زمستان در زمستان کی هراس یخ زدن داری
تو که رنگین بهاری در حصار پیرهن داری
پُری از عطرهای ناشناس جنگلی وحشی
فراغ ای یاس من از رنگ و بوی یاسمن داری
شبیه هالۀ رنگین کمانی از گل و لبخند
به گرد دامنت پروانه ها در پرزدن داری
شبم سرشار عطر و روشنی شد در هوای تو
مگر پیراهنی از عطر شب بوها به تن داری
رهایم کن غبار دامن دشت جنون باشم
چه کاری تو به این دیوانه بازیهای من داری