می خواهم بمیرم ،
نه اینکه قلبم از کار بایستد و تنم سرد شود و با خاک یکسان شوم
می خواهم بمیرم ،
نه اینکه هیچ صدایی به گوشم نرسد و هیچ خورشیدی بر من
نتابد و از دیدن ماه وستارگان کور باشم
می خواهم به مرگی کاملأ غیرعادی بمیرم
مرگی شبیه بخار شدن آب
روییدن دانه
غروب خورشید
ابری شدن آسمان
می خواهم نیست شوم تا در دنیایی دیگر ظاهر شوم :
دنیایی که مزه ی آن را کاملأ نچشیدم
دنیایی که در آن همه چیز عادی باشد
جز وحشت از نیستی
جز درماندگی
جز تنهایی ......