f-15c
عضو جدید
amadi janam be ghorbanat vali hala chera
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا :دی
amadi janam be ghorbanat vali hala chera
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا :دی
او چه می گوید؟
او چه می گوید؟
خسته و سرگشته و حیران
می دوم در راه پرسش های بی پایان
رازی درون سینه ی من می سوختنکته ای روح فزا از دهن دوست بگو
نامه ی خوش خبر ازعالم اسرار بیار
رازی درون سینه ی من می سوخت
می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه ، بوته هیج نمی روید!
مو سپيد آخر شدي اي برفدردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجامم چنين ديدي
در دلم باريدي... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنمیاد باد انکو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
یاد تو یاد عشق نخستین استتو را من چشم در راهم
شبا هنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیزیست
کو را هزار جلوه ی رنگین است ...
شراره ای مرا به کام می کشدیارب ان نوگل خندان ک سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
اصلنم تابلود نبود![]()
آخی ت نداشتی خو از خودم میپرسیدییارب ان نوگل خندان ک سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
اصلنم تابلود نبود![]()
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد...
من خسته زین کشاکش دردآلوددست افشان پای کوبان میروم
بر در سلطان خوبان میرم
من خسته زین کشاکش دردآلود
رفتم به سوی شهر فراموشی...
آسمان از عطر روز آکنده بودیادم امد هان
خوان هشتم را
بقیه ش یادم نیس![]()
آسمان از عطر روز آکنده بود
گرد ما گوئی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
مبهوتدیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خط تو بر اب میزدم
مبهوت
در این جهان چون برهوت
مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چقدر شیرین بود؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری.
یار ما چون گیرد اغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
تشنه ی بادیه را هم به زلالی در یابکوفت الغیاث
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
یار از پرده هویدا شد و یاران غافلتشنه ی بادیه را هم به زلالی در یاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری
دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
(جوابشو نمیگم تو خماریش بمونی
یار از پرده هویدا شد و یاران غافل
یوسفی هست، دریغا که خریداری نیست
تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش راتیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چ اندیشه کند رای صوابت
دوستان شرح پریشانی من گوش کنیدتا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را
چون آفتاب گمشده مي آورم بياد
مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است
اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد
دوستت دارم ای خیال لطیفدوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
لایق وصل تو که من نیستم ................................ اذن به یک لحظه نگاهم بدهدوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال...
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راستلایق وصل تو که من نیستم ................................ اذن به یک لحظه نگاهم بده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |