معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!

ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبال آخرین حرف برای تکمیل جمله ات نگرد...

هر حرفی که بوی دوست داشتن بدهد آخرین کلام است...

نقطه.

سر سطر....!

تو

آخرین کلام قافیه شعر من هستی...

همیشه در آغاز

همیشه در پایان

نقطه.

سر سطر..............
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای نزدیک دور...

ای مانده در دوردست دریاها

فریادت می زنم،

فریادی از دست فاصله ها

فاصله هایی که دیواریست

بین ما و کوچه ها...


ببین... منم،

بیا و بودنت را به تماشا بگذار

هرچند دیدنت سخت است و

ندیدنت سخت ترین!

می دانمت!

تو همان حس لطیف بارانی

در پس نگاه من!

تو همان کوچه غریبی،

که واژه های غربتت

رسیده تا مهتاب کوچه ام!

می دانمت!

بیا و در پس نگاه خیسم بمان!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی دلم میگیرد
ان وقتها که
ارام و بی صدا اشک میریزم
اما
شانه ای
نیست
تا بشود تکیه گاهم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا فقط به عشقم کمک کن
خدایا ارزوی خوشبختی را براش دارم
کاری کن همیشه
سالم باشه
خوشبخت باشه
یاد روزای تلخ نیفته
خدایا همه اتفاقات بدو بذار برای من باشه
نه عشقم
من تحمل دارم
تحمل اتفاق بدرو واسش ندارم
نذار تنها باشه
بذار برای همیشه
خوشبخت باشه
هرگز ترکش نکن
همیشه و همه جا کنارش باش
نذار دلش بشکنه
عاشقانه دوستش داشته باش
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تشنه ام اي باران!تشنه تر از مترسك هاي مزرعه هاي شمال.. وتشنه تر از كوير.


اي باران!ببار و جانم را به وسعت بخشندگي ات جلا بخش وروشني عطا كن.

عشق كليد قلب هاست.
چرابعضي از قلب ها جزتكه يي سنگ چيز ديگري نيستند؟
آيا آن لحظات هميشه سبزو آرام به تاراج رفت؟

آري روي زمزمه هاي گل سرخ من هميشه بدنبال تو مي گردم اي نازنينم!

مي گردم تا بيايي و ياس هاي پر احساس كنار آيينه ها را بهم پيوند بزني...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی هیچ صدایی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و...
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـاا ...





 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گوشم میزند زمانه
انقدر
صدایش
شدید بود
که دیگر
نمیتوانم بگویم
اه
تنها
سکوت میکنم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

عجبــــ وفـــايـــي دآرد اين دلتنگــــي...!
تنهـــــاش که ميـــذآريـــي ميــري تو جمـــع و کلّي ميگـــي و ميخنــــدي...​

بعد کـــه از همه جـــدآ شدي از کـُنـــج تآريکـــي ميآد بيرون​

مي ايستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو ميذاره رو شونتــــ
بر ميگـــرده در گوشــتـــ ميگـــه:
خـــوبــي رفيـــق؟؟!!بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ ...​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
(کمی تندی مزاجم بالا رفته...و تو هی قهوه تلخ تعارف می کنی به یاد باران!)



حرفی نیست...
تو چراغ
خاموش می آیی
و من...
مشکی پوشیده ام.
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی مردم کوته فکر در اندیشه یک پروازند...
اما من در اندیشه یک پرواز نیستم...
من در اندیشه توام که بیش از یک پرواز...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شاید نبودنهایم
باعث
شود
به یاد
بیاوری
چگونه
هر بار
به سادگی
مییگفتی دوستت دارم و من چه ساده باور میکردم
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب واقعيت را پذيرا هستم
با پذيرفتن آن جايي براي اشك باقي نمي گذارم
اي راز شيرين
نمي دانم
شايد هنوز به ياد من باشي

ولی من دیگر آن آدم گذشته نیستم
روحم مرده است...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
لازم نیست برای طولانی زیستن، به روزهای زندگی ات اضافه کنی،

تلاشت این باشد که "زندگی" را به روزهایت اضافه کنی ...
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی ...

زندگی یک آواز است.............آن را بخوان

زندگی یک بازی است...........آن را بازی کن

زندگی یک مبارزه است........با آن مقابله کن

زندگی یک رویا است...........به آن واقعیت ببخش

زندگی یک فداکاری است.....آن را عرضه کن

زندگی یک عشق است.......از آن لذت ببر
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاه دلم میگیرد....
گاه زندگی سخت میشود
 گاه تنها,تنهایی آرامش می اورد..
 گاه گذشته اذیتم میکند...
 گاه هوایت دیوانه ام میکند..
 این `گاه ها`...گهگاه تمام روز و شب من
 میشوند..
 آنوقت بغض  گلویم را میگیرد!
 درست مثل همین روزها...........
 
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند

و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمرى است كه خون شد دل من

در ازل با سر زلف تو چه پیوندى داشت
كه پریشان شد و از خویش برون شد دل من

این همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بود
كه گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من

سوخت سوداى تو سرمایه عمرم اى دوست
مى نپرسى كه در این واقعه چون شد دل من

بی‏ نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راه نمون شد دل من

به تولاى تو اى كعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من

زلف بر چهره نمودى تو پریشان و نگون
كه سیه ‏روز از آن بخت نگون شد دل من

در دبستان غمت خوانده چو یك حرف وفا
به صفاى تو كه داراى فنون شد دل من

روى بنما و ز من هستى موهوم بگیر
سیر از زندگى (نى) دون شد دل من

تا كه از خال لبت نكته موهوم آموخت
واقف سر ظهور ات بطون شد دل من

اى صفا نور صفایى به دل شیدا بخش
تیره از خیره‏ گى نفس حزون شد دل من
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرحم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
باور کن ماههاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،
امشب اما همه جملات فرار کرده اند،
همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم
دوستت دارم...
 
بالا