sar sia
کاربر بیش فعال
دست بردار ، برو ! پرسه نزن دور و برم
من از آن قالی فرسوده که پا خورده ترم
دو سه بار آمده بودم بروم ، جا ماندم
چه بلا ها که نیاوردی از آن پس به سرم
فکر کردی که من از جنس تو ام ، صد رنگم
از کنار تو و این خاطره ها می گذرم ؟!
تشنه بردی لب دریا و مرا آوردی
گفتی اما که به تو از همه نزدیکترم
خوب میدانی اگر هر چه بزرگم باشی
هر قَدر دور شوی ریزتری در نظرم
بــاز انــگــار خـیـالات بـرم داشـتــه اســت
من کجا ... عشق کجا ... از خودمم بی خبرم
با همان خاطره ها باز عذابم میداد
«پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم»
محمد کمیل
من از آن قالی فرسوده که پا خورده ترم
دو سه بار آمده بودم بروم ، جا ماندم
چه بلا ها که نیاوردی از آن پس به سرم
فکر کردی که من از جنس تو ام ، صد رنگم
از کنار تو و این خاطره ها می گذرم ؟!
تشنه بردی لب دریا و مرا آوردی
گفتی اما که به تو از همه نزدیکترم
خوب میدانی اگر هر چه بزرگم باشی
هر قَدر دور شوی ریزتری در نظرم
بــاز انــگــار خـیـالات بـرم داشـتــه اســت
من کجا ... عشق کجا ... از خودمم بی خبرم
با همان خاطره ها باز عذابم میداد
«پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم»
محمد کمیل