در دلم بود که بی دوست نباشم هرگزدختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد.
دریای اخضر فلک و کشتی هلال//هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشتدریای اخضر فلک و کشتی هلال//هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورشدلم گر قصه گوید اینک آن گوش........... لبم گر بوسه خواهد این لب نوش
اگر شب زنده دارم این سر زلف ........... چو خوابم در رباید اینک آغوش
یا رب این شمع دل افروز کاشانه ی کیستشده ام خراب و بدنام وهنوز امیدوارم..............که به همت عزیزان برسم به نیکنامی
یا رب این شمع دل افروز کاشانه ی کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
شب خوش![]()
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
مگسي را كشتم
نه به اين جرم كه حيوان پليديست، بد، است / و نه چون نسبت سودش به ضرر يك به صد است /طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد/ به خيالش قندم /يا كه چون اغذيه ي مشهورش، تا به آن حد، گَندَم/ اي دو صد نور به قبرش باردمگس خوبي بود/ من به اين جرم كه از ياد تو بيرونم كرد /مگسي را كشتم
مشکل است اینکه کسی را به کسی دل برود/مهرش آسان به درون آید و مشکل برود
دل من مهر تو را گر چه به خود زود گرفت/دیر باید که مرا نقش تو از دل برود
رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود/واندیشه تو از دل و جان نمیروددام تزویر که کردیم پهن بهر صید خلق ................ کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار
دیریست کوچه های غزل ،سخت خلوت است
اشعار تازه ام ،همه از روی عادت است
من با سکوت ،شعر تو را می سروده ام
این بار مطلع غزل از رنگ غربت است
تکرار بی شمار نفس های بیقرار
در لحظه های ناب تغزل ،عبادت است
مردی نبود فتاده را پای زدن ................... گر دست فتاده ای بگیری مردیترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،
که نامی خوش تر از اینت ندانم .
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری ،
به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .
من آن گمان نبردم کز خط دود رنگش/چون شمع هر زمانم آتش به سر برآیدترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،
که نامی خوش تر از اینت ندانم .
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری ،
به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .
من آن گمان نبردم کز خط دود رنگش/چون شمع هر زمانم آتش به سر برآید
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست ......................... تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
تیر که از کمان تو در طرفی روان شود / برکنم از نشانه و در دل خود نشانمش
دل به تو دادهام ولی باز درین ترددم/تا به تو چون گذارمش یا ز تو چون ستانمششب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد .......................... تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
تا تو نگاه می کنی کار من آه ردن استشب شب سور گرگ و روباهست
اری امشب سر بزنگاهست
تا سنبل این باغ به همواری رنگ اسن/جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجاتا تو نگاه می کنی کار من آه ردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
الا یا ایها الساقی ادرکاسا" وناولها ........................ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهاتا سنبل این باغ به همواری رنگ اسن/جز کج نظری پیچ و خمی نیست در اینجا
الا یا ایها الساقی ادرکاسا" وناولها ........................ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |