f-15c
عضو جدید
هرکس که دید روی تو بوسید چشم من.........کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
مغزم هنگید برم لالا
دیشب مثل هر شب جزیره اومد به خوابم
دیشب مثل هر شب خواب دیدم که روی ابم

هرکس که دید روی تو بوسید چشم من.........کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
ما چرا چون مدعی پنهان کنیممغزم هنگید برم لالا
دیشب مثل هر شب جزیره اومد به خوابم
دیشب مثل هر شب خواب دیدم که روی ابم![]()
ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد
تنهادر دیر مغان امد یارم قدحی در دست.............مست از می ومی خواران از نرگس مستش مست
شبتون خوش....
نه دستی داشتم بر سر،نه پایی داشتم در گلتنها
ماییم
من و تو
نظاره گان خاموش این خلاء
دل افسردگان پا در جای
حیران دریچه های انجماد هم سفران.
شب خوش
انتظار خبري نيست مرانه دستی داشتم بر سر،نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم این چنین بی دست و پا خود را
دیده گر دام قضا را میدیدانتظار خبري نيست مرا
نه زياري نه ز دیار و دياري ، باري،
برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز>>><<<این سالکان نگر که چه با پیر میکننددیده گر دام قضا را میدید
هرگز این دام گرفتار نداشت
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز>>><<<این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعدوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
من درد مشترکم مرا فریاد کندارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنممن درد مشترکم مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
من ریشه های تو را دریافته امدوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفتم کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخرمن ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگانتو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
در بهار زندگی احساس پیری می کنم ............................ با همه آزادگی فکر اسیری می کنمدر خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
در بهار زندگی احساس پیری می کنم ............................ با همه آزادگی فکر اسیری می کنم
وقت است اگر به جلوه شبم را سحر کنی .............................. عمری چراغ دیده به طور تو سوختممن آشنات دانم و تو غیر خوانیم..............فریاد از یقین من و اشتباه تو!
در بهار زندگی احساس پیری می کنم ............................ با همه آزادگی فکر اسیری می کنم
تا سحر در حرم وصل تو پا برجا بود ............................................ کس ندیدم در این بزم به گران جانی شمعمرو ای همسفر! یک لحظه خود راجای من بگذار
مرو!
تنها
اسیر جاده ام مانند جا پایت
عقل میگوید که این رمز از کجاستکاین جماعت را نشانی دیگر استتا سحر در حرم وصل تو پا برجا بود ............................................ کس ندیدم در این بزم به گران جانی شمع
تنگ است اگر به غمکده ی شهر جا حزین ............................... از دست ما که دامن صحرا گرفته استعقل میگوید که این رمز از کجاستکاین جماعت را نشانی دیگر است
تشنه ی بادیه را هم به زلالی در یابتنگ است اگر به غمکده ی شهر جا حزین ............................... از دست ما که دامن صحرا گرفته است
یک غنچه صبا نمی گشاید ........................ گویا دل باغبان گرفتهتشنه ی بادیه را هم به زلالی در یاب
به امیدی که در این ره به خدا می داری
دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
یک غنچه صبا نمی گشاید ........................ گویا دل باغبان گرفته
به بهتو به من خندیدی
و نمیدانستی
با چ دلهره ای
سیب را من چیدم
Sorry dir shod
مست مستم، لیک مستی دیگرم..........امشب از هر شب به تو عاشق ترمتو به من خندیدی
و نمیدانستی
با چ دلهره ای
سیب را من چیدم
Sorry dir shod
amadi janam be ghorbanat vali hala cheraتو به من خندیدی
و نمیدانستی
با چ دلهره ای
سیب را من چیدم
Sorry dir shod
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |