[FONT="]تو آسمانی بودی....[/FONT] [FONT="]و من در این فکرم که[/FONT] [FONT="]آیا آسمانی ها هم دروغ می گویند؟![/FONT] [FONT="]ديگر هيچ چيز نمي خواهد مرا تسكين دهد.[/FONT] [FONT="]دور از تو من شهري در شب ام اي آفتاب[/FONT] [FONT="]و غروب ات مرا مي سوزاند[/FONT] [FONT="]من به دنبال سحري سرگردان مي گردم[/FONT] [FONT="]تو سخن مي گويي من نمي شنوم[/FONT] [FONT="]تو سكوت مي كني من فرياد مي زنم[/FONT] [FONT="]با مني،با خود نيستم[/FONT] [FONT="]و بي تو خود را در نمي يابم .[/FONT] [FONT="]ديگر هيچ چيز نمي خواهد،نمي تواند، تسكين ام بدهد[/FONT] [FONT="]آمديم و لبخند زديم.باليديم و نياز شديم و زبان دوختيم !![/FONT]
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است دلتنگیهایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .
لالا لالا گل زردم
من از یارم پر دردم
لالا لالا گل جنگم
منم شيشه بزن سنگم
لالا لالا گل افسوس
به زندانت شدم محبوس
لالا لالا گل ریشه
من آن سروم بزن تيشه
لالا لالا گل زنبور
بزن نيشم بکن در گور
لالا لالا گل تاکم
بکار اندر سر خاکم
لالا لالا گل بادَم
برو با غير مکن یادم
لالا لالا مه منظر
مِسم دادی تورا من زر
لالا لالا گل خارم
به موی خود بزن دارم
لالا لالا گل زنبق
شد از شعرم تورا رونق
لالا لالا گل مریم
مرا زخم و دگر مرهم
لالا لالا گل باران
منم غمگين تویی شادان
لالا لالا گل چرخون
به جمع ناکسان رقصون
لالا لالا گل قرآن
مرا هستی تو بدخواهان
لالا لالا گل سوسن
به قلبم تو بزن سوزن
لالا لالا گل سامان
منم مجنون تویی جانان
لالا لالا گل افسون
دلم را تو مکن پُر خون
لالا لالا گل نالان
گناهم گو چرا تاوان
لالا لالا گل ماتم
تو هم کيش و بکن ماتم
لالا لالا گل ختمی
پس از مرگم بخوان ختمی
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است دلتنگیهایی که می توانند آدم را خفه کنند . . .
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد ..
از این صدا متنفر بودم اما ... چشم هایم را میمالم ..new messageتا لود شود آرزو می کنم ... کاش تو باشی ... ... سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !!
در دلم ابر تو می بارد عشق سینه ام داغ تو را دارد عشق
باورم نیست کسی زخم تو را بر دل خون شده نگذارد عشق
باورم نیست کسی از غم تو دل دیوانه نیازارد عشق
آن غریقم که نترسد از موج تن به دریای تو بسپارد عشق
تو اینجایی ! کنار دستم .. شانه به شانهی زندگیام تو اینجایی ! لابه لای زبان گنگ این حروف .. در فاصلهی بین سطرهایم .. در ابتدای هر بند، لبخند به دست نشستهای نه قصر می خواهم نه باغی سر سبز تنها پنجره ای می خواهم رو به خوشبخت ترین کوچه دنیا که گاهی فقط گاهی تو از آن میگذری... تو هم که ندانی نسیم عطر تنت را به همراه می آورد، تو هم که نخواهی "به یادت هستم آسمان به آسمان، کوچه به کوچه، لحظه به لحظه
و با خودم میگویم کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم که بی تو گاه دلم میگیرد… که بی تو گاه زندگی سخت میشود که بی تو گاه هوای بودنت دیوانهام میکند اما نمیگفتم که این «گاه» ها گه گاه تمامِ روز و شب من میشوند آن وقت بغض راه گلویم را میگیرد درست مثل همین الـــان !