toghrol1
کاربر بیش فعال
کسی کز عشق خالی شد فسرده است/سرا پا جان بود بی عشق مرده است
مرا
تو
بي سببي
نيستي
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران ِكدام سلامي
به آفتاب
از دريچه ي تاريك؟
کسی کز عشق خالی شد فسرده است/سرا پا جان بود بی عشق مرده است
مرا
تو
بي سببي
نيستي
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران ِكدام سلامي
به آفتاب
از دريچه ي تاريك؟
کسی کز عشق خالی شد فسرده است/سرا پا جان بود بی عشق مرده است
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی ...................... تو بمان و دگران ،وای به حال دگران
تا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای/این روش تازه را تازه بنا کرده ایسر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
یاد وصال می کنم ، دیده پر آب می شودتا به جفایت خوشم ترک جفا کرده ای/این روش تازه را تازه بنا کرده ای
یاد وصال می کنم ، دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام...................وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
ما را اگر فلک بگذارد به اختیار/ بیرون ز کوی او نگذاریم پای خویش
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم
من از بی قربی خار لب دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها
از برت دامن کشان، رفتم ای نا مهربان // از مـن آزرده دل، کـی دگـر بینـی نشان
قطره اشکیم اما در درون دل نهاننیست اهل زهد را اگهی از اسرار عشق
نقد دین بی قیمت افتاده است در بازار عشق
قطره اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم
محو دیدارکهام کز دورباش جلوهاش/ برمژه هرقطره اشکم تا چکیدن داغ شد
ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!داری هوس ک غیر ، جان دهد برای تو
آه این چ آرزوست، مگر مرده ایم ما ؟؟!!
ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنبسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من/ دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد// شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات............. آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |