معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حرف بی ربطیست که "مــــرد" گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید "مــــرد" باشی تا بتوانــــی گریه کنــــی
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیالت راحت، دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد و احساس را شکوفا کند تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد . . .
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اين دلم گاهي بيهوده بغض مي كند گوشه كنارخاطره هايش عكس خودم را مي بينم بفهمي نفهمي دلم خيس مي شود آرام گريه ام مي گيرد...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آَخـریـن بـار کِـهَ مـن اَز تَـهِ دلَ خـنـدیـَدم . . .
ِعـلََتش پـُول نَـبـود . . .
اِنـِعـکـاسِ جـُوکـِ ھـَر روز نَـبـود . . .
ِعـلََتش ، چـِھـِره ی ژولـیـِده ی یِـکـَ دلـَقـک . . .
یـاَزمـیـن خـُورَدِن یِـکـُ کـور نَـبـود . . .
َمـن بِـه "َمــن "َخـنـدیـَدم . . .!
کـِه چـُو یِـکـَ دلـَقـِک گـیـج . . .
" نَـقـشِ یِـکــ خـَنـِده بِـهُ صـوَرتـــ دارمــَوِدلَــمــ مـیـگِـریَـد . . .!!!
 

R@ha1

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می​رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می​رود
من مانده​ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می​رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی​ماند که خون بر آستانم می​رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می​رود
او می​رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می​رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می​رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی​بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می​رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می​رود
شب تا سحر می​نغنوم و اندرز کس می​نشنوم
وین ره نه قاصد می​روم کز کف عنانم می​رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می​رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می​رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می​رود
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من
نگرانِ نیامدنت نیستم

نگرانم بیایی و من را
با این ابروهایِ گره خورده
گونه هایِ فرو رفته
با این لبهایِ سیاه
پیشانیِ چروک
به جا نیاوری
نشناسی ..

من
نگران نیامدنت نیستم
نگرانم بیایی
و من را به جا نیاوری
نشناسی ...

{ شهریار بهروز }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مادر می‌گوید : " دلتنگ نباش !
پیدایش می‌شود حتمن .. "
اما دریغ که نمی‌داند
گم‌شده‌ی این قصه، من‌اَم !


{ رضا کاظمی }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلتنگی جرم نیست
یک بیماری ست
با ما مهربان باشید ...

{ منیره حسینی }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌روم نمایشگاه کتاب


پر است از شعرها و قصه‌‌های گذشته از فیلتر


خیلی باید بگردم


دلم زندگی می‌‌خواهد


یک ملاقات غیر قابل‌ چاپ
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ …
ﺷﻮﺧﯽ ﺷﻮﺧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …
ﺑﯽ ﻓﮑﺮ،
ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍ ﺟﺎ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ …
ﺟﺪﯼ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یـه رابـطـه فـقـط مـخـصـوص دو نـفـره…
ولـی بـعـضـی احـمـق ها،
شـمـارش بـلـد نـیـسـتـن
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نگـــرانـَـم
نـِـگران این دل دل زدن ها
نـِـگران این ثانیه ها و این لحظه ها
نـِـگران این افکار نا مرتب و مغشوش
آخــَــرَش به کـُـجــا خـواهـَـد رسـیـد ؟؟؟
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد
و دلم برای غمهای دلم می گیرد
میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،
گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،
اما باز دلم برای دلم میگیرد
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اینکه دوستم داشته باشی
مثل این است که
عابری در پیاده رو
ناگهان در آغوشم بگیرد

همین قدر بعید
همین قدر ممکن ..
{ مهديار دلكش }
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نگـــرانـَـم
نـِـگران این دل دل زدن ها
نـِـگران این ثانیه ها و این لحظه ها
نـِـگران این افکار نا مرتب و مغشوش
آخــَــرَش به کـُـجــا خـواهـَـد رسـیـد ؟؟؟
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت این چشم ها
ابرها درگیرند
و من
کنار خنده هایت می مانم
در این دقایق دلتنگی
 
بالا