معماری با مصالحی از جنس دل

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز
" باید از بچگی درک کرد که زندگی سخت است و واقعیت ها ناسازگارند و برای رسیدن به سرزمین افسانه ای که در آن امیدهاست آدمی بیش از هر چیز به جسارت، حقیقت و نیروی پایداری نیاز دارد..."

به سوی فانوس دریایی، ویرجینیا ولف


 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم کمی مرگ میخواهد.........!

درد...، درد است
دلخوش مکن به وارونه خواندنش
تنها تویی و تنهاییت
تویی و باران پشت پنجره،
دوربین را بچرخان
روح بیمار طبیعت را
می فهمی
در دیار خشک
در میان سایه های تیره در زنجیر
مرگ را می بینی:cry:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز









به راستی چقدرسخت است


خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها


و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی


و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی وبی یاوری


درحالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد


اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی به حال خود گریستن


دلم گرفته


به اندازه ی تمامی دلتنگی های دنیا دلتنگم


دلم گرفته


به اندازه ی تمام تنهایی های عالم تنهایم




 

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز





به راستی چقدرسخت است
خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی وبی یاوری
درحالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد
اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی به حال خود گریستن
دلم گرفته
به اندازه ی تمامی دلتنگی های دنیا دلتنگم
دلم گرفته
به اندازه ی تمام تنهایی های عالم تنهایم


قرارمان همان ساعت همیشگی
خب؟؟
کافه شمعدانی

اون میزه کنار پنجره
تو اون شلوار مشکیتو بپوش منم قول میدم روسری آبیم رو سرم کنم ...(همونی ک برام از شهر ساحلی خریدی )

گفته باشم غمگین نیا ...
میخام نقشه بکشم
نقشه ی رویاهامونو
پس غمگین نیا
تو غمگین باشی من توان رویا پردازی ندارم و تو توان رویا سازی
خب؟؟؟
دله دلتنگ نمیخام ...
دل غمگین هم ن
بخند ...
زندگی با تمام تلخی هایش باز هم ...
گفته باشمم...تو دلتنگ باشیو غمگین دیگه شادانه ...دامن پوشان ...رقصان ،لبهامو رنگ آمیزی نمیکنم ...
کمی بخندو شاد باش تا من هم کمی خودم را بسازم
کمی شاد باش لطفن ...درست وقتی ک تو رانندگی میکنی و من شادانه با دستانم در باد میرقصم ...
خب؟؟؟
قول ؟؟؟
لااقل وقتی غمگین میشی ب روزهایی فکر کن ک با هم در گوشه ی باغچه ی حیاط گل میکاشتیم و من نگران تن ظریف گل ها و تو نگران ظریف دامنم

 
آخرین ویرایش:

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز
پنج شنبه ها رو برای خودش خالی کرده بود
فقط و فقط برای خودش
به شرکت گفته بود امکان نداره بیاد
هیچ کلاسی ثبت نام نکرده بود
به همه گفته بود پنج شنبه ها نه مهمونی میاد، نه مهمون قبول می کنه
مطمئن بود از 7 روز هفته می تونه 1 روزش و به نام و کام خودش ثبت کنه
اینم اولین پنج شنبه
به جای دوش پنج دقیقه ای هر روز، یه حموم طولانی کرد
به طور وسواس گونه ای یکی از اون پیرهن گلی هاش و انتخاب کرد و پوشید
چایش و ریخت
فلشش و وصل کرد به لپتاپ و آهنگ ها رو گذاشت روی رندوم
و پلی کرد...

 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به افق های دور و ناپیدا می اندیشم ؛
روزگاریست که نه آرامش ماندن را چشیده ام و نه اضطراب رفتن را کشیده ام.
خود را در ابتدای جاده ای باریک و بی انتها می بینم.
یک ذره ام! ایستاده بر پهنه گیتی
. گاهی عزم رفتن و زمانی قصد ماندن !

 

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست می دارد، خود را جدا می سازد. در اوج تمنا نمی خواهد. دوست می دارد اما در عین حال می خواهد که متنفر باشد. امیدوار است، اما امیدوار است امیدوار نباشد. همواره به یاد می آورد اما می خواهد که فراموش کند.

هامون - داریوش مهرجویی
 

4fafa

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از تمام مردان روزگار
خسته ترم
اما هنوز
بيش از همهء زن هاي دنيا
براي تو مي ميرم

ماندانا طوراني

 
بالا