معماری با مصالحی از جنس دل

muhammad-k

کاربر بیش فعال
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
یکــــــــــ بار که تنــــــــــها بمانی یکــــــــــ بار که بشکنـــد دلتــــــــــ غرورتــــــــــ اعتمادتــــــــــ همین یکــــــــــ بار کافیســـت تا یکــــــــــ عمـــر از پشتــــــــــ نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...! همین یكــــــــــ بار كافیســـت تا دیگر هیــچ نگاهــــــــــی دلتــــــــــ را نلرزانـــد ...
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
غصه مــــرا خورد…
وقتی دیدم

دست به سینه ایستادی…!

تمام راه را
برای

اغوشــــــت

دویـــــــــده بودم …
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
مــلـــودے آرام بـــود . . . ســڪـوت ِ زیـبــایے فـــــریـاد مــیـزد . . .
خــسـتـه اے مــشـغــول ِ نــوشـتــن بــود . . .
ضـجّــه مــے زد ُ مـے نــوشــت . . .
غـــرق بــود در ڪـتـاب هـایـے ڪـه هـنــوز بـرگے را ورق نـزده بـود . . .
بـاران سیـلے مے زد بـر اطــاق زیـر بـامے ڪـه شیـروانـیـش ،
بـه الـتـمـاس خـیـس نـڪردن ِ ڪـفـش هـایـت بـه پــاے زمـیـن افـتــاده بـود . . .
هــمـه چــیـز آرام بــود . . .
تــو هــم بــرو . . .
تــو بـا ایـن پــاهـایــت بـه جــان خــط مـمـتــد ایــن جـاده هـا بـیـافـت . . .
رفـتـنـت دردے نـداشـت . . .
تـنـها دردم دهـن ڪـجے تـیـڪ تـاڪـ سـاعـتے اسـت ڪه ،
ثـانـیـه بـه ثـانـیــه ے نـبــودت را بـه رخــم مـیـڪـشـنـد .
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گله دارم از ابرها که نباریدند تا بلکه غم های ما را به طراوت خویش بشویند[/FONT]
[FONT=&quot]
گله دارم از ستاره ها که خاموش شدند و عقده هامان را به روشنی صبح سپردند[/FONT]


[FONT=&quot]
گله دارم از زمین که دهان باز نکرد تا ما را با همه غم ها و غصه ها فرو کشد تا دیگر کسی ما را اینگونه افسرده و غمگین نبیند[/FONT]


[FONT=&quot]
و گله دارم گله دارم از فلک که حتی لحظه ای بر وفق مراد ما نچرخید تا ما نیز طعم خوشی را آنگونه که هست بچشیم.[/FONT]


[FONT=&quot]
من از دست خدا هم گله دارم گله ولی از تو ؛از تو که چند سال نفسم بودی گله ای ندارم!!!!![/FONT]
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
قافیه به قافیه باختم
برگ به برگ

واژه به واژه

و اینک تنها داشته من

حس تلخ نداشته هایی است

که شعر نمی شود ، اما

آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ...

چقدر خوب است که دلتنگم

چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم

چقدر خوب است که بغض دارم

من نه شاعرم و

نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره

اما بد باختم ، بد

من به حس جنونی باختم که باورم بود ...

زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر شعر نیست

دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما

هر کدام از یک درد حرف میزنند ...

" من به زیادی عشق باختم "

واژه های من از آن جهت معمولیست

که من معمولی ترین عاشق بودم

همین ...

فقط این را از من داشته باش :

مجنون عشق تو شدن

تنها چیزی است که من را به من می رساند

تنها چیزی است که ماندگارم می کند ...
 

muhammad-k

کاربر بیش فعال
از کسی که دلش گرفته نپرسید چرا ؟
آدمها وقتی نمی تونن

دلیل ناراحتی شون رو بگن

دلشون

بیشتر می گیره ...!
 

A.9

اخراجی موقت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
در گیر و دارِ سیمانیِ دیوارها
مانند کاهگل های نجیب
خودم را فراموش میکنم
و قدم می زنم
در سراشیب نردبام بی تفاوتی ام
و لبخند بر لب
تکرار می کنم
تمام شد ...
تمام شد ...
[/FONT]
 

A.9

اخراجی موقت
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جاودانه شدن،
کیمیا نمیخواهد
تنها
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif] یک لحظه [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]از تو[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
که لبخندی می زنی
کافیست...
[/FONT]
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانی ساده است؛ ساده تر از آنچه فکرش را بکنی


کافی است به خودت ایمان داشته باشی


و به معجزه مهر...


کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه،


آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را

قلقلک دهند.


کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح

است


و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم

پراکند.


کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی

هستند


که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند.


کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ

صبور باشند،


حتی اگر صبوری سنگین شان کند.


کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن

نیست.


باید زندگی کرد و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق


ورزیدن به آفریده های خداوند نیست.



 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مراقب باش !

وقتی سوار بر تاب زندگی شدی،


دست روزگار هلت می دهد؛


ولی قرار نیست تو بیفتی!


اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی،



اوج می گیری...به همین سادگی
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تلنگري آرام مثل خوردن قطره های باران به شیشه دلم،

منو از وجود گوهری در پشت دریچه بی پرده قلبم آگاه کرد،

درست مثل لحظه ای که شبنم از برگ گل می افته برخود لرزيدم...

مثل برگی در مسیر تندباد سست شدم و مثل قطره شبنم بر خاک افتادم...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزها،دلم اصرا دارد....فریاد بزند...!

اما....
. من جلوی دهانش را میگیرم!!!

میدانم کسی تمایل به شنیدن صدایش را ندارد...!!

این روزها من خدای سکوت شده ام...!!

خفقان گرفته ام تا ارامش اهالی دنیا خط خطی نشود...!
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]ایمــان بی عشـــق[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اسارت در دیگران است[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]و عشـــق بی ایمــان[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]اسارت در خـــود[/FONT]
" علی شــریعتی "
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی غریبه ای گاهی غریب.

گاهی آدم های کنارت را نمی شناسی
،گاهی خودت را کنار آدم ها.


گاهی حرف های نگفته داری، گاهی حرف های نگفتنی.



کدامش سخت است؟



اینکه درگیر خودت باشی که در زیر و بم خاطراتت به گوشه ی دنجی رسیده ای،

از مسیری تاریک عبور کرده ای، جایی گم شده ای،

کنج نگاهی جا مانده ای یا درگیر آدم هایی که در گوشه و کنار زندگی ات هستند،

روزی آمده اند، زمانی رفته اند، در شلوغی های تردید گم شده اند یا پشت رویاهایت جا مانده اند؟



کدام آسان تر است؟



اینکه کاسه ی صبرت را به اندازه ی تمام باران های بی وقت در نیمه شب های تاریک اتاقت اندازه کنی

و به انتظار کسی بمانی که بیاید و بماند و تمام نا گفته هایت را غزل کند

یا اینکه دلت را سنگ مزاری کنی برای تمام کلماتی که به بلوغ نرسیده مرثیه خوان خوابی ابدی می شود؟



گاهی باید انتخاب کرد.



بین انتظار و فراموشی، بین جنگ و تسلیم، بین حقیقت و رویا.



و هر چه بماند
،هر چه دلتنگی، خاطره، هر چه دلگیری، باید به دست باد سپرد تا فراموش شود.


اما همیشه یک چیز باقی است.



...تنهایی...



یک تنهایی محو.



پشت تکه نوری که در دل سو سو می زند. نوری شبیه یک امید. امید به رسیدن یک روز خوب
.
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سوء استفاده از تن سنگسار دارد ...

جزای سوء استفاده از احساس چیست؟؟ ...

آی مردُم ...

احساسم دیگر مرده ... میفهمید؟ چرا ساکتید؟

فقط نگویید ...

نگویید که قتل احساس گنـــاه نیست ...

خواهش می کنم ... نگوییــــــد ...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهی نیاز داریم بی خیال شویم ؛[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بی خیال گذشته[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بی خیال آینده[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بی خیال احساس ،[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بی خیال اگرها و شایدها[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]گاهی لازم است[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]بگوییم هر چه باداباد . . . ![/FONT]
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
احساس نَـ ـ ـ ـــبودَنت

تمام غزلهایم را تَمَســـ ـ ـخُر میکند...

قافیه ها را باید بدون تـُ ـو

... به دار کشید!!!

قصه ی لیلی و مجنون

چند صباحی است که به خوابـــ ـ ـ رفته...

باید تیشه ی بـ ُـ ـ ــغض بر دوش گرفت

فَرهــــادیــ ـ ـ دیگر باید...!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و مرا

آنقدر آزردی ..

که خودم کوچ کنم از شهرت ..

بکنم دل ز دل چون سنگت ..

تو خیالت راحت ..

می روم از قلبت ..

میشوم دورترین خاطره در شب هایت

تو به من می خندی ..

و به خود می گویی:

باز می آید و می سوزد از این عشق

ولی ..

بر نمی گردم نه!

می روم آنجایی

که دلی بهر دلی تب دارد ..

عشق زیباست و حرمت دارد ..

تو بمان ..

دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت

سرد و بی روح شده است ..

سخت بیمار شده است ..

تو بمان در شهرت
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی كسیو نداری !!!

كه بهت فكر كنه,!!

اینجاست كه :

... میفهمی برخلاف شلوغیه درونت!! چقدر تنهایی!
 
بالا