فـــــقط می توان نــگاه کرد و بی صدا ،

شـــــــــکــــــــــســـــــــت ... !
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و من هرگز نخواستم بدانی دلتنگی ام را .........

من تو را به حقیقت نداشتم تنها در رویایی به تمامیت شیرین تورادر خود زندگی کردم ...

حس ارامش را فقط به یاد تو بدست اوردم و یادت بخششی از تو برای من بود .....

گرچه هیچگاه تو را نخواهم داشت اماخود راغرق نفسهایت خواهم کرد که هرنفست مرا از دوردستها

نسیمی از ترنم زندگی باشد ...

این دل همیشه به یادت خوشبخت است و زندگی میکند ....

قبطه میخورم به هر انچه تو را میبیند و میشنودو تو را برای ابدیت دارد..

نرگس فاطمی


.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه جلوے آیـــــنه مــے ایستـــم ...

خودم را در آن می بـینـم ...

دســت روے شانـه هایــش مــے گذارم ...

و مے گویــم :

چه تحملــے داشتم ...

من ...!
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
غمگینــم ...

مثل عکسـی در اعلامیــــه ی ترحیـــــم !!!

کـــه لـبخنــدش ؛

دیگــران را " مـی گــریـانـد " ...!!!
 

Pinar.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقتا حسش نیست غصه بخوری
رسما غصه تورومیخوره.....
 
بالا